|

استاد پیشتاز ریاضیات نوین ایران

«غلامحسین مصاحب» و مؤسسه‌ای که چراغ ریاضی قرن بیستم ایران بود

در هیاهوی خیابان طالقانی تهران، کمی مانده به سه‌راه شریعتی که راسته فروشندگان وسایل گرمایشی و قطعات شوفاژ است، دست راست ساختمانی چند طبقه با ورودی کوچکی قرار دارد که بدون تردید روزی یکی از مهم‌ترین مؤسسه‌های پژوهشی و آموزشی هدفمند در ایران به حساب می‌آمده است.

استاد پیشتاز ریاضیات نوین ایران

بهزاد منوچهریان*‌ . فرید قاسملو**‌‌: در هیاهوی خیابان طالقانی تهران، کمی مانده به سه‌راه شریعتی که راسته فروشندگان وسایل گرمایشی و قطعات شوفاژ است، دست راست ساختمانی چند طبقه با ورودی کوچکی قرار دارد که بدون تردید روزی یکی از مهم‌ترین مؤسسه‌های پژوهشی و آموزشی هدفمند در ایران به حساب می‌آمده است. سخن از مؤسسه ریاضیات دکتر «غلامحسین مصاحب» است که به همت این رادمرد و با هدف تربیت «مدرس ریاضی» در سال 1344 خورشیدی در تهران پایه‌گذاری شد. اکنون و با مغتنم‌دانستن فرصت سالروز درگذشت استاد دکتر غلامحسین مصاحب (مقارن 21 مهرماه 1358 خورشیدی) و به بهانه یادبودی از این دانشمند وارسته، گزارشی که درباره این نهاد آموزشی‌-پژوهشی کشورمان بر اساس گفت‌وگویی که با یکی از شاگردان استاد مصاحب، آقای دکتر «طاهر قاسمی‌هنری» از دانش‌آموختگان مؤسسه ریاضیات مصاحب و شاغل در همین مؤسسه، پدید آمده است تقدیم ارباب معرفت و علاقه‌مندان تاریخ ریاضیات

 

می‌شود. استاد غلامحسین مصاحب (متولد تهران، 1289 خورشیدی) دانشمند نمونه و ریاضی‌دانی متبحر بود که دستاوردهای مهم ایشان تا ابد در زبان فارسی به یادگار خواهد ماند. به جز دائره‌المعارف فارسی (که بحق، بین استفاده‌کنندگان از آن به «دائره‌المعارف مصاحب» مشهور است) مجموعه دستاوردهای ایشان در ریاضیات از جمله مهم‌ترین ادبیات علمی این زمینه است که به زبان فارسی نوشته شده است. خوشبختانه، درباره غلامحسین مصاحب نوشته‌های متعددی به زبان فارسی وجود دارد که از این میان می‌توان به نوشته‌های «هوشنگ اتحاد» در جلد دهم «پژوهشگران معاصر ایران» (جلد دهم، ص 3-77) اشاره کرد. این نوشته همچنین معرف مجموعه به‌نسبت مهمی از منابعی نیز هست که تا پیش از آن درباره استاد مصاحب تهیه شده بودند. از دیگرسو، مؤسسه ریاضیات مصاحب را باید یکی دیگر از دستاوردهای مصاحب و همانند فرزند معنوی او به شمار آورد. پرداختن به دانش ریاضیات (و در کنار آن، گروهی اندک از علوم پایه) یکی از راه‌های مهم گسترش دانش‌های زیرساختی در هر جامعه و راهکاری برای سعادت آن جامعه است. کوشش‌های استاد غلامحسین مصاحب در راه‌اندازی این مؤسسه، تدبیری که برای قوام آن به خرج داد و خون دل‌هایی که برای به‌ثمرنشاندن آن خورد و... در لابه‌لای همین گفت‌وگو با استاد قاسمی‌هنری و دیگر ادبیات علمی‌ای که درباره این مؤسسه تهیه شده‌اند، دیده می‌شوند و همگی نشان از آن دارند که این دانشی‌مرد روزگار ما چگونه به‌درستی راه‌حل توسعه کشور را ازجمله در گسترش تربیت معلمان خبره ریاضی دیده بود. مصاحبه با استاد قاسمی‌هنری بخشی از پژوهش وسیع‌المنظر «مستندسازی تاریخ ریاضیات در ایران معاصر» و بخشی از یکی از مصاحبه‌هایی است که در قالب «تاریخ شفاهی ریاضیات ایران» به عنوان جزئی از این پژوهش انجام شده است. سخن درباره مؤسسه ریاضیات مصاحب زیاد است و تعجب آنکه از جمله بخشی از گفته‌های دکتر قاسمی‌هنری در همین گفت‌وگو، در زمینه وضع عمومی دانش ریاضیات، با وضع ایران امروز قابل تطبیق است. بر این اساس با یادکرد استاد دکتر غلامحسین مصاحب (به بهانه سالروز درگذشت ایشان)، لازم است یک بار دیگر، زنگ خطر را به خاطر ریزش تعداد شرکت‌کنندگان کنکور سراسری در رشته ریاضی، به صدا درآوریم. یکی از وظایف تاریخ علوم، نشان‌دادن همین فراز و فرودهاست.

 

