به یاد علی رضاقلی
خودکامگی و نخبهکشی بهمثابه یک گفتمان
علی رضاقلی با طرح و توسعه دو مفهوم «خودکامگی» و «نخبهکشی» با رویکرد جامعهشناسی تاریخی به مهمترین مشکلات نهادی جامعه پرداخت و برای بیان مسئله و تبیین تباهی و نابسامانی سیاسی ایران تلاش کرد و در هشتم فروردین سال ١٤٠١ درگذشت. برجستهسازی این دو مفهوم در پی فرایند اصلاحاتی که دو دهه بعد از انقلاب اسلامی آغاز شده بود، با استقبال جامعه ایران روبهرو شد و گفتمانی نو در میان روشنفکران، اهالی رسانه و اقشار مختلف مردم مطرح کرد. در سخن رضاقلی خاستگاه پدیدههای خودکامگی و نخبهکشی بیشتر به آموزههای فرهنگی، تربیتی و پیشینه جامعه ایران نسبت داده شده است و این رویکرد بر اسطورههای تاریخی برای توضیح «خودکامگی» و نمونههایی از تاریخ معاصر برای تطبیق «نخبهکشی» استوار است. زمینه این گفتمان در ادبیات سیاسی با طرح مفهوم بنیادین «استبداد شرقی» در نظریههای «کارل مارکس» با رویکرد نهادگرایی اقتصادی مطرح شده است و با تبیین تأثیر شیوههای تولیدی بر مناسبات اجتماعی و اشاره به مسئله محوری «کمبود آب» و وجود «میرآبی» در زمینهای کویری و بدون کشت ایران است در مقایسه با نظام فئودالی و «اربابی» در غرب که مشکل اصلی در آن «کمبود زمین» بود، زمینه ارائه بسیاری از تحلیلها شد.
علی رضاقلی با طرح و توسعه دو مفهوم «خودکامگی» و «نخبهکشی» با رویکرد جامعهشناسی تاریخی به مهمترین مشکلات نهادی جامعه پرداخت و برای بیان مسئله و تبیین تباهی و نابسامانی سیاسی ایران تلاش کرد و در هشتم فروردین سال ١٤٠١ درگذشت. برجستهسازی این دو مفهوم در پی فرایند اصلاحاتی که دو دهه بعد از انقلاب اسلامی آغاز شده بود، با استقبال جامعه ایران روبهرو شد و گفتمانی نو در میان روشنفکران، اهالی رسانه و اقشار مختلف مردم مطرح کرد. در سخن رضاقلی خاستگاه پدیدههای خودکامگی و نخبهکشی بیشتر به آموزههای فرهنگی، تربیتی و پیشینه جامعه ایران نسبت داده شده است و این رویکرد بر اسطورههای تاریخی برای توضیح «خودکامگی» و نمونههایی از تاریخ معاصر برای تطبیق «نخبهکشی» استوار است. زمینه این گفتمان در ادبیات سیاسی با طرح مفهوم بنیادین «استبداد شرقی» در نظریههای «کارل مارکس» با رویکرد نهادگرایی اقتصادی مطرح شده است و با تبیین تأثیر شیوههای تولیدی بر مناسبات اجتماعی و اشاره به مسئله محوری «کمبود آب» و وجود «میرآبی» در زمینهای کویری و بدون کشت ایران است در مقایسه با نظام فئودالی و «اربابی» در غرب که مشکل اصلی در آن «کمبود زمین» بود، زمینه ارائه بسیاری از تحلیلها شد. با رواج رویه تجدد تمدن غربی آثاری همانند کتاب «طبایعالاستبداد» به قلم عبدالرحمان کواکبی منتشر شد و در دهههای اخیر در رساله «مقاومت شکننده» از سوی «جان فوران» به مفهوم استبداد شرقی و ناامنی در حقوق مالکیت و دیگر حقوق اساسی برای تحلیل مشکلات جامعه ایرانی اشاره شده است. در رویکرد رضاقلی بنمایه خودکامگی خرافات، عوامزدگی و دیگر عناصر ضعیف در جامعهپذیری فرهنگی و سیاسی مردم ایران است. در این گفتمان چهره های فکری و حتی