در گپوگفتی با جلال دهقانی فیروزآبادی واکاوی شد
استراتژی ابهام؛ بازی ایران و آمریکا در مسیر مذاکرات یا جنگ؟
تلاش حداکثری برای اجتناب از درگیری، مهمترین اولویت سیاست خارجی ایران در سال ۱۴۰۴
با آغاز سال ۱۴۰۴، فضای رسانهای و تحلیلی درباره روابط ایران و ایالات متحده آمریکا دچار پیچیدگیها و دوگانگیهای زیادی شده است. در یک سو، برخی منابع خبری از تشدید تنشها و احتمال گزینه نظامی سخن میگویند، درحالیکه در سوی دیگر، گزارشهایی از گشایش در مسیر دیپلماسی و امکان مذاکرات غیرمستقیم یا حتی مستقیم منتشر میشود. این تضاد در روایتها تحلیلگران را دچار سردرگمی کرده و کار پیشبینی وضعیت را دشوار میکند. دراینمیان رسانههای بینالمللی نیز با انتخاب روایتهای خاص خود، پیچیدگیهای بیشتری به فضای موجود افزودهاند. نکته مهم این است که با وجود گمانهزنیهای متناقض، همه سناریوها همچنان روی میز باقی ماندهاند. از یک سو احتمال تشدید تنشها و حتی گزینه نظامی مطرح است، هرچند چنین گزینهای پرهزینه و خطرناک خواهد بود. از سوی دیگر، امکان بازگشایی مسیر دیپلماسی از طریق مذاکرات غیرمستقیم یا مستقیم نیز بهعنوان یک راهحل محتمل مطرح است. تجربه تاریخی نشان داده است که دیپلماسی حتی در شرایط بحرانی میتواند ابزاری مؤثر برای کاهش تنشها و یافتن راهحلهای مسالمتآمیز باشد. اما موضوع درخورتوجه در تحلیل این فضا، مواضع متناقض هر دو طرف است. دولت ترامپ بارها از تمایل به مذاکره سخن میگوید، درعینحال گزینههای تحریمی و تهدید به جنگ را نیز به طور مستمر روی میز قرار میدهد. این رویکرد ترکیبی میتواند فشاری مضاعف به ایران وارد کند، درعینحال بهعنوان یک ابزار چانهزنی در مذاکرات استفاده میشود. تهران نیز در کنار اشاره به آمادگی برای مذاکرات غیرمستقیم، از احتمال تغییر دکترین هستهای خود سخن میگوید. این اظهارات ممکن است به نظر برسد که ابهامآفرین است، اما میتوان آن را بخشی از استراتژی «ابهام» برای تقویت موقعیت ایران در مذاکرات آینده دانست. این مواضع متناقض از هر دو طرف ممکن است در ظاهر بهعنوان تناقض در سیاستهای خارجی تعبیر شود، اما درواقع میتواند بهعنوان یک استراتژی دیپلماتیک پیچیده برای کسب دست برتر در مذاکرات باشد. در این شرایط، آنچه در نهایت سرنوشت این تقابل را تعیین میکند، تصمیمات استراتژیک و واقعبینی دو طرف در مدیریت بحران است. برای تحلیل دقیقتر این وضعیت، گفتوگویی با جلال دهقانی فیروزآبادی، استاد روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی، رایزن فرهنگی اسبق ایران در امارات، دبیر علمی پیشین کنفرانس امنیتی تهران و رئیس اسبق دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی خواهیم داشت که این گپوگفت میتواند به درک بهتری از پیچیدگیهای روابط ایران و آمریکا و گزینههای احتمالی برای آینده کمک کند. از راهبرد ابهام در سیاستهای آمریکا علیه ایران تا تقدم مذاکره غیرمستقیم بر مذاکرات مستقیم ابتدای بحث به تبیین و تشریح موضوع «ابهام» در مناسبات ایران و آمریکا