‌ قاسملو: درباره مؤسسه ریاضیات مصاحب چه مستنداتی وجود دارد؟

من داستان را از اینجا شروع می‌کنم که شنیده بودیم استادان دانشگاه تهران که اغلب فارغ‌التحصیل فرانسه بودند، ریاضیاتی که تدریس می‌کنند خیلی به‌روز نیست. دکتر مصاحب یک‌بار در کلاس درس به ما گفت ریاضیاتی که در دانشگاه تهران تدریس می‌شود مربوط به قرن 19 است. برای من تعجب‌آور بود، زیرا آنها پیشتاز بودند. حالا درست است که دانشسرای عالی قدمت بیشتری داشت، ولی در برهه‌ای از زمان در دانشگاه تهران ادغام شد و دیگر دانشسرای عالی مستقل نبود، بلکه قسمتی از دانشگاه تهران شد. حتما داستان‌هایش را می‌دانید. دانشسرای عالی که در 1298 تأسیس‌ شد اسمش دانشسرا نبود، دارالمعلمین مرکزی بود. از 1298 تا 1307 که اسمش دارالمعلمین مرکزی بود، حداکثر فوق‌دیپلم تربیت می‌کرد و تا آن زمان هیچ مؤسسه دیگری نداشتیم که در این حد معلم با مدرک فوق‌دیپلم تربیت کند. هرچه معلم بود فقط دیپلمه بودند که از دارالفنون که به همت امیرکبیر تأسیس‌ شده بود، تربیت می‌شدند. پس این دارالمعلمین مرکزی در حقیقت اولین مؤسسه‌ای بود که در سطحی فراتر از دیپلم آموزش می‌داد. دکتر مصاحب هم در همین دارالمعلمین و مثل‌اینکه در مدرسه ظفر، درس خوانده بود. در سال 1306 ایشان دیپلمش را می‌گیرد، سال 1307 دارالمعلمین تبدیل می‌شود به دارالمعلمین عالی و دوره فراتر از فوق‌دیپلم که لیسانس باشد، دایر می‌شود. دکتر مصاحب، در حقیقت، اولین دانشجوی دوره ریاضی دارالمعلمین عالی می‌شود. این دارالمعلمین عالی از 1312 تغییر نام پیدا می‌کند و می‌شود دانشسرای عالی. ولی بعد که دانشگاه تهران تأسیس می‌شود، دانشسرای عالی در آن ادغام می‌شود. افرادی رضاشاه را متقاعد می‌کنند که باید در تهران دانشگاه بزرگی داشته باشیم. دانشسرای عالی فقط معلم تربیت می‌کند، درحالی‌که نیاز کشورمان فقط معلم نیست! گویا در آن زمان چندین مؤسسه آموزشی دیگر هم وجود داشتند؛ مدرسه عالی طب، مدرسه عالی صنعت، مدرسه عالی حقوق و...که تقریبا می‌توانیم بگوییم مثل بخش خصوصی بودند. زیر نظر وزارتخانه خاصی نبودند و سطح خیلی بالایی هم نداشتند. استادان خیلی معروفی هم نداشتند. بزرگ‌ترین مؤسسه آموزشی در آن زمان، همین دانشسرای عالی بوده. دانشگاه تهران را که تأسیس می‌کنند از تلفیق این شش مؤسسه و دانشسرای عالی که بزرگ‌ترینشان بوده، تشکیل می‌شود. دانشگاه تهران نه زمین داشته، نه ساختمان داشته و نه استاد داشته. همه‌چیز را از همین‌ها می‌گیرد و بیشتر امکانات (مثلا سه‌چهارم) را از همین دانشسرا می‌گیرد.

‌ منوچهریان: مثل اینکه زمین دانشگاه را خود «عیسی صدیق»1 رفته بود و مشخص کرده بود.

بله. معروف است که می‌گویند رضاشاه گفته «کجا را می‌خواهید برای دانشگاه تهران در نظر بگیرید؟» و ایشان هم رفتند و زمین دانشگاه را نشان دادند. خیابان انقلابِ فعلی خارج شهر بوده و از آنجا به بعد هیچ ساختمانی نبوده. بیابان بوده. ایشان اسبش را می‌تازد و می‌رود بالا تا به بلوار کشاورز فعلی می‌رسد. می‌گویند: «ما تا اینجا را در نظر گرفته بودیم». او می‌گوید: «اینکه چیزی نیست. من در عرض چند دقیقه با اسبم تا اینجا آمدم». گفتند: «خب، قربانت شما بفرمایید تا کجا». گفت: «تا هرجایی که اسبم رفت». می‌تازد به سمت شمال و تا امیرآباد می‌رود. می‌گوید: «تا اینجا مال دانشگاه تهران باشد». این‌همه زمین را اختصاص دادند، ولی هیچ ساختمان نداشته. تا بیست، سی سال از همین ساختمان‌های دانشسرای عالی استفاده می‌کردند. دانشسرای عالی بافتش را در داخل دانشگاه تهران حفظ می‌کند. یعنی کماکان رسالتش تربیت دبیر بوده، اما به نام دانشگاه تهران. تا سال‌ 1334 رفته‌رفته شرایطی فراهم می‌شود که دانشسرای عالی را جدا کنند، که همان رسالت تربیت دبیرش را داشته باشد و دانشگاه تهران هم مهندس، پزشک، مهندس کشاورزی و حقوق‌دان و بقیه متخصصان را تربیت کند. مقصودم این است که دانشسرای عالی قبل از دانشگاه تهران بوده، ولی خیلی زود به دانشگاه تهران بودجه می‌دهند، ساختمان می‌دهند و سریع رشد می‌کند. پس از آن دانشسرا دیگر خیلی رشدی ندارد. درعین‌حال، امثال دکتر صدیقی2 هم در دانشسرا بودند. مرأت3 و بدیع‌الزمان فروزانفر4 و عیسی صدیق و عبدالعظیم قریب5 هم استادهای دانشسرای عالی بودند و ‌چند نفری که از دوره‌های اولیه فارغ‌التحصیل می‌شدند، کم‌کم می‌روند خارج، دکترایشان را می‌گیرند و بازمی‌گردند و در همین دانشسرای عالی استخدام می‌شوند و دانشسرا رفته‌رفته رشد می‌کند. دانشسرا به روایتی در سال 1334، ولی رسما با مصوبه مجلس در سال 1338 از دانشگاه تهران جدا شده است. البته گروه ریاضی دانشسرای عالی آن زمان چندان قوی نبوده است. وقتی دانشسرای عالی از دانشگاه تهران جدا می‌شود، بعضی از استادها ترجیح می‌دهند کماکان استاد دانشسرای عالی بمانند. عده‌ زیادی از مشاهیر هم ترجیح می‌دهند که در دانشگاه تهران بمانند. وقتی دکتر مصاحب سال 1344 مؤسسه ریاضیات را تأسیس می‌کند، نیاز جامعه بوده است. عده‌ای می‌گویند ما به‌‌شدت به مدرس ریاضی نیاز داریم. دانشگاه‌ها دارند رشد می‌کنند. کم‌کم دانشگاه مشهد، دانشگاه شیراز و تبریز به وجود آمدند. اینها همه استاد کم داشتند. کسانی که رفتند خارج یا برنگشتند یا اگر برگشتند تعدادشان کافی نبود. دکتر مصاحب این مؤسسه ریاضیات را تأسیس می‌کند و محکم‌کاری هم می‌کند. از مجلس شورای ملی و بعد هم از سنا، مجوز می‌گیرد که فارغ‌التحصیلان اینجا را با حقوق و مزایای استادیاری استخدام کنند. دقت کردید؟ او این مجوزها را برای این گرفت که افراد تشویق بشوند و بیایند اینجا تحصیل کنند.

‌ قاسملو: به روایتی، استاد مصاحب خردمندانه تصمیم می‌گیرند که اینجا را تبدیل به یک فرایند غیرقابل‌برگشت بکنند که وقتی خودشان نبودند کسی نتواند آن را تعطیل کند.

بله. برای همین مصوبه مجلس را می‌گیرد. من این مقدمه را برای این چیدم که بدانید چرا ایشان چنین جایی را تأسیس می‌کند. جایی که اسمش مدرسه نیست، بلکه مؤسسه است. خودش هم در مدتی که استاد دانشسرای عالی بوده، در دانشگاه تهران با بقیه استادها همدم بوده است.

‌ منوچهریان: به عبارت دیگر، دیده بودند که روش‌های آنها چگونه بوده است.

