مروری بر رمان «نیستی آرام» نوشته مرتضی کربلاییلو
دیدار با دوگین
رمان «نیستی آرام»، یک رمان اجتماعی است و در طول قصه نویسنده نقبهایی به ژانر معمایی و تا حدودی تریلر میزند و این هیجاننمایی مقطعی در کنار شخصیت اصلی توازنی ایجاد میکند تا رمان شکل تماما رئالیستیاش را حفظ کند. اما این همه ارکان اصلی رمان «نیستی آرام» نیست.
محمد معین شرفائی: رمان «نیستی آرام»، یک رمان اجتماعی است و در طول قصه نویسنده نقبهایی به ژانر معمایی و تا حدودی تریلر میزند و این هیجاننمایی مقطعی در کنار شخصیت اصلی توازنی ایجاد میکند تا رمان شکل تماما رئالیستیاش را حفظ کند. اما این همه ارکان اصلی رمان «نیستی آرام» نیست. محور اصلی این کتاب زنان هستند؛ شخصیتهای زن رمان از جنس جامعه روز نیستند بلکه دارای فلسفه تاریخی و برایند کلی شخصیت و فرهنگ زن و در یک کلام، شناختنامهای هستند تا مخاطب را به ابعاد دیگر برساند و از شعار دوری کند. راوی رمان «نیستی آرام»، که مصطفی نام دارد، درست در وسط دایرهای قرار گرفته که با روایتی جزئینگر و با حوصله از زندگی روزمرهاش میگوید. او هرقدر که سعی میکند قصهاش را با خط ذهنی خودش تعریف کند، انتهای رشته داستان به یک زن راه مییابد. این نکته نشاندهنده این است که نویسنده خط اصلیاش را بر معما، وقایع هیجانی و البته تعلیق پرکشش بنا کرده تا ریتم داستان ناکوک نشود.
دوری از نگاه فلسفی در رمانی فلسفی
شخصیت اصلی و راوی اولشخص این رمان، مصطفی، فلسفه خوانده و راننده آژانس است، نگاه فلسفی ندارد و به صورت بصری به اطرافش نگاه میکند و از اعمال دیگران بر خود به ذهن آنها میرسد. راوی نشان میدهد که فلسفه و سفسطه در جان روزمرگیهای او و در زیر لایه اتفاقاتی که در طول زندگی، بینهایت بار برای هرکسی رخ میدهد قرار دارد و ممکن است برای هر شخص یک رنگ داشته باشد و این برای مصطفی پررنگ است. راوی مخاطب را به صبوری میطلبد تا چند روز از وقایع روزمره زندگیاش را تعریف کند، با جزئیات و بدون هیچ پوشش و تعارفی. قصه از جایی شروع میشود که دختر جوانی به نام آرام، فرزند یک سیاستمدار کهنهکار یعنی آقای سلطانی در طی رخدادی نامشخص تصمیم میگیرد ناپدید شود. از تصمیم فرار او به سوی پنهانشدن و نیستی، فقط مصطفی باخبر میشود. با چند فلاشبک به عقب راوی از آشنایی با خانواده سلطانی میگوید که چگونه راننده آنها میشود. همینطور مصطفی با همان ریتم آهسته از ابعاد شخصیت سلطانی و اهمیتش در ساختار سیاسی میگوید تا این حد که وقتی معاون رئیسجمهور روسیه به ایران سفر میکند با او قرار ملاقات میگذارد و به خانه سلطانی میرود؛ مصطفی هم که نگاهی به مانند دوربین دارد این تصاویر را شکار میکند و از این ملاقات بینصیب نمیماند و بدون هیچ تفسیری برای مخاطب وقایع و رخداد را تعریف میکند.
نیستی آرام و تصمیم برای نبودنش به یک معما تبدیل میشود؛ چراکه دختر سلطانی -آرام- با قراری مخفیانه با مصطفی تنها یک راه ارتباطی با او در میان میگذارد و آن آدرس ایمیلی است که راوی از آرام میگیرد. بعد از آنکه آرام ناپدید میشود، مصطفی سعی میکند در میان زندگی و پیشبرد روز به روز آن به جواب این معما برسد که چه اتفاقی برای آرام رخ داده است؟ در همان فلاشبکهای ابتدایی، دختر سلطانی از شخصیت عجیبوغریب پدرش برای مصطفی میگوید، اینکه اوضاع مالی آنها خوب نیست و وضعیت سلطانی سیاستمدار بغرنج است. به همین دلیل است که آرام میخواهد ناپدید بشود و به ارمنستان برود تا پول دربیاورد و بتواند کمی از مشکل مالی پدرش را حل کند.