و حجم بالای اخبار متفاوت، متنوع و متضاد در این رابطه اختصاص داشت که جلال دهقانی فیروزآبادی به وجود «راهبرد ابهام» اشاره دارد که به گفته او، «یکی از اصول و راهبردهای رایج در سیاست خارجی و سیاست دفاعی کشورها محسوب میشود»، چراکه از منظر این استاد دانشگاه و دیپلمات اسبق کشورمان، «دولتها برای پیشبرد و تأمین اهداف سیاست خارجی و منافع ملی خود از راهبرد ابهام استفاده میکنند». با این نگاه، تحلیلگر ارشد حوزه بینالملل، تمرکز جدیتری روی راهبرد ابهام در ایالات متحده آمریکا درباره موضوع ایران دارد و این مقوله (ابهام) را نتیجه «تقابل دو جریان عملگرا و حداکثرگرا بین استیو ویتکاف، مشاور دونالد ترامپ در امور خاورمیانه و مایک والتز، مشاور امنیت ملی کاخ سفید و پیت هگست، وزیر دفاع ایالات متحده میداند»، زیرا به باور این استاد دانشگاه، «اکنون ویتکاف نماینده جریان عملگرا مبتنی بر مذاکره است، اما هگست و والتز عملا جریان حداکثرگرایِ افراطی و مقابله با ایران را نمایندگی میکنند». در ادامه این بحث، دهقانی فیروزآبادی به واکاوی شخصیت دونالد ترامپ هم میپردازد و اذعان میکند «رئیسجمهور آمریکا نیز یک کاراکتر و شخصیت حداکثرگرا دارد که سعی میکند با کمترین هزینه و بیشترین سود در موضوع ایران و سایر مباحث ورود کند». با توجه به شائبه ضربالاجل دوماهه در نامه دونالد ترامپ خطاب به تهران، این دیپلمات پیشین کشور متذکر میشود «در بهترین حالت، اواخر اردیبهشت ماه یا اوایل خرداد سال جاری باید پرونده فعالیتهای هستهای ایران چه در قبال نگاه حداکثرگرا یا عملگرا تعیین تکلیف شود»، چراکه او «بیم فعالکردن مکانیسم ماشه و بازگشت قطعنامههای شورای امنیت را هم دارد». در مبحث دوگانه مذاکرات «مستقیم» یا «غیرمستقیم» بین ایران و ایالات متحده آمریکا، این صاحبنظر سیاست خارجی مهمترین موضوع را «کشف و بررسی دقیق کف و سقف مطالبات و انتظارات دونالد ترامپ» میداند که به باور دیپلمات پیشین کشورمان «از طریق تحلیل دادههای مبتنی بر واقعیات قابل دستیابی است». با این حال او در سایه شرایط و اقتضائات جاری در مناسبات جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا، عملا بهترین سناریو را «مذاکره غیرمستقیم بین تهران و واشنگتن» توصیف میکند که ایران بهدرستی پیشنهاد داده است. چون از دید او «با این دست مذاکرات غیرمستقیم میتوان به شناخت اولیه از حداکثر یا حداقل خواستههای طرف مقابل دست یافت و در نهایت به این نتیجه رسید که آیا اساسا میتوان به یک منطقه توافق با آمریکاییها رسید یا خیر»، بنابراین اگرچه به گفته دهقانی فیروزآبادی «در یک شرایط عادی سیاسی و دیپلماتیک به دور از تخاصم و تهدید آمریکا، در صورت تأمین منافع ملی کشور، مذاکره مستقیم بین ایران و آمریکا نیز میتواند در دستور کار سیاست خارجی قرار گیرد»، اما با توجه به منطق روابط بینالملل، او حداقل در فضای کنونی «بر مذاکره غیرمستقیم» تأکید دارد. زیرا آنطور که دبیر پیشین کنفرانس امنیتی تهران تصریح میکند، «هنوز برای تهران مسجل