مصاحب می‌گفت استادهایی که از فرانسه فارغ‌التحصیل شده‌اند و در آنجا تدریس می‌کنند، ریاضیات قرن نوزده را تدریس می‌کنند. می‌گفت ما در قرن بیستم هستیم. ما بایستی یک تشکیلات آموزشی داشته باشیم که ریاضیات به‌روز را تدریس بکند. این از عهده دانشگاه تهران برنمی‌آید. پذیرش این حرف برای ما ثقیل بود که دانشسرای عالی که خیلی هم جای معروفی نیست، از دانشگاه تهران که خیلی معروف‌تر است، از این نظر جلوتر است. ده، بیست سال بعد، از فارغ‌التحصیلان آن دوره سؤال کردم شما که آن موقع دانشجوی دانشگاه تهران بودید؛ شاگرد دکتر هشترودی بودید. می‌گویند سطح دروس ریاضی خیلی بالا نبوده! بعضی از آنها می‌گفتند: بله. ریاضی عمومی به ما درس می‌دادند، اما اسمش بود آنالیز! کسی که فارغ‌التحصیل دانشگاه تهران بود می‌گفت استادها به ما درس اعداد مختلط می‌دادند و می‌گفتند توابع مختلط است! دوره‌ای که ما دانشجو شدیم، دوره دوم مؤسسه ریاضیات بود. یکی از همکلاسی‌های ما که فوق‌لیسانس دانشگاه تهران بود، دیده بود اگر اینجا این دوره را بگذراند استادیار می‌شود یا حقوق و مزایای استادیاری را می‌گیرد، ولی با آن فوق‌لیسانسش نمی‌توانست. ما از ایشان هم سؤال می‌کردیم که شما چه خواندید؟ گفت: هیچ‌کدام از این چیزهایی که ما اینجا داریم، آنجا نخواندیم. اصلا ریاضی به این می‌گویند، نه به دروسی که آنجا خواندیم. حالا سؤال این است: دکتر مصاحب با کدام استادها توانست دروس ریاضی را در سطح روز دنیا دایر بکند؟ خودش در کلاس می‌گفت: ما هرچه گشتیم که از داخل کشور استاد پیدا کنیم که بتواند ریاضیات پیشرفته دنیا را تدریس کند، نداشتیم و من مجبور شدم از خارج دعوت کنم. او مسئولن دانشسرای عالی را متقاعد می‌کند؛ چون خودش هم یک شخصیت علمی بوده و به هر حال به او بها می‌دادند. شاید از نفوذ شمس‌الملوک6 هم استفاده می‌کند. در تمام دوره‌ها حداقل یک تا سه استاد خارجی داشتیم. دوره‌ای که خود ما بودیم دو استاد خارجی داشتیم. پروفسور سلبرگ7 و پروفسور ویتاکر8. سلبرگ از نروژ بود و ویتاکر از انگلستان.

‌ منوچهریان: هردو آدم‌های معروفی هستند

اما مقصودم این است که وقتی استاد خارجی دعوت می‌کند به ایران، می‌خواهند به زبان انگلیسی تدریس بکنند. دانشجوها چه کنند؟ روش گزینش ایشان این بود: اردیبهشت یک امتحان مقدماتی برگزار می‌کرد. چه چیزی را مبنای امتحان قرار داده بود؟ دو کتاب انگلیسی بود. در زمینه آنالیز. می‌گفت: این دو کتاب را بخوانید. از این دو تا امتحان می‌گیرم. یکی کتاب آپوستل9 و یکی هم کتاب هیل10 بود. یک گزینش اولیه می‌کرد و بعد کل تابستان را خودش تدریس می‌کرد. یادم می‌آید که کسی را آورده بود که به‌تازگی از انگلیس فوق‌لیسانس گرفته بود، برای اینکه تدریس کند و او را به استادی که در دانشگاه تهران تدریس می‌کرد، ترجیح می‌داد، این جور افراد را آورده بود که هم دوره تابستانی تدریس می‌کردند، هم سال اول. سال اول را خودش تدریس می‌کرد یا استادهای داخلی. استادهای خارجی به سال اولی‌ها درس نمی‌دادند. روزی با یکی از همکلاسی‌ها رفتیم خدمت ایشان که اجازه بفرمایید برای اینکه هم زبان ما تقویت بشود و هم با این استادهای خارجی آشنا بشویم، برویم سر کلاس ایشان. گفت: آقا! می‌خواهید آبروی ما را ببرید؟! اولا شما هنوز سال اول هستید. هنوز به آن حد نرسیده‌اید که از کلاس‌های ایشان استفاده کنید. در ثانی، زبان‌تان آن قدر قوی نیست. ما مرتب داریم برای شما کلاس زبان می‌گذاریم که زبان‌تان تقویت بشود. آقا! برو قاپِ زین را بچسب، اسب‌سواری پیشکشت او می‌خواست آبرو و پرِستیژ دانشجوی ایرانی را پیش استاد خارجی حفظ بکند. می‌گفت: ما اول شما را بسازیم. ارتقایتان بدهیم. یک مقدار ریاضیات روز دنیا را به شما تدریس کنیم. چون اگر صرفا بر اساس آنچه که در دوره لیسانس‌تان خوانده‌اید، بروید سر کلاس اینها هیچ نمی‌فهمید. بعد اینها می‌فهمند که چقدر ما عقب‌افتاده‌ایم. ایشان می‌خواستند که حفظ آبرو بشود. تمام تابستان برای دانشجوها دوره تابستانی می‌گذاشت و یک استاد زبان که ایرانی نبود تا در کلاس فارسی حرف نزند، به دانشجویان زبان درس می‌داد. نامش خانم فشارکی بود. شوهرش ایرانی بود، ولی خودش انگلیسی کامل. یک کلام فارسی سر کلاس حرف نمی‌زد. ما فکر می‌کردیم اصلا فارسی نمی‌داند. بعد از دو سال که دانشجویش بودیم و به ما زبان تدریس می‌کرد، فهمیدیم کمی فارسی هم بلد است، ولی محال بود سر کلاس فارسی حرف بزند. خود من لیسانسیه تهران نبودم. لیسانس مشهد بودم. آن موقع در دوره لیسانس به ما تئوری مجموعه‌ها را تدریس نمی‌کردند. خدا دکتر قینی11 را رحمت کند. او استاد آمار دانشگاه تهران بود. ایشان تازه در دانشگاه تهران استخدام شده بود. مأمور شده بود که به ما آمار درس بدهد. وقتی آمد، دید ما تئوری مجموعه‌ها را نخوانده‌ایم! اگر کسی تئوری مجموعه‌ها را نداند، نمی‌تواند احتمال بخواند. احتمال نیاز به اجتماع و اشتراک و اینجور چیزها دارد. یک ماه، یک ماه و نیم تمام به ما تئوری مجموعه‌ها تدریس کرد تا بعد بتواند آمار و احتمال با ما کار کند. واقعا دانشگاه‌های ما در آن زمان پیشرفته نبودند و به‌روز تدریس نمی‌کردند. دکتر مصاحب چیزهایی که تدریس می‌کرد آنالیز بود، نه ریاضی عمومی. دقت کردید؟ تا آماده بشویم که درس‌های پیشرفته‌تری بگذرانیم. الان سرفصل‌ها را که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم همان مطالب را در دوره‌های فوق‌لیسانس و دکتری تدریس می‌کنیم. مثلا ایشان جبرهای باناخ را به ما تدریس می‌کرد. من از همان سال به بعد به جبرهای باناخ علاقه‌مند شدم. اظهار علاقه کردم در جبرهای باناخ ادامه تحصیل بدهم. درنهایت امپریال کالج را پیشنهاد دادند، زیرا در آن زمینه تخصص خوبی داشتند. به امپریال کالج تقاضا دادم و آنجا پذیرفته شدم. رفتم و ادامه دادم. تاکنون هم همین جبرهای باناخ را اینجا در دوره دکتری تدریس می‌کنم. همه اینها آثار باقیات صالحات دکتر مصاحب است.

