|

نگاهی به آیین‌های محرم از منظر جامعه‌شناسی شهری

دیده‌شدن در خیابان

به نهضت عظیم عاشورا از زوایای متعدد می‌توان نظر کرد. می‌توان آن را از منظری تاریخی و تاریخ‌نگارانه دید. می‌توان وجوه اسطوره‌ای و حماسی آن را مطمح نظر قرار داد و روایت‌های گوناگون درباره آن را به بحث گذاشت.

دیده‌شدن در خیابان

به نهضت عظیم عاشورا از زوایای متعدد می‌توان نظر کرد. می‌توان آن را از منظری تاریخی و تاریخ‌نگارانه دید. می‌توان وجوه اسطوره‌ای و حماسی آن را مطمح نظر قرار داد و روایت‌های گوناگون درباره آن را به بحث گذاشت. می‌توان با رویکردی محتوایی و مذهبی آن را بررسی کرد. می‌توان مفاهیم بلند انسانی آن را در کانون توجه قرار داد. خروجی همه این وجوه، درس‌هایی است که از یک واقعه تاریخی یا یک روایت تاریخی گرفته می‌‌شوند؛ اما وقتی عاشورا از منظر اجتماعی مورد توجه واقع می‌شود، اشاره به امری مربوط به حال دارد، نه گذشته. وجه اجتماعی عاشورا امروزی و اکنونی است. درباره عاشورای سال 1444 هجری حرف می‌زنیم، نه عاشورای سال 61. از عاشورایی در قرن‌ها پس از عاشورا حرف می‌زنیم. عاشورایی که در سرزمین کربلا نیست؛ بلکه در هر کوی و برزن و شهر و دیاری است که حسین و خاندان پیامبر را بزرگ می‌دارند و به مناسبت مصیبت آنها آیین عزا به جا می‌آورند. این عاشورا، از باب کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا نیست؛ بلکه خود آن، در لحظه و مکان آن، در جغرافیا موضوعیت دارد.

این عاشورا البته در تبادلات فرهنگی دگرگون شده و می‌شود. هم از وجوه اسطوره‌ای سووشون ایرانی اثر پذیرفته، هم از برخی مظاهر مسیحیت. هم در بند مناسبات قوم و قبیله و عشیره است و هم برخی محدودیت‌های زبانی در انتقال مفاهیم، بر آن بار می‌شود.

یک عرب، از عبارت «بنی‌هاشم» یا «بنی‌امیه» یا «قمر بنی‌هاشم» درکی دارد که آن را یک تهرانی ندارد؛ زیرا که او خود را بخشی از یک عشیره یا قبیله هویت‌یابی می‌کند. در این عاشورا، مناسبات حسین و زینب، بر مبنای مناسبات خانواده ایرانی تصویر می‌شود. غیرت یا ناموس‌پرستی که در روضه‌ها تصویر می‌شود، چه بسا برآمده از فرهنگ حاکم بر جامعه ایرانی باشد تا آنچه لزوما در جامعه عرب آن زمان جاری و ساری بوده است. اگر در گذشته، حسین را به سیاق حماسه، قهرمانی می‌دیدند که حافظ دین و آیین و فرهنگ و حتی کیان این سرزمین است یا مسیح‌وار، قهرمانی که یک‌تنه بار رنج بشریت را به جان خریده، امروز با غلبه رمان و نمایش‌نامه‌ و داستان کوتاه و بلند، فرد، خود را بخشی از ماجرای عاشورا می‌بیند و می‌کوشد بر مبنای آنچه در کوچه و خیابان بر او می‌گذرد، آن رخداد عظیم را بفهمد. اگر با وجود همه تلاش‌های روشنفکران و بزرگان دین، همچنان بر عطش حسین بن علی و یارانش تأکید می‌شود، یا کل ماجرای آن نهضت بزرگ در دو روز و نبردهای تن‌به‌تن و لحظات وداع خلاصه می‌شود، از این روست که فرد امروزی همچنان با این وجوه داستانی روضه‌ها بهتر همذات‌پنداری می‌کند و راحت‌تر می‌تواند خود را در قصه ببیند و شریک کند. این دست توصیفات،

 برای او ملموس‌ترند.

عزا در سنت ایرانی و شیعی، آیینی جمعی است. اگر شهرهای اسلامی با مسجد شناخته می‌شوند، می‌توان گفت شهرهای شیعی، افزون بر مساجد، با حسینیه‌ها و تکایا نیز شناخته می‌شوند. تکیه یا حسینیه یک فضای عمومی است که بسیاری از محدودیت‌های شرعی و فضایی مسجد را ندارد و مهم‌ترین کارکرد آن عزای جمعی در ایام عزاست. و نکته جالب در کلان‌شهری مثل تهران، تنوع این حسینیه‌هاست. تهران شهری چند‌فرهنگی و چند‌قومی است. بر همین مبنا نیز شما حسینیه‌هایی تحت عنوان مثلا «زنجانی‌های مقیم مرکز» می‌بینید. در واقع حسینیه‌هایی که در آن شهروندان به زبان مادری خود یا با رسوم محلی‌شان آیین عزا به جا می‌آورند.

