|

چرا نباید از این مردم توقع داشت؟

گویا یک سخنران در مجلسی از ملت ایران گلایه کرده که این مردم زمانی تمام داشته‌های‌شان را ایثار می‌کردند و حتی از فرزندان‌شان هم می‌گذشتند، اما حالا از نان و روغن هم نمی‌گذرند... پاسخ‌های زیادی در جواب چنین گفته‌هایی (که کم هم نیستند) به ذهن می‌رسد اما به عنوان یک اهل رسانه به بازخوانی خاطراتم در بخش ترجمه رسانه‌ها می‌پردازم:

چرا نباید از این مردم  توقع داشت؟

گویا یک سخنران در مجلسی از ملت ایران گلایه کرده که این مردم زمانی تمام داشته‌های‌شان را ایثار می‌کردند و حتی از فرزندان‌شان هم می‌گذشتند، اما حالا از نان و روغن هم نمی‌گذرند...

پاسخ‌های زیادی در جواب چنین گفته‌هایی (که کم هم نیستند) به ذهن می‌رسد اما به عنوان یک اهل رسانه به بازخوانی خاطراتم در بخش ترجمه رسانه‌ها می‌پردازم:

روزگاری در رسانه‌های همین سامان از داستان ثروتمندان برزیلی می‌نوشتم که در دل شهر سائوپائولو شهری مخصوص خودشان ساخته بودند. شهری با دیوارهای بلند و پست‌های نگهبانی که کسی از طبقه فرودست را به آن راهی نبود و اهالی آن شهر انگارنه‌انگار در شهری با بیشترین تعداد گرسنگان زندگی می‌کردند و شیوه زندگی‌شان برای اکثریت مردم شهر به افسانه می‌مانست و البته بعدترها هم اخباری درخصوص قتل شماری از همین ثروتمندان که ثروت و دارایی‌های‌شان را در شبکه‌های اجتماعی به رخ می‌کشیدند هم ترجمه کردیم.

روزگاری دیگر اخباری از میلیاردرهای هندی ترجمه می‌کردیم که هزینه زندگی روزانه‌شان می‌توانست هزار فرد گرسنه خیابان‌خواب را برای یک شبانه‌روز زنده نگاه دارد و ارزش اتومبیل‌های‌شان از کلیت زندگی صد خانواده بیشتر بود.

و روزگاری دیگر از ثروتمندان آفریقای جنوبی می‌نوشتیم که مسابقه تملک قایق‌ها و هلی‌کوپترهای شخصی و به‌رخ‌کشیدنشان در فضای مجازی خشم وحشتناک عمومی را در ساکنان فقیر این کشور رقم زده بود.

یا از ثروتمندان همین کشور همسایه ترکیه می‌نوشتیم که حتما باید با محافظانی متعدد زندگی می‌کردند و زندگی‌شان تنها در صورت وجود محافظان مسلح از گزند طبقه فرودست خشمگین از این فاصله طبقاتی در امان می‌ماند. یا خیلی قبل از اینها از آرژانتینی می‌نوشتیم که ۹۵ درصد ثروت در اختیار پنج درصد جمعیت بود و پنج درصد ثروت در اختیار بقیه جامعه و آن زمان مقاله‌ها و یادداشت‌های حاوی هشدارهای متعددی را ترجمه می‌کردیم که رفتار خشونت‌بار طبقاتی و فروپاشی فرهنگی، اقتصادی‌ و اجتماعی را پیش‌بینی می‌کردند.

آن زمان‌ها فکرش را نمی‌کردم که بشود نام برزیل، هند، آرژانتین و ترکیه را از تیتر اخبار پاک کرد و جایش نام ایران را نوشت!

بله، این‌چنین بود برادر، آن زمانی که این مردم از عزیزترین دارایی‌های‌شان می‌گذشتند، ایران جامعه‌ای یک‌رنگ و یک‌دل و دارای امید بود، جامعه‌ای نه بی‌طبقه اما با طبقات اجتماعی نزدیک به هم و بدون تفاوت طبقاتی وحشتناک.

حالا از تفاوت طبقاتی ایران می‌توان بی‌نهایت گزارش‌ برای رسانه‌ها تهیه کرد، می‌توان از شهر‌ک‌مانندهایی که در دل کلان‌شهرها برای ساکنان «خاص» شکل گرفته‌اند، از فروشگاه‌هایی مخصوص خواص و از سبک زندگی‌هایی که سایر ساکنان این شهرها حتی در خواب‌ هم نمی‌توانند آن را تصور کنند، گفت.

آن روزها که مردم از همه چیزهای‌شان می‌گذشتند «همه» بودند، اما حالا هیچ‌کس احساس نمی‌کند این «همه» وجود خارجی داشته باشد، همه یک جامعه می‌توانند با هم یک‌دل و یک‌رنگ باشند و برای «هم» ایثار و ازخودگذشتگی کنند، اما وقتی همه وجود نداشته باشد و بحث اقلیت و اکثریت مطرح باشد، توقع‌داشتن از اکثریت برای ایثارگری و حتی تحمل مثل این است که از اقلیت بخواهی از ثروت و قدرتش بگذرد، آیا آن اقلیتی‌ها این کار را خواهند کرد؟