‌ منوچهریان: ایشان الگوی پیشبرد یا سازماندهی دروس ریاضیات را از کجا گرفته بود؟ چیزی با شما یا با کس دیگری مطرح نکرده بود؟

نه. ما نمی‌دانستیم. فقط گفته بود برحسب احساس نیاز در کشور. شاید تجربیاتی از انگلیس داشته است. چون یک سالی فرانسه و انگلستان بود و قبل از اینکه مؤسسه را تأسیس بکند، چندین سال به انگلستان رفت‌وآمد می‌کرد. تا آن زمان در سطح دانشگاه‌های ما ریاضیات جدید تدریس نمی‌شد. از نظریه ترکیبیات خبری نبود. از تئوری مجموعه‌ها خبری نبود. از منطق ریاضی خبری نبود. بیشتر محاسبات، حسابان یا هندسه ترسیمی و رقومی، مثلثات و هندسه بود. دکتر مصاحب هم سر کلاس به ما می‌گفت و هم گاهی اوقات در کتاب‌هایش (مثلا کتاب آنالیز ریاضی) نوشته که ما بایستی ریاضیات مدرسه را متحول کنیم. باید ریاضیات جدید را ببریم به مدارس. بعد رفته‌رفته بیاییم دوره لیسانس را اصلاح کنیم. لازمه اینکه ریاضیات جدید را به دبیرستان ببریم، اولین گام، تربیت معلمی است که خود مجهز به آگاهی‌های جدید باشد. چه کسی می‌خواهد چنین فردی را تربیت بکند؟ استاد دانشگاه. خب اگر به دانشگاه تهران متوسل بشویم که اینها خودشان ریاضیات قرن نوزده را دارند تدریس می‌کنند؛ پس ما به چه چیزی نیاز داریم؟ لذا برنامه‌اش از سال 1345 این است که اول چند دوره مدرس ریاضی تربیت می‌کنیم، بعد رفته‌رفته اینها می‌روند در دانشگاه‌های مختلف استخدام می‌شوند و دوره ریاضیات را متحول می‌کنند و تغییر برنامه می‌دهند. برنامه‌های جدید را کسی که خودش آگاهی‌های بهتری دارد، طراحی می‌کند. دید ایشان این بود. اما در این بین عده‌ای کار را خراب کردند. بر این موج سوار شدند که ریاضیات جدید باید به مدارس برود. کتاب‌های مدرسه باید تغییر بکند. کتاب‌های جدیدی باید نوشته بشود که راجع به ریاضیات جدید مطلب داشته باشد. دکتر مصاحب معتقد بود هنوز زمانش نرسیده است. نظر ایشان این بود که اول به قدر کافی بایستی مدرس تربیت بکنیم. بعد اینها به قدر کافی بروند دبیر تربیت کنند. اینها بروند در مدارس استخدام بشوند. بعد رفته‌رفته کتاب‌ها عوض بشوند و برنامه مدارس عوض بشود. یک عده‌ای زودهنگام دست به قلم شدند و شروع کردند به نوشتن کتاب‌های درسی با موضوعات ریاضیات جدید و این کار از سال 1350 به بعد شروع شد. سال 1353 این کتاب‌ها آماده شد. یک دفعه برنامه‌های دبیرستانی تغییر کرد و شد ریاضی جدید. همه‌جا اصطلاح ریاضی جدید سر زبان‌ها افتاد؛ درحالی‌که دکتر مصاحب معتقد بود هنوز زمان آن نرسیده است. هرچند کتاب‌هایی که نوشته شد بعضی توسط فارغ‌التحصیلان خود مؤسسه ریاضیات و بعضی توسط استادهای مؤسسه ریاضیات نوشته شد؛ مثلا یکی از اینها دکتر دانش نارویی12 بود که استاد خود ما بود. فوق‌لیسانس از انگلستان داشت و به ما جبر تدریس می‌کرد. ایشان دست به قلم شد و با چند نفر دیگر کتاب نوشتند. کتاب‌ها به‌روز شد، ولی ما معلم کافی نداشتیم که اینها را تدریس کنند. رفته‌رفته زدگی از ریاضیات در محصلین ما ایجاد شد. آمار نشان می‌دهد که در سال 1352یا 1353، 29 درصد دیپلمه‌ها ریاضی بودند. بعد از دو، سه سال در سال 1355 به 15 درصد رسید. به خاطر اینکه معلم بلد نبود تدریس بکند؛ کتاب جدید بود، عوض شده بود و معلم هم آگاهی نداشت. سر کلاس می‌رفت و دانش‌آموز را زده می‌کرد. آمار نشان می‌دهد که از سال 1353، 1354 به بعد اُفت تحصیلی اتفاق می‌افتد. بعد به انقلاب برخورد می‌کند که آن هم مسائل خودش را دارد و دکتر غلامعلی حداد عادل که رئیس وقت سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی و تألیف کتب درسی بوده است در کنفرانس آموزش ریاضی آمار می‌دهد که تعداد دیپلمه‌های ریاضی در سال 1365، به ده هزار نفر کاهش پیدا کرده؛ درحالی‌که تعداد صندلی‌های دانشگاهی ما که نیاز به دیپلم ریاضی دارد، به مراتب بیش از ده هزار نفر است!

‌ منوچهریان: یعنی همه می‌توانستند بدون کنکور به دانشگاه بروند.

مثل حالا! دکتر مصاحب اعتقادش بر این بود که اول، استاد از خارج دعوت کنیم که ریاضیات جدید را به مدرسان دانشگاهیِ ما تدریس کند. بعد اینها خودشان استاد می‌شوند و به دانشگاه‌های مختلف می‌روند. در همان مصوبه مجلس می‌گوید ما اینها را برای شهرستان‌ها می‌خواهیم که به دانشگاه‌های شهرستان‌ها بروند و تحول ایجاد کنند.