کارکرد دیگر این عزای جمعی، ایجاد نوعی همبستگی اجتماعی است که احساس امنیت فرد را بالا می‌برد. ترس را از او دور می‌کند. گونه‌ای با هم بودن که به او جرئت حضور در خیابان می‌دهد. او بخشی از دسته یا هیئتی است که قانون نیز در برابر حرکت آنها تسلیم است. و جالب‌تر اینکه در شهرهای خودرومحور، جا افتاده که این بار، خودروها منتظر بمانند تا عابران با طمأنینه از خیابان عبور کنند بدون اینکه نگران بوق یا سروصدایی باشند. خیابانی که بستن و تسخیرش در شرایط عادی یا غیرممکن است یا مجازات سنگین دارد، این بار زیر پای اوست. گویی آنجا را فتح کرده است!

نکته مهم دیگر در حرکت دسته این است که از محلی شروع می‌شود و پس از طی مسافتی به همان‌ جا یا محل دیگری ختم می‌شود. معمولا نام محل نخست، در نام دسته منعکس است و در ایجاد نوعی هویت جمعی و احساس «ما»بودن مؤثر است. و جالب اینجاست که گاهی اساسا آن محله، در دیگر ایام سال نیز با سبک خاص عزاداری‌اش شناخته می‌شود. فارغ از اینکه چه کسی چه‌کاره است و از کجا آمده، داراست یا ندار، به صرف اینکه ساکن آن محله است، عضوی از آن «ما»ی جمعی است و البته معمولا همان متغیرهای اقتصادی و اجتماعی نظیر قیمت ملک، که باعث می‌شوند، ساکنان یک محله در موقعیت‌هایی نزدیک به هم یا سبک‌های زندگی شبیه به هم باشند، در اینجا نیز تا حدودی افرادی شبیه هم را گرد هم می‌آورد.

آدمی در شهر گم است یا اساسا خیلی وقت‌ها به شهر آمده است که گم باشد. قطره‌ای در اقیانوس جمعیت. به شهر آمده تا خودش باشد نه آن‌گونه که او را می‌پسندند. می‌خواهد دیده نشود. کم نیست مواردی که همسایه از همسایه خبر ندارد یا حتی شناخت ندارد. این گم‌بودن، فارغ از آزادی‌ها یا فرصت‌هایی که ممکن است برای فرد به ارمغان آورد؛ اما گاهی او را دچار حس غربت یا تنهایی می‌کند. خود این حس تنهایی می‌تواند عاملی برای همدلی بیشتر با حسین تنها باشد. این گم‌بودن و دیده‌نشدن، در برخی موارد می‌تواند فرد را دچار حس بی‌ارزش‌بودن کند. ممکن است حس کند کسی برای او اهمیت و ارزشی قائل نیست. کسی او و رنج‌ها و دست‌و‌پا زدن‌هایش را نمی‌بیند. در چنین موقعیتی، عزای جمعی، فرصتی برای دیده‌شدن آدم‌های گم است. فرصتی برای دیده‌شدن آنها که دیده نمی‌شوند. عزای جمعی نقش‌ها و جایگاه‌هایی را تعریف می‌کند که در آنها افراد فرصت دیده‌شدن پیدا می‌کنند. یکی واعظ و آخوند است و بر منبری می‌نشیند که همه او را می‌بینند. دیگری مداحی است که با سوز و صدا و روضه و شعرش جلب توجه می‌کند. سومی جوان نیرومندی است که به زور بازویش می‌نازد و زیر بار علم و کتل هیئت می‌رود. دیگری نوجوانی است که با نواختن طبل خبر از آمدن خود و دسته می‌دهد. بعدی کودکی است که می‌کوشد در تکرار دم نوحه، فریاد بزند تا صدایش در صدای مردانه دسته گم نشود. و کسانی که حلقه تشکیل می‌دهند و با سنگین سینه‌زدن‌های‌شان همگان را متوجه حضورشان می‌کنند. پیرمردانی هم هستند که عشق می‌کنند که مسیر دسته را هدایت ‌کنند یا اینکه وسط سینه‌زنی فریاد بزنند: «مظلوم» تا جمعیت پاسخ دهد: «حسین» و در نهایت هم دعا کنند که: «بده حاجات همه را»!

و البته معمولا زنان، غایب‌اند یا دیده نمی‌شوند یا بد دانسته می‌شود که دیده شوند یا دست‌کم آن روز، روز دیده‌شدن‌شان نیست! حتی اگر مردان سینه‌زن، ذکر زینب و زهرا داشته باشند!