روشنفکران در فرایند ایدئولوژیزیاسیون و خلق معارف دستکاریشده برای تحریک و فریب تودهها، سازوکار تولید و بازتولید خودکامگی را به صورت مکرر ایجاد میکنند. این فرایندها در کشوری مثل ایران عمدتا با سوءاستفاده از مفاهیم ملی و فرهنگی که جایگاه ویژهای نزد مردم دارند، تغذیه و ترویج میشوند. با تحول ساختار تولید از اواسط قرن بیستم میلادی محور استبداد شرقی بهویژه در کشورهای غرب آسیا دسترسی به منابع طبیعی و نفتی بوده است که با تشکیل «دولتهای رانتیر» خودکامگی قدرتمدارانه را بیشازپیش به صورت مضاعف نهادینه کرده است. رضاقلی خود را نهادگرا میپندارد و به نهادگرایی و مفهوم اقتصاد غارتی اشاره میکند؛ ولی به صورت آشکار از پرداختن به تحلیل نهاد اصلی یعنی «نهاد دولت» که بیشترین تسلط را بر منابع مادی و انسانی جامعه دارد، طفره میرود. در دیدگاه دورکیمی جامعهشناسی علم شناخت نهادهاست؛ اما اهمیت نهاد دولت به میزانی است که برخی از جامعهشناسان نهادگرایی را «علم دولت» میدانند و نهادگرایی بدون بررسی ماهیت دولت را دارای اعتبار نمیدانند. پدیده «نخبهکشی» نیز پیامد کارکرد نهاد دولت است. «نخبه» کسی است که دارای ویژگیهای انسانی و تواناییهای فردی در هریک از امور زندگی اجتماعی است و نخبگان موتور محرک جامعه و پیشران تحولات «نظام اجتماعی» در ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی هستند. نخبهکشی لازمه تداوم خودکامگی است؛ زیرا استبداد هنگامی ظهور میکند که سخنان و راهبردهایی از سوی نخبگان برای پیشرفت و توسعه جامعه مغایر نظر جریانهای خودکامه ابراز میشود و دیدگاههای افسارگسیخته و ایدئولوژیهای مغایر مصالح عمومی و منافع ملی به چالش کشیده میشود. لازمه پویایی و سرزندگی جامعه بهویژه در عصر جدید که مبتنی بر فناوری اطلاعات و ارتباطات است تسریع در فرایند گردش نخبگان است . فرایند نخبهکشی به صورت نهادینه وضعیتی را در جامعه فراهم میآورد که استعدادها و نیروهای توانمند معطل و بلااستفاده میمانند و مسیر مهاجرات به دیگر جوامع را ترجیح میدهند. در رویکردی وسیعتر نخبهکشی صرفا اقدام به قتل نخبگان درخصوص افرادی همانند قائممقام، امیرکبیر و مصدق همچنان که رضاقلی مطرح میکند، نیست؛ بلکه هرگونه ایجاد محدودیت برای شایستگان جامعه که منجر به مهاجرت، فرار و بیکاری آنها شود، نخبهکشی محسوب میشود. در فرایند خودکامگی و نخبهکشی همانگونه که برگزیدگان و نخبگان جامعه از فرایند سیاستگذاری و تصمیمگیری حذف میشوند، سیستم های بازتولید خودکامگی و نخبهکشی در جامعه مستقر میشوند و حتی اگر دولتها نیز در مسیر اصلاح قرار گیرند، این گروهها راه را بر هرگونه تحول مثبت و مفید به حال مردم محدود و مسدود میکنند. این همان امری است که میگدال تحت عنوان جوامع (گروههای) نیرومند و دولتهای ضعیف به آن اشاره کرده است؛ بنابراین خودکامگی و نخبهکشی منشأ همه مشکلات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جوامع است و ایجاد حساسیت نسبت به آن و توسعه مفهوم برای ایجاد گفتمان مقابله با آن یکی از ضرورتهای اصلی به شمار میآید.