چرا مهاجرت کردم؟
در میان فکر و خیالهای دوران سربازی با خودم به یک صلح درونی و تصمیمی رسیدم و بعد از فراغت از سربازی به روستای مادری خود که همه تابستانهای کودکی تا جوانی را در آن بازی کرده بودم، برگشتم. مدتی به شناخت و ارتباط بیشتر با اهالی روستا و اینکه چه کسی، چه چیزی بلد است و چه کار و صنعتی رونق دارد، پرداختم و همین روند چند ماهی طول کشید.
مهرعلی یعقوبیان -تجربهمند در حوزه کارآفرینی روستا:در میان فکر و خیالهای دوران سربازی با خودم به یک صلح درونی و تصمیمی رسیدم و بعد از فراغت از سربازی به روستای مادری خود که همه تابستانهای کودکی تا جوانی را در آن بازی کرده بودم، برگشتم. مدتی به شناخت و ارتباط بیشتر با اهالی روستا و اینکه چه کسی، چه چیزی بلد است و چه کار و صنعتی رونق دارد، پرداختم و همین روند چند ماهی طول کشید.
در ماههای اول کمی سخت بود و تجربه افسردگی حضور در روستا را داشتم. اولین تجربه حضور طولانی در روستا و دوری از زندگی شهری و فضاهای شلوغ کافه، سینما، کتابخانه، پارک و... برای من هم وجود داشت. اما بعد از شش ماه زندگی در روستا و جایگزینی فضای سالم کوه و طبیعت زیبا و تجربیات جدید متوجه شدم که وابستگی به این مدل زندگی میتواند کم هم بشود.
کارهای زیادی برای انجامدادن در روستا داشتیم و سعی میکردم برای آنها برنامهریزی کنم. در اولین قدم به دنبال شناسایی نوع طرح و نقش قالیهای روستا و فعالشدن دوباره «قالیبافی ذهنی» رفتم و با کمک مادر و خالهام و تعدادی از زنان روستا این طرحها و مدل بافت را که با آوازخوانی همراه است، فعال کردیم. دومین یافته ما عروسکهای محلی بودند که خانمهای روستا با الگویی بومی و داستانهایی منحصربهفرد میساختند. ساخت عروسک با الگویی از زنان و مردان شروع و با استقبال روبهرو شد و تا جایی ادامه پیدا کرد که نهتنها زنان روستا دیگر «عروسکها را زیر چارقدشان پنهان نمیکردند» بلکه یک «خانه عروسک» در روستا ایجاد کردیم که در آن تعداد زیادی از خانمهای روستا، به ساخت عروسک مشغول میشوند و عروسکهای روستا برای سفرههای عید و مراسمهای مختلف دیگر سفارش داده میشد. پردههای سوزندوزی شده که طرحهایی انحصاری و روایتی از خاطرات و اتفاقات مختلف مردم روی آنها ثبت میشود، یکی دیگر از هنرهای روستاییان بود که شناسایی کردیم.
در این مدت حضور در روستا و همراهی با خانوادهام تجربه کاشت گندم دیم در زمین خودمان، کاشت هندوانه و سبزی و شناخت و جمعآوری انواع گیاهان دارویی و معطر و درنهایت تجربه ساخت خانه در روستا و... را داشتم که هرکدام منحصربهفرد بود. یک سال از آمدنم به روستا نگذشته بود که خانه خاله عزت تبدیل به خانه عرقیات و گیاهان دارویی شده بود. خاله گیاهان را توضیح میداد و دختران با خودکار و دفتر مینوشتند و بعد هم گل و گیاهان را دستهبندی میکردند. حالا نسل جوان و نوجوان روستایمان قدر گیاهان دارویی و گلهای طبیعت روستا و اطراف آن را میدانند و حتی مراقبشاناند. اینطوری هم خانه خاله عزت جانی دوباره گرفته، هم گل و گیاهان حیفومیل نمیشود و هم این آموختهها به نسل جدید منتقل شدهاند.
امروز که این صحبتها را میخوانید، به دنبال آیندهای متفاوت دوباره به مشهد شهر مورد علاقهام برگشتهام و ممکن است به نظر برسد تجربه مهاجرت به روستا، تجربهای شکستخورده است اما به نظرم این تجربه من را بزرگتر کرده است و درعینحال در این دوران تغییرات زیادی در روستا و زندگی مردم آن ایجاد شد.
به نظرم گفتن چند نکته برای آنهایی که به مهاجرت معکوس و بازگشت به روستا فکر میکنند، لازم است؛ چراکه باید از همین امروز به تصمیمی که قرار است زندگی خودمان و اطرافیانمان را تحت تأثیر قرار دهد، خوب فکر کنیم. اول اینکه زندگی در روستا تکخطی نیست و ابعاد مختلفی دارد و نمیتوانید فقط به خودتان فکر کنید. دوم اینکه زندگی در روستا سختی زیادی دارد و دل و جرئت زیادی میخواهد، پس با این رویکرد که اگر در شهر توانستم در روستا هم میتوانم، وارد این تصمیم نشوید. سوم اینکه مردم در شهر و لابهلای زندگی دیگر آدمها سرشان گرم کار و پول و رفاه و خرید خانه و ماشین یا مشکلات مختلف دیگر میشود و معمولا کمتر به کسی غیر از خودشان فکر میکنند، اما در روستا اینطور نیست و همه خانواده من هستند. به همین دلیل باید علاوه بر خود به شرایط سخت دیگران فکر کنیم. نکته مهم درمورد این تصمیم این است که زندگی در روستا آدمها را صبورتر کرده و اولویتهای زندگیتان را هم تغییر میدهد.
مهرعلی امروز بزرگتر و باتجربهتر از قبل شده و درعینحال لذت زندگی در روستا و همراهی و همنشینی با مردم آن را دارد. تصمیم «کوچ به روستا» تصمیم درست و بهموقعی بود و تصمیم امروز برای ادامه مسیر زندگی هم تصمیم درستی است.