نشده است که دونالد ترامپ واقعا به دنبال یک مذاکره و توافق برابر شرافتمندانه و مبتنی بر منافع دوجانبه باشد». با توجه به آنچه گفته شد، دهقانی فیروزآبادی مجموعه اقدامات، سیاستها، تصمیمات اتخاذشده و موضعگیریهای مقامات جمهوری اسلامی ایران در برابر دونالد ترامپ را عاقلانه و قابل دفاع ارزیابی میکند»، حتی اینکه به اعتراف او، «تهران اکنون با یک فشار و محدودیت زمانی جدی مواجه است». البته این مفسر ارشد حوزه سیاست خارجی باور دارد «برخلاف برخی برآوردهای اولیه، همین که ایران به نامه دونالد ترامپ پاسخ داد، یک گام رو به جلو و نشانه حسن نیت تهران بود». تلاش حداکثری در راستای پرهیز و اجتناب از تنش و درگیری مهمترین اولویت سیاست خارجی ایران در سال ۱۴۰۴ در سرفصل دیگری درباره تصمیم ایران برای پاسخدادن به نامه دونالد ترامپ از کانال مسقط به جای استفاده از اماراتیها، دهقانی فیروزآبادی «این سیاست را فایدهمند توصیف کرده» و موضوع را اینگونه تشریح میکند که «در وضعیت فعلی برای تهران بسیار مهم است که مذاکرات در چه مکانی و به میزبانی چه کشوری برگزار شود یا چه بازیگر و بازیگرانی میانجی مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا باشند». با همین نگاه، دیپلمات اسبق کشورمان یقین دارد «چون امارات بیشترین مناسبات سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی و تجاری را با آمریکا و اسرائیل دارد. طبیعتا بهترین گزینه برای دونالد ترامپ در راستای انتقال و ارسال نامه به جمهوری اسلامی ایران بود، چراکه ابوظبی میتواند نماینده منافع و نگرانیهای همزمان تلآویو و واشنگتن در برابر تهران باشد». اما این تحلیلگر ارشد حوزه بینالملل، «اینکه در مقابل این سیاست، ایران پاسخ خود را، نه از طریق اماراتیها بلکه از کانال مسقط به ترامپ ارسال کرد»، قابل دفاع و عاقلانه میداند، چون هرچند این استاد دانشگاه انتظار ندارد که «عمانیها هم نماینده و مدافع منافع و خواستههای تهران در برابر واشنگتن باشند، اما حداقل نسبت به امارات متحده عربی یک واسطه و میانجی با حسننیتتر و بیطرفتری خواهند بود». در پیوست این نکات بود که دهقانی فیروزآبادی این ارزیابی احتمالی را هم پیش میکشد که «شاید تهران همزمان با تهیه پاسخ نامه دونالد ترامپ، گفتوگوهای اولیه محرمانه و البته غیرمستقیم را با طرف آمریکایی و با هدف استمزاج و بررسی کف و سقف خواستههای ایالات متحده شروع کرده باشد» و در این صورت است که وی «جدیترشدن مذاکرات غیرمستقیم و احتمال تبدیل آن به مذاکرات مستقیم برای تأمین منافع ملی کشور را هم رد نمیکند». علیرغم آنچه گفته شد، دیپلمات اسبق کشورمان این موضوع را هم مورد تأکید قرار میدهد که «از منظر جمهوری اسلامی ایران مذاکرات و توافق جامع حداکثری که دربرگیرنده سقف مطالبات موشکی، منطقهای و هستهای ایالات متحده آمریکا باشد، قطعا منتفی است». چون این استاد دانشگاه، «پذیرش چنین مذاکرات و توافق احتمالی جامع حداکثری را خودکشی قبل از مرگ توصیف میکند». با وجود این دبیر پیشین