‌ منوچهریان: یعنی نبایست به تهران می‌آمدند؟

چرا! چون تز دکتر مصاحب آن است دانشگاه تهران به قدر کافی جاذبه دارد که از خارج استاد جذب کند. این دانشگاه‌های شهرستان‌ها هستند که جاذبه ندارند. پس ما مدرسان را می‌فرستیم به آنجا. ولی جالب است! با وجود اینکه مصوبه مجلس می‌گوید «برای تأمین هیئت‌علمی ریاضی دانشگاه‌های شهرستان‌ها»، اولین جایی که مدعی می‌شود خود دانشسرای عالی است. او برای این که رقابت ایجاد بکند که چه کسانی در دانشسرای عالی و در تهران بمانند، می‌گوید رتبه‌های اول و دوم مؤسسه ریاضیات را در تهران نگه می‌داریم و مابقی باید به شهرستان بروند. تمام مدتی که ایشان زنده بود، رتبه‌های اول و دوم را در تهران نگه می‌داشت. چون در برخی از سال‌ها تعدادی از اینها بعد از دو، سه سال تدریس برای گرفتن دکتری به خارج اعزام می‌شدند، باز احساس کمبود کردند و در برخی از دوره‌ها سه نفر از فارغ‌التحصیلان را در تهران نگه می‌داشتند. به این وسیله هم گروه ریاضی دانشسرای عالی را با مدرسه‌ای جدید که ریاضیات روز را می‌دانند کاملا مجهز می‌کنند. در حقیقت، اولین جایی که دانشگاه در رشته ریاضی متحول می‌شود، همین دانشسرای عالی است. حتی دانشگاه تهران و دانشگاه‌های شهرستان‌ها، این مقدار ریاضی جدید نداشتند.

‌ منوچهریان: تا کی این نهاد با نام دانشسرای عالی فعالیت می‌کرد؟

از سال 1312 به دانشسرای عالی تغییر نام پیدا می‌کند. بعد از آن دانشسرای عالی در دانشگاه تهران ادغام می‌شود، تا سال 1338 کاملا از دانشگاه تهران جدا می‌شود و تا سال 1342 مستقل می‌ماند. در این هنگام اتفاقی می‌افتد. چه کسی این را می‌گوید؟ دکتر «بابلیان»13 که از فارغ‌التحصیلان خود مؤسسه است و دانشجوی دوره‌های بعد از ما بوده و شاگرد من هم بود. ایشان دانشجوی دبیری همین دانشسرای عالی بود. می‌گوید ما در آن سال‌ها در دانشسرای عالی، دوره فوق‌دیپلمی داشتیم و به ما گفتند چون دبیر هستید اول باید بروید سه سال در آموزش‌وپرورش تدریس کنید و بعد برگردید لیسانس‌تان را بگیرید؛ یعنی دو سال دیگر بخوانید. می‌گفت: آن سال ما اعتصاب کردیم که چرا می‌خواهید در ادامه تحصیل ما فاصله بیندازید؟ ما که فوق دیپلم‌مان را گرفتیم. بگذارید دو سال دیگر هم بخوانیم و لیسانس را بگیریم. می‌گفت آن سال تحصن کردیم و تظاهرات کردیم. شیشه شکستیم و مسائل سیاسی هم بود دیگر. سال 1342بود. سال حساسی بود. دانشگاه‌ها ملتهب بود. گزارش‌هایی به مقامات کشور می‌رسد با این مضمون مثل اینکه دانشجوهای دانشسرای عالی سرشان می‌جنبد! باید فکری برایشان بکنید. دانشسرای عالی را منحل می‌کنند. با تصمیم کی؟ هیئت وزیران، نه وزیر! هیئت وزیران تصمیم می‌گیرد دانشسرا را منحل کند. بعد می‌بینند این مؤسسه آموزشی کلی استاد و دانشجو دارد. می‌گویند مقصودمان از انحلال این بود که می‌خواهیم تشکیلات وسیع‌تری را به عهده بگیرد. اسمش را می‌گذاریم «سازمان تربیت معلم و تحقیقات تربیتی». بعد برای اینکه کلا محوطه اینجا را که در دروازه دولت بوده از هم بپاشانند، درش را می‌بندند، تمام وسایلش را هم جمع می‌کنند و می‌برند سیدخندان در ساختمانی به نام باتمان قلیچ. از سال 1342 تا 1346 آنجا بوده. چهار مؤسسه برایش تعریف می‌کنند، که بیشترش همین جنبه تحقیقاتی و پژوهشی بوده. بُعد آموزشی‌اش را ضعیف می‌کنند که آن جَو را بخوابانند و بعدا چه‌بسا دانشجوی جدید نمی‌گیرند. به‌هرحال اینجا دیگر اسمش دانشسرا نیست، ولی رسالتش حفظ شده و مانده است. بار دیگر در سال 1346 هوشیار می‌شوند که چه کاری بود ما کردیم؟ این مؤسسه از 1312قدمت تاریخی دارد. چند نفر پیدا می‌شوند و می‌روند با این و آن صحبت می‌کنند. می‌گویند هیئت وزیران آن زمان تصمیم بی‌خودی گرفته‌اند. تصمیمات وقتی وزارتی باشد این‌طور می‌شود دیگر! دکتر مصاحب می‌رود و در مجلس آن را تثبیت می‌کند که دیگر کسی نتواند تغییرش بدهد! دوباره دانشسرای عالی برمی‌گردد و نام خودش را می‌گیرد و تا سال 1353 اسمش دانشسرای عالی است.

‌ منوچهریان: در عین حال شاید یک مقدار کشور از التهابات سال 1344 فاصله گرفته و با فراغ بال بیشتری به اصلاح می‌پردازند.

بله، در نتیجه دیگر باکشان نبود که دانشسرای عالی به همین ساختمان قدیم برگردد و اسمش هم کماکان دانشسرای عالی باشد. رسالتش هم تربیت معلم باشد. اینجاست که دکتر مصاحب دست به کار می‌شود و مؤسسه ریاضیات را در دانشسرای عالی تأسیس می‌کند. البته در سال اول هنوز اسمش دانشسرای عالی نبود؛ همان سازمان تحقیقات تربیتی بوده. از سال 1346 به بعد که شروع دوره ما بود، مجددا اسمش می‌شود دانشسرای عالی. اما مؤسسه ریاضی زیر نظر دانشکده خاصی نبوده است و مستقلا زیر نظر رئیس بود. تشکیلاتی بود که مصاحب می‌خواست مستقیم زیر نظر باشد و وابسته به دانشکده خاصی نباشد.

