|

یک عمر خدمت؟

صحبت از اعطای یک جایزه ملی است. جایزه ملی «خدمت ماندگار» ویژه پزشکان شاخصی که سال‌ها عمر خود را در راه خدمت به مردم مناطق محروم گذاشته‌اند. یحتمل پزشکانی مد نظر هستند که برای چند دهه و به عبارت بهتر برای یک عمر و به عبارت باز‌هم بهتر برای تمام عمر، یک منطقه کم‌برخوردار را برگزیده‌اند و در آن بدون توقف در حال خدمت‌رسانی هستند.

 صحبت از اعطای یک جایزه ملی است. جایزه ملی «خدمت ماندگار» ویژه پزشکان شاخصی که سال‌ها عمر خود را در راه خدمت به مردم مناطق محروم گذاشته‌اند. یحتمل پزشکانی مد نظر هستند که برای چند دهه و به عبارت بهتر برای یک عمر و به عبارت باز‌هم بهتر برای تمام عمر، یک منطقه کم‌برخوردار را برگزیده‌اند و در آن بدون توقف در حال خدمت‌رسانی هستند. اساسا جوایز و نشان‌های این مدلی همیشه محل مناقشه بوده‌اند و انتشار قریب‌الوقوع نامزدهای این جایزه هم احتمالا مزه ترش و شیرینی خواهد داشت.

از خود واژه «محروم» یا «کم‌برخوردار» که شروع کنیم، قضیه پیچ برمی‌دارد. دقیقا تعریف این واژه و مصادیق احراز آن، حداقل در جست‌وجوهای ابتدایی در آیین‌نامه‌های موجود، مشخص نیست. اگر هم مشخص باشد، تواتر به‌روز‌رسانی ملاک‌ها و معیارها قاعده خاصی ندارد. یعنی آدمی بالاخره متوجه نمی‌شود مرکز یک استان مرزی با فرودگاه و پردیس سینمایی و تعداد قابل‌توجهی مرکز جراحی‌های محدود و سرپایی! محروم هست یا نیست. واژه را که نادیده بگیریم می‌رسیم به تعریف شخص برنده جایزه، یعنی پزشکی که عمر خود را در راه خدمت به مناطق محروم صرف کرده است. وقتی مصادیق این تعریف را در شهرهای مختلف جست‌وجو می‌کنیم و دنبال پزشکی شاخص می‌گردیم که عمر خود را برای یک منطقه گذاشته، در بسیاری از موارد چکیده کاری پزشک یافت‌شده به همه‌چیز می‌خورد به‌جز خدمت ماندگار! یعنی پزشکان قدیمی‌ای که بالغ بر چند دهه است سکان طبابت یک شهر را در دست دارند، تمام امکانات پزشکی زیر نظر آنهاست، ورود و خروج پزشکان دیگر با مناسبات ذهنی آنها صورت می‌گیرد که نکند رقیب بیاید و بازار از کف برود و به شکل عجیب و باورنکردنی‌ای در شهر محروم خود با یکه‌تازی ثروتمند و متمول هستند. برای مردم شهر هم این‌گونه جا افتاده که 30 سال قبل آسمان سوراخ شد و این پزشک خوش‌دست و تیزهوش بر ‌پیشانی مردم محروم منطقه فرود آمد و از آن‌موقع دیگر نه آسمانی سوراخ شد و نه پزشکی آمد. هرگز هم برایشان جای سؤال نمی‌شود که چرا درحالی‌که می‌توانیم از پزشکان دیگری از همین تخصص یا فوق‌تخصص استفاده کنیم، باید در سالن انتظار مطب کهنه‌متخصص شهر از سر‌و‌کله هم بالا برویم. پزشک خادم قصه ما هم یکی پس از دیگری کلینیک می‌زند، ملک و املاک می‌خرد، فرزندان را به اروپا می‌فرستد و برای آسمانی‌تر‌کردن وجهه خود دانشگاهی هم تأسیس می‌کند تا خودش استادش شود. چند مورد مؤسسه خیریه را هم به منظره فوق اضافه کنید تا احیانا از مالیات او هم خیری به مردم نرسد. احتمالا در لحظاتی که یکی از همین عزیزان از یکی از شهرهای کشور پا به صحنه گذاشته و جایزه خدمت ماندگار را به‌عنوان آخرین مهره پازل خوشبختی‌اش دریافت می‌کند، لحظه‌ای همه به خودمان شک می‌کنیم که آیا علت این «یک عمر خدمت در شهری محروم» فقط خدمت بوده است؟ ان‌شاءالله که این‌گونه بوده است... خدمت چارچوب زمانی ندارد و ماندگار‌شدن وابسته به زمان نیست. فقط باید دانست در پشت‌پرده ذهن ارائه‌دهنده خدمت چه می‌گذرد. که شاید این پرده برافتد نه خادمی ماند نه خدمتی!