کنفرانس امنیتی تهران در پاسخ به این سؤال که اگر مذاکره و توافق بین تهران و واشنگتن به هر دلیل منتفی باشد، گزینه دیگو گارسیا (جنگ و حمله آمریکا علیه ایران) فعال خواهد شد، در ابتدا موضوع را با ذکر یک نکته بسیار کلیدی تشریح میکند که «باید مهمترین اولویت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۴۰۴ تلاش حداکثری در جهت پیشگیری و اجتناب از درگیری نظامی و جنگ باشد». اگرچه دهقانی فیروزآبادی اذعان و باور دارد که «پیشگیری از جنگ به شکل تمام و کمال، گزینهای نیست که در اختیار و کنترل تهران باشد، اما همانطورکه تأکید کرد باید در سال ۱۴۰۴، یک تلاش حداکثری در جهت جلوگیری از تصاعد بحران و جلوگیری از هرگونه درگیری و جنگی صورت بگیرد»، ولو آنکه به گفته او «بعضی از بازیگران منطقهای و فرامنطقهای به دنبال گزینه نظامی علیه ایران باشند». در واقع «بازدارندگی سیاسی به موازات بازدارندگی نظامی از طریق دیپلماسی حداکثری ضرورت راهبردی دارد». در ادامه همین مبحث، این نظریهپرداز روابط بینالملل به گزارههای موجود در قرائتهای واقعگرایانه علم روابط بینالملل ورود کرده و یادآور میشود که «یک تصمیمگیر در عرصه سیاست خارجی و در نظام بینالملل آنارشیک باید خود را برای بدترین سناریوها، احتمالات و گزینهها آماده کند، حتی اگر احتمال وقوع آن اندک باشد». لذا به باور وی، «هرچند درصد وقوع جنگ احتمالی میان آمریکا و جمهوری اسلامی ایران بسیار پایین باشد، ولی باید تهران از منطق رئالیستی و در محیط آنارشیک کنونی، این گزینه را جدی بداند و بدترین حالتهای ممکن را در نظر بگیرد و از این منظر است که باید در سال ۱۴۰۴ تلاش حداکثری در جهت پیشگیری از جنگ و درگیری نظامی در دستور کار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار بگیرد». با این حال، او اعتقاد دارد که «برای پیشگیری از جنگ باید آماده دفاع از امنیت و منافع ملی با همه ابزارها و عناصر قدرت ملی بود. یعنی راهبرد مذاکره و صلح از راه قدرتِ همهجانبه». ۱۴۰۴، نقطه عطفی در پرونده فعالیتهای هستهای ایران است در تکمیل نکته پیشگفته، دهقانی فیروزآبادی به تبیین موضوع مهمتری میپردازد و تصریح میکند که «نه دونالد ترامپ، نه ایران، نه اروپا، چین، روسیه و نه حتی کشورهای منطقه خاورمیانه به دنبال وقوع درگیری و جنگ بین تهران و واشنگتن نیستند» و به گفته او تنها بازیگری که درصدد تحقق گزینه نظامی است، اسرائیل خواهد بود. لذا باید تلاش حداکثری در جهت خنثیکردن گزینه درگیری نظامی پیگیری شود». در پیوست آنچه عنوان شد دیپلمات اسبق کشورمان به انتقال تجهیزات گسترده و بیسابقه ایالات متحده آمریکا به پایگاه دیگو گارسیا هم اشاره دارد و معتقد است «انتقال این میزان ادوات و تسلیحات نظامی، نه لزوما با هدف جنگ علیه ایران، بلکه پیگیری راهبرد ریگان توسط ترامپ، ذیل تحقق صلح از طریق قدرت صورت گرفته است. به این معنا که دونالد ترامپ با تشدید سایه جنگ بر تهران میخواهد مذاکره، توافق حداکثری و صلح مدنظر خود را به ایران تحمیل