‌ قاسملو: استادان مؤسسه ریاضیات، علاوه بر اینکه درس می‌دادند، مثل دانشگاه‌ها پژوهش هم می‌کردند؟ اگر می‌کردند از آن پژوهش‌ها فهرستی وجود دارد؟

در دوره‌ای که ما در مؤسسه ریاضیات دانشجو بودیم باید یک پایان‌نامه می‌نوشتیم. پایان‌نامه ما کارِ پژوهشی چندانی نداشت. الان هم ما در سطح فوق‌لیسانس از دانشجو کار پژوهشی انتظار نداریم. به دانشجو دو، سه تا مقاله می‌دهیم و می‌گوییم این مقاله را باز کن که گاهی اوقات همان را هم نمی‌تواند باز کنند و استاد باید کمک کند. ماهیت رشته ریاضی این‌طور است. گاهی اوقات خود استاد ریاضی هم در نتیجه‌گیری از مقاله درمی‌ماند. مقالات، به عمد، خیلی فشرده نوشته می‌شوند. چون آن زمان کشور در بُعد تألیف و ترجمه خیلی ضعیف بود، دکتر مصاحب به جای اینکه بگوید «شما بروید فلان مقالات را باز کنید و بیایید» یک کتاب به ما می‌داد و می‌گفت «این کتاب را ترجمه کنید. اگر قسمت‌هایی خوب نوشته نشده و مبهم است، باز کنید».

‌ قاسملو: و این می‌شد موضوع پایان‌نامه‌ها؟

در حقیقت می‌توانیم بگوییم پایان‌نامه ما گردآوری کتاب‌ها بود با محوریت یک کتاب خاص.

‌ قاسملو: خودتان جایگاه مؤسسه مصاحب را در ریاضیات ایران معاصر چه می‌دانید؟

با این توضیحاتی که من قبلا دادم، آن موقع خیلی پُررنگ بوده است.

‌ قاسملو: منظورتان از «آن موقع» زمان زندگیِ ایشان است؟

در سال‌های اولیه که تأسیس شد و تا چند دوره فارغ‌التحصیل داد، اثرگذار بود. پایانش را هم خدمت‌تان عرض کنم. از سال 1345که اولین دوره شروع شد تا سال 1358 که استاد مصاحب در قید حیات بود، 13 دوره دانشجو گرفتیم. رفته‌رفته به انقلاب فرهنگی برخوردیم و تعطیلی دانشگاه‌ها و دانشجویان ورودی 1358 نتوانستند در زمان مقرر تحصیل‌شان را تمام کنند، چون دانشگاه تعطیل بود. از سال 1362 به بعد که دانشگاه‌ها بازگشایی شدند، آن چند نفر آمدند و تحصیل‌شان را به‌عنوان مدرس ریاضی تمام کردند. بعد از 13 دوره که دانشجویان آخرین دوره، در حیات دکتر مصاحب گزینش شدند، در سال‌های 1363 و 1364 فارغ‌التحصیل شدند. وقتی انقلاب شد، دانشگاه‌های ما رفته‌رفته پیشرفت کرده بودند. بعد تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی، برنامه‌ریزی‌های جدید و متحول‌کردن برنامه‌ها. اصلا آن سه سالی که دانشگاه تعطیل شد، هدف از تعطیلی این بود که برنامه‌های دانشگاهی متحول شوند. مسئولیت این کار با همان ستاد انقلاب فرهنگی بود که بعدا اسمش شد شورای عالی انقلاب فرهنگی. کمیته‌های برنامه‌ریزی تماما زیر نظر همان ستاد انقلاب فرهنگی بودند. وزارت آموزش عالی چندان نقشی نداشت؛ چون می‌گفتند خودش، بافتش طاغوتی است و بافتش قدیمی است، پس نمی‌تواند تحول ایجاد کند. تحول را باید یک مرکز انقلابی ایجاد کند. رفته‌رفته فارغ‌التحصیلان جدید از خارج آمدند. کم‌کم فارغ‌التحصیلان به جای فرانسه از انگلیس، آمریکا، کانادا و استرالیا آمدند. آنها هم مجهز به ریاضی جدید بودند و خود به خود زمینه فراهم شده بود برای اینکه تحولی پدید بیاید. انقلاب شده بود و دانشگاه‌ها تعطیل. بهترین موقعیت بود برای تحول. یادم می‌آید از تمام دانشگاه‌های کشور، آدم‌های سرشناس را که می‌دانستیم از دانشگاه خوبی فارغ‌التحصیل شده‌اند، برای برنامه‌ریزی دعوت می‌کردیم. آن‌موقع واقعا همت می‌کردند و هفته‌ای یک ‌بار یا دو هفته یک ‌بار به جلسات ما می‌آمدند. وقتی این برنامه‌های جدید متحول شده بود دیگر «فوق‌لیسانس» آن فوق‌لیسانس قدیم نبود؛ پس دیگر احساس نیاز نشد که مؤسسه ریاضیات با همان سبک قدیم ادامه پیدا کند. لذا خودِ استادان ما به این جمع‌بندی رسیدند که ما هم مثل بقیه دانشگاه‌ها، بهتر است فوق‌لیسانس ریاضی داشته باشیم. در نتیجه آن طرح تربیت مدرس ریاضی ملغی شد.

‌ قاسملو: شما همچنان از سرفصل‌های وزارتخانه پیروی می‌کنید؟

بله. از آن تاریخ به بعد تابع برنامه‌های مصوب ستاد انقلاب فرهنگی و وزارت آموزش عالی شدیم. برای مزید اطلاع این را هم بگویم که در زمان دکتر مصاحب، سیستم ما واحدی نبود؛ مثل انگلستان ساعتی بود. آمدیم حساب کردیم و متوجه شدیم تعداد ساعاتی که در دو سال برای دانشجوهای مؤسسه درس دایر شده به حدود هفتاد واحد می‌رسد! یعنی هر سال حدود 35 واحد یا 36 واحد و هر ترم تقریبا بیش از 17- 18 واحد. برخلاف حالا که با 32 واحد فوق‌لیسانس می‌شوند.

‌ منوچهریان: شیوه خود دکتر مصاحب در تدریس را بفرمایید.