قصه آرام خط اصلی رمان است اما در لابهلای قصه او، مصطفی وارد دنیای زنان دیگری نیز میشود. همسر راوی، سارا نام دارد؛ شخصیتی همپا و رفیق با همسرش که همهجوره پا به پای ماجراجویی مصطفی است. سارا میخواهد خودکفا باشد و دوست دارد با کارکردن بار سنگین مالی زندگی را کم کند. در ادامه داستان خردهروایتهایی پیش میآید که در رأس آن زنان قرار دارند و راوی ناخودآگاه به زندگی آنها کشانده میشود. برای مثال یک روز که سارا، همسر مصطفی، در حین کار دچار جراحت میشود، بعد از بردن او به بیمارستان، راوی با یک پرستار ارتباط برقرار میکند. پرستار جذب مصطفی میشود یا بهتر است بگوییم جذب زندگی عاشقانه مصطفی و سارا میشود. پرستار که زهره نام دارد از دغدغههای مهاجرت و عشقهای ناکام میگوید و در ارتباطی محدود با مصطفی حتی حاضر میشود از او به عنوان یک شریک برای بچهدارشدن استفاده کند. این نوع دغدغهها را در ادامه مصطفی به واسطه شغلش با زنان دیگری کشف میکند و به زوایای پنهان و البته درونی آنها میرسد.
این خردهروایتها در میان قصه آرام شروع میشود و بعد پایان مییابد و در صفحات آخر رمان نویسنده پرونده تمام خردهروایتهای ایجادشده در طول قصه را میبندد و متمرکز میشود بر قصه آرام که مصطفی با کلیدواژگان و خواندن خط ذهنی او پیدایش میکند و بعد راوی متوجه میشود پدر آرام -آقای سلطانی- طی برنامههایی پیچیده با آقای دوگین -معاون رئیسجمهور روسیه- دخترش را تاخت میزند و عملا او را در قبال منافعی میفروشد. اما بعد از ناپدیدشدن آرام، آقای سلطانی بر اثر حمله قلبی میمیرد و معمای نبود آرام آهستهآهسته بزرگ میشود تا جایی که سفارت روسیه برای یافتن آرام دستبهکار میشود تا معامله را به سرانجام برساند. نویسنده در فصلهای پایانی به زیرلایههای شخصیت مصطفی میرود و از تصمیم او برای جلوگیری از معامله آرام پرده برمیدارد. از طریق آیات که دربرگیرنده قصه حضرت یوسف هم میشود، اینهمانی مرتبط با قصه رمان ایجاد میشود.
شوروی و نیستی آرام
همانطور که از خط اصلی قصه رمان «نیستی آرام» برمیآید، نقش فرهنگ روسیه و شوروی سابق در پرداخت شخصیتها، بهخصوص سلطانی، مشهود است. اما سؤالی پیش میآید: آیا شباهتی مابین رمان «نیستی آرام» با رمانهای کلاسیک روسی از لحاظ فرم و اجرا وجود دارد؟ ایجاد بستری که شخصیت آن بتواند آزادانه و مدیریتشده با ضرباهنگی آهسته و آرام قصهاش را پیش ببرد، شباهتی قریب با رمانهای کلاسیک روسی ایجاد میکند. این نکته رساننده مطالبی جزئی اما مهم است که نویسنده کوشیده است خردهروایتهایش را منطبق با خط اصلی روایت کند. اگر هرکدام از زنان رمان را جداگانه بررسی کنیم و صفات و خصوصیات آنها را به اصطلاح باهم جمع بزنیم، به شخصیتی کلی میرسیم که روح اصلی قصه را در بر میگیرد. در واقع در این رمان ما شخصیتهایی جفت میخوانیم که یا سرشار از شباهت هستند یا سرشار از تفاوت. این همان نگاهی است که راوی از آن دوری میکند؛ دوری از نگاه فلسفی به چشمانداز زندگی روزمره.