کند؛ مدلی شبیه به رفتار و سیاستهای رونالد ریگان در مقابل اتحاد جماهیر شوروی». در تشریح بیشتر این راهبرد، دبیر پیشین کنفرانس امنیتی تهران چنین میگوید که «برای آمریکاییها این برداشت وجود دارد که تحقق صلح و توافق مدنظر آنها که بیشتر شبیه تسلیم است تا توافق، از طریق نمایش حداکثری قدرت نظامی و گزینه جنگ حاصل خواهد شد». لذا این استاد دانشگاه، «ارسال ادوات، تجهیزات و لجستیک آمریکا به پایگاههای منطقهای در اطراف ایران و همچنین پایگاه دیگو گارسیا را، نه لزوما با هدف جنگ علیه تهران، بلکه پیگیری دیپلماسی اجبار حداکثری با هدف حصول توافق حداکثری مطلوب ترامپ» ارزیابی میکند. در سرفصل دیگری از گپ و گفت با جلال دهقانی فیروزآبادی، وی به اهمیت سال ۱۴۰۴ برای تعیینتکلیف پرونده فعالیتهای هستهای ایران ورود میکند و معتقد است «سال جدید شمسی نقطه عطفی در این رابطه خواهد بود». چون به زعم این استاد دانشگاه، «در بازه زمانی یکی دو ماهه تا خرداد سال جاری، یا ایران و آمریکا باید مذاکرات و توافق را در دستور کار قرار دهند یا در غیر این صورت، آژانس بینالمللی انرژی اتمی و تروئیکای اروپایی (آلمان، فرانسه و انگلستان) به سمت فعالکردن مکانیسم ماشه پیش از مهرماه ۱۴۰۴ خواهند رفت». کمااینکه به گفته مفسر ارشد حوزه سیاست خارجی، «ادعاهای جدید امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه که بیشتر روی گزینه تقابل با تهران تأکید داشت، میتواند مقدمه و علائم و نشانههای اولیه برای تکاپوی سه کشور اروپایی عضو برجام در جهت فعالکردن اسنپبک و بازگشت قطعنامههای شورای امنیت باشد». تکمله آنچه مطرح شد به فعالشدن سه حوزه اقتصادی، سیاسی و امنیتی - نظامی از طریق احیای کارزار فشار حداکثری به دست دونالد ترامپ باز میگردد. در همین رابطه معاون سیاسی اسبق مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی هشدار میدهد: «رئیسجمهور آمریکا به دنبال ریلگذاری برای اروپاییها در جهت فعالکردن مکانیسم ماشه و بازگشت قطعنامهها علیه ایران خواهد بود تا یک فشار چندضلعی بر تهران شکل بگیرد تا در نهایت به گزینه ایدئال خود یعنی مذاکره و توافق حداکثری دست پیدا کند». اما در پاسخ به این سؤال که تهران در شرایط کنونی چه اقدام و سیاستی را باید به فوریت در دستور کار قرار دهد، دهقانی فیروزآبادی تصریح میکند که «جمهوری اسلامی ایران باید سقف و کف خواستههای خود را مشخص کرده و به دنبال مذاکره و توافقی باشد که در حداقلترین حالت، دستکم حق غنیسازی و برخورداری از چرخه سوخت هستهای در ایران حفظ شود، کمااینکه در برجام این حق برای ایران در نظر گرفته شد»، ولو آنکه به گفته این استاد دانشگاه، «مجددا در توافق جدید احتمالی با آمریکاییها این حق غنیسازی زیر پنج درصد باشد. اما باید این خواسته حداقلی ایران برای طرف مقابل به عنوان یک خط قرمز کاملا مشخص شود که قابل مذاکره و عدول نیست. چون مذاکره هستهای در صورتی معنادار و موجه است که در آن دستکم کف خواستهها و منافع ایران لحاظ و تأمین شود».


عبدالرحمن فتحالهی
با آغاز سال ۱۴۰۴، فضای رسانهای و تحلیلی درباره روابط ایران و ایالات متحده آمریکا دچار پیچیدگیها و دوگانگیهای زیادی شده است. در یک سو، برخی منابع خبری از تشدید تنشها و احتمال گزینه نظامی سخن میگویند، درحالیکه در سوی دیگر، گزارشهایی از گشایش در مسیر دیپلماسی و امکان مذاکرات غیرمستقیم یا حتی مستقیم منتشر میشود. این تضاد در روایتها تحلیلگران را دچار سردرگمی کرده و کار پیشبینی وضعیت را دشوار میکند. دراینمیان رسانههای بینالمللی نیز با انتخاب روایتهای خاص خود، پیچیدگیهای بیشتری به فضای موجود افزودهاند. نکته مهم این است که با وجود گمانهزنیهای متناقض، همه سناریوها همچنان روی میز باقی ماندهاند. از یک سو احتمال تشدید تنشها و حتی گزینه نظامی مطرح است، هرچند چنین گزینهای پرهزینه و خطرناک خواهد بود. از سوی دیگر، امکان بازگشایی مسیر دیپلماسی از طریق مذاکرات غیرمستقیم یا مستقیم نیز بهعنوان یک راهحل محتمل مطرح است. تجربه تاریخی نشان داده است که دیپلماسی حتی در شرایط بحرانی میتواند ابزاری مؤثر برای کاهش تنشها و یافتن راهحلهای مسالمتآمیز باشد.
اما موضوع درخورتوجه در تحلیل این فضا، مواضع متناقض هر دو طرف است. دولت ترامپ بارها از تمایل به مذاکره سخن میگوید، درعینحال گزینههای تحریمی و تهدید به جنگ را نیز به طور مستمر روی میز قرار میدهد. این رویکرد ترکیبی میتواند فشاری مضاعف به ایران وارد کند، درعینحال بهعنوان یک ابزار چانهزنی در مذاکرات استفاده میشود. تهران نیز در کنار اشاره به آمادگی برای مذاکرات غیرمستقیم، از احتمال تغییر دکترین هستهای خود سخن میگوید. این اظهارات ممکن است به نظر برسد که ابهامآفرین است، اما میتوان آن را بخشی از استراتژی «ابهام» برای تقویت موقعیت ایران در مذاکرات آینده دانست. این مواضع متناقض از هر دو طرف ممکن است در ظاهر بهعنوان تناقض در سیاستهای خارجی تعبیر شود، اما درواقع میتواند بهعنوان یک استراتژی دیپلماتیک پیچیده برای کسب دست برتر در مذاکرات باشد. در این شرایط، آنچه در نهایت سرنوشت این تقابل را تعیین میکند، تصمیمات استراتژیک و واقعبینی دو طرف در مدیریت بحران است. برای تحلیل دقیقتر این وضعیت، گفتوگویی با جلال دهقانی فیروزآبادی، استاد روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی، رایزن فرهنگی اسبق ایران در امارات، دبیر علمی پیشین کنفرانس امنیتی تهران و رئیس اسبق دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی خواهیم داشت که این گپوگفت میتواند به درک بهتری از پیچیدگیهای روابط ایران و آمریکا و گزینههای احتمالی برای آینده کمک کند.
از راهبرد ابهام در سیاستهای آمریکا علیه ایران تا تقدم مذاکره غیرمستقیم بر مذاکرات مستقیم
ابتدای بحث به تبیین و تشریح موضوع «ابهام» در مناسبات ایران و آمریکا و حجم بالای اخبار متفاوت، متنوع و متضاد در این رابطه اختصاص داشت که جلال دهقانی فیروزآبادی به وجود «راهبرد ابهام» اشاره دارد که به گفته او، «یکی از اصول و راهبردهای رایج در سیاست خارجی و سیاست دفاعی کشورها محسوب میشود»، چراکه از منظر این استاد دانشگاه و دیپلمات اسبق کشورمان، «دولتها برای پیشبرد و تأمین اهداف سیاست خارجی و منافع ملی خود از راهبرد ابهام استفاده میکنند». با این نگاه، تحلیلگر ارشد حوزه بینالملل، تمرکز جدیتری روی راهبرد ابهام در ایالات متحده آمریکا درباره موضوع ایران دارد و این