سؤال بسیار جالبی است. ایشان بارها به ما می‌گفت شما می‌خواهید مدرس بشوید. می‌خواهید معلم بشوید. باید خیلی چیزها علاوه بر معلومات‌تان بدانید. فقط تخصص کافی نیست. شما باید توان ارائه خوب این مطالب را داشته باشید. در تمام مدتی که او استاد ما بود، چه در سال اول و چه در سال دوم که ما با استادان خارجی هم درس داشتیم، تلاشش بر این بود که تمام فنون معلمی و ارائه مطلب را به ما بیاموزد. ما واقعا از ایشان درس گرفتیم و تا حالا در ذات‌مان باقی مانده و آن شیوه‌ها را به کار می‌بریم. مثلا وقتی پای تخته می‌رفتیم، یکی از گناهان بزرگ ما این بود که از وسط تخته شروع کنیم. بلافاصله بر سرمان داد می‌زد. ایشان خیلی خشن بود! خیلی سخت‌گیر! به ما آموزش داد که هیچ‌وقت از وسط تخته شروع نکنیم. می‌گفت: اگر می‌خواهی فارسی بنویسی از گوشه سمت راست، بالا. اگر می‌خواهی فرمول بنویسی گوشه سمت چپ. اگر کسی در پایین تخته از سمت چپ می‌نوشت، می‌گفت: «آقا! آن قدت را نگاه کن تا کجاست! چرا آن بالا را خالی گذاشتی؟! کسی باید از آنجا بنویسد که قدش کوتاه است. تو که قدت می‌رسد. چرا از آن بالا ننوشتی؟!» حتی اینها را هم تذکر می‌داد. اگر خطِ طرف کج می‌شد، می‌گفت: «بیا عقب. بیا عقب. برو نگاه کن. خطت 30 درجه زاویه دارد! می‌خواهی این‌طوری معلم بشوی؟! می‌خواهی این‌طوری، خدای نکرده، استاد دانشگاه بشوی؟» خودش همین اصطلاح را می‌گفت. حالا کسی اگر خطش بد بود. این‌قدر نسبت به خط بد و ناخوانا که در ورقه امتحانی نوشته می‌شد، حساس بود. چنانچه خط شما ناخوانا بود، هیچ نمره‌ای به شما تعلق نمی‌گرفت. اگر ما آهسته صحبت می‌کردیم، می‌گفت: «آقا! کسی که ته کلاس نشسته چه گناهی کرده که صدایت را نمی‌شنود؟ این چه طرز صحبت‌کردن است؟! بلند صحبت کن». حالا اگر کسی افراطی بلند صحبت می‌کرد. می‌گفت: «آقا! چرا داد می‌زنی؟»

‌ منوچهریان: یعنی می‌خواست تعادل را آموزش بدهد.

بله، می‌خواست تعادل را بگوید. مثلا اگر دانشجو می‌رفت با گچ روی تخته بنویسد و گچ صدا می‌داد. می‌گفت: «تو هنوز نمی‌فهمی که باید گچ را بشکنی که صدا ندهد؟!» می‌گفت: تخته را از بالا به پایین پاک می‌کنند که گچ‌اش پایین بریزد، نه اینکه در تمام فضا پراکنده شود. تمام این نکات را تذکر می‌داد. حالا دقت در نوشتار. خودم یک مسئله منطقی را در امتحان میان‌ترم حل کردم. دیدم روی یکی از راه‌حل‌ها، یک ضربدر کامل گذاشته و صفر داده. چون وسط ترم بود، ورقه‌ها را به ما داد. در پایان ترم ورقه را نمی‌داد. من به هم‌کلاسی‌ها گفتم: «من فکر می‌کنم این را درست حل کرده‌ام. کجایش غلط است؟» گفتند: «قاسمی راست می‌گویی. درست است». مسئله دو نمره داشت، اما اصلا نمره نداده بود! خلاصه چند نفر مرا تحریک کردند که برو به دکتر بگو. کی جرئت داشت برود و با دکتر حرف بزند؟ ایشان خیلی جدی بود. بالاخره به خودم جرئت دادم که بروم و بگویم: «استاد! من فقط می‌خواهم ببینم ایرادم کجاست؛ چون شما هیچ نمره نداده‌اید. او گفت: «آقا! بعد از اینکه ورقه‌ات را هم دیدی، هنوز هم نفهمیدی؟ یعنی آن‌قدر بی‌سوادی که نفهمیدی اشتباهت کجاست؟!» گفتم: «نه به خدا! به هم‌کلاسی‌ها هم نشان دادم. آنها هم گفتند استدلالت درست است». ایشان گفت: «خب! آنها هم بی‌سوادتر از تو». گفتم: «پس خواهش می‌کنم بگویید!» گفت: «خب! می‌خواستی چه چیزی را ثابت کنی؟» گفتم: «می‌خواستم ثابت کنم که این فرمول با آن فرمول معادل است». گفت: «شما چه نوشتی؟» گفتم: «نوشتم این با این معادل است، این با این معادل است، این با این معادل است، تا رسیدم به فرمول آخر». گفت: «نه اینها همه درست هستند». گفتم: «استاد! پس اولی با آخری معادل است». گفت: «چرا معادل است؟» گفتم: «بنا به قاعده تعدی مقدمات شرطی». گفت: «آهان! این را ننوشتی! باید بنویسی بنا بر قاعده تعدی مقدمات شرطی؛ پس اولی با آخری معادل است». گفتم: «این را که من می‌دانستم. الان هم گفتم». گفت: «نه! وقتی امتحان کتبی می‌دهی باید دلایلت را بنویسی. وقتی من ورقه‌ات را تصحیح می‌کنم تو کنار من نیستی که برای من توضیح بدهی. همه چیز را باید در ورقه‌ات بنویسی. ننوشتی. من هم نمره ندادم». خاطره دیگری بگویم. درسی به نام منطق ریاضی داشتیم. او در پایان ترم، امتحان گرفت. گفت: «شما از منطق هنوز چیزی درست نفهمیده‌اید. باید تا پایان سال بیایید کلاس». یعنی دست استاد این‌طور باز بود. قرار بود درس در بهمن تمام بشود، ولی ایشان گفت: «چون شما هنوز از منطق درک درستی پیدا نکرده‌اید، تا پایان سال باید به کلاس بیایید». ما الان نمی‌توانیم چنین کاری بکنیم.

‌ قاسملو: اجازه بدهید به دغدغه‌هایمان درباره مؤسسه برگردیم. چه فرقی می‌کند یک نفر اینجا پذیرفته بشود یا در گروه ریاضی دانشگاه شهید بهشتی؟ بین این دو دانشجو چه فرقی هست؟

آن‌موقع خیلی معنادار بود. اولا، تعداد ساعت‌های واحدهایی که اینجا گذرانده می‌شد در این دوره خیلی بیشتر بود. تقریبا دو برابر بود. درثانی، استادان خارجی بودند. باید دانشجو خیلی سواد بالایی می‌داشت تا اینکه بتواند درس ایشان را دنبال بکند. این دوره فراتر از فوق‌لیسانس بود و دکتر مصاحب هرگز موافقت نکرد اسم مدرک اینجا بشود فوق‌لیسانس. اسمش را گذاشت «دانشنامه مدرسی ریاضیات». پس آن‌موقع تفاوت معناداری بود، ولی بعدها که بقیه دانشگاه‌ها رفته‌رفته رشد کردند و برنامه‌های ستاد انقلاب فرهنگی پیاده شد، تقریبا برنامه‌ها یکسان شد.

‌ قاسملو: اما الان چنین چیزی وجود ندارد. درست است؟

ما کماکان داریم همان سیاق را دنبال می‌کنیم، اما به‌تدریج که شاگردان دکتر مصاحب دارند بازنشسته می‌شوند و نسل جدید می‌آید، رفته‌رفته کم‌رنگ‌تر می‌شود.

‌ قاسملو: آیا بهتر نیست این مؤسسه اسمش را عوض کند و بگذارد دانشکده ریاضی؟

وقتی مؤسسه ریاضیات که 13 دوره مدرسی داشت تمام می‌شد، بعد همان مؤسسه ریاضیات دکتر مصاحب، مسئولیت دوره‌های کارشناسی‌ارشد و بعد هم دکترا را بر عهده داشت. یعنی مؤسسه ریاضیات متکفل تحصیلات تکمیلیِ دانشسرای عالی یا دانشگاه تربیت معلم بود. گروه ریاضی ما فقط مسئول دوره کارشناسی بود. یعنی کل تحصیلات تکمیلی بر عهده مؤسسه ریاضیات بود. لذا رسالتش را به عنوان مؤسسه تحصیلات تکمیلی انجام داده است. بعد هم که دوره دکتری دایر کرد و پژوهش هم در کنارش بود. ماجرا تا سال 1376 ادامه پیدا کرد. در آن سال گروه ریاضی به «دانشکده علوم ریاضی و کامپیوتر و مهندسی کامپیوتر» ارتقا پیدا کرد. از آن سال به بعد بین اعضای دانشکده و مؤسسه کمی اختلاف ایجاد شد. برای اینکه مؤسسه هویت خودش را حفظ کند، طبق اساسنامه مؤسسه پست تعدادی از استادهایی که در تحصیلات تکمیلی تدریس می‌کردند از مؤسسه ریاضیات اختصاص داده شد. مابقی استادها عضو گروه ریاضی و دانشکده علوم ریاضی بودند. در این مرحله دلخوری‌هایی به وجود آمد که چرا مثلا فلانی عضو مؤسسه هست و من نیستم. چرا مرا انتخاب نکردند؟

‌ منوچهریان: از بین استادهایی که در دانشکده بودند؟

از استادهایی که در دانشکده بودند. بعضی از آنها شاگرد خود دکتر مصاحب بودند؛ بعضی هم نبودند. از جای دیگری آمده بودند و استخدام شده بودند. این اختلافات رفته‌رفته باعث شد مدیریت دانشگاه تصمیم بگیرد که برای مؤسسه ریاضیات پست سازمانی جداگانه نداشته باشیم. همه استادانی که آنجا تدریس می‌کنند، همه بشوند استاد دانشکده علوم ریاضی و مهندسی کامپیوتر، تا اختلاف از بین برود. از آن سال به بعد، تحصیلات تکمیلی ما زیر نظر دانشکده شد و گفتیم که به نام مؤسسه ریاضیات دانشجو نمی‌پذیریم. از اینجا به بعد آموزش از مؤسسه ریاضیات گرفته شد؛ لذا مدیریت دانشگاه به پیشنهاد استادهای ریاضی تصویب کرد که مؤسسه ریاضیات به «مؤسسه تحقیقات ریاضی دکتر مصاحب» تبدیل شود. کماکان هم به این نام هست. بنابراین آموزش از مؤسسه گرفته شد و قرار شد فقط بُعد پژوهشی داشته باشد. چند سالی استادها در آنجا فعال بودند. پروژه پژوهشی و پشتیبانی مالی می‌گرفتند و مؤسسه یک مقدار هویت خود را به عنوان یک مؤسسه پژوهشی حفظ کرد. کم‌کم مسئولان به فکر افتادند که برای مؤسسه ریاضیات عضو پژوهشی استخدام کنند. فراخوان دادند که تعدادی عضو بگیرند. چند نفر هم مراجعه کردند، اما از آنجا که دانشگاه با مشکلات مالی برخورد کرد، مطرح شد «چرا ما بیاییم عضو پژوهشی بگیریم که فقط پژوهش بکند و تدریس نکند؟» بعد تعدادی از استادهای ما هم گفتند: خب! ما هم می‌خواهیم فقط پژوهش بکنیم و تدریس نکنیم و حقوق‌مان را بگیریم. از اینجا به بعد رفته‌رفته مسئله لوث شد. یک دوره عضو پژوهشی گرفتند و بعد دیگر قطع شد. بعد گفتند پس بیاییم برای دوره پسادکتری دانشجو بگیریم. حالا خوشبختانه تعدادی دانشجوی پسادکتری داریم. سپس مجله‌ای هم که قبلا مجله علوم بود و مقاله ریاضی هم چاپ می‌کرد، مستقل شد و «مجله پژوهش‌های ریاضی» نام گرفت و آمد زیر نظر مؤسسه ریاضیات. چهار، پنج سالی هست که این اتفاق افتاده است.

پی‌نوشت‌ها:

1- عیسی صدیق، متولد تهران (1273-1367). نویسنده، استاد و از سیاست‌گذاران فرهنگی دوره پهلوی در ایران

2- غلامحسین صدیقی، متولد تهران (1284-1370) از استادان و رجال سیاسی ایران معاصر، در دوران نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق به وزارت چند وزارتخانه مختلف نیز رسید

3- اسماعیل مرآت، متولد تهران (1271-1327). از پایه‌گذاران آموزش عالی نوین ایران

4- بدیع‌الزمان فروزانفر، متولد بشرویه خراسان (1276-1349). ادیب، استاد، نویسنده و مترجم دوران معاصر

5- عبدالعظیم قریب، متولد گرگان (1258-1344). ادیب و نویسنده معاصر

6- شمس‌الملوک مصاحب، متولد تهران (1292-1376). خواهر استاد دکتر غلامحسین مصاحب، شاعر، نویسنده و سیاست‌مدار معاصر

7- هنریک سلبرگ (Henrik Selberg) ریاضی‌دان نروژی (1906-1993) و برادرآتله سلبرگ برنده جایزه فیلدز در 1950 که از معتبرترین جوایز ریاضی جهان است

8- جان.م. ویتاکر (John .M. Whittaker) ریاضی‌دان انگلیسی (1905 -1984) متخصص در زمینه آنالیز ریاضی که مدتی نایب‌رئیس دانشگاه شفیلد نیز شد

9- تام مایک آپوستل (Tom M. Apostol) ریاضی‌دان آمریکایی (2016-1923) مؤلف کتاب‌های درسی از جمله در زمینه‌های آنالیز ریاضی و نظریه تحلیلی اعداد

10- اِینار هیل (Einar Hille)ریاضی‌دان آمریکایی (1894-1980) مؤلف 12 کتاب درسی ریاضی

11- محمدعلی قینی متولد یزد (1300-1374) استاد آمار و احتمال دانشکده علوم دانشگاه تهران

12- غلامرضا دانش نارویی متولد زابل از اولین استادان مؤسسه ریاضیات مصاحب، با تخصص جبر

13- اسماعیل بابلیان متولد اصفهان (1325- ) استاد آنالیز عددی دانشگاه خوارزمی

*‌ عضو هیئت‌علمی بازنشسته جهاد دانشگاهی

**‌‌ عضو هیئت‌علمی بنیاد دایرةالمعارف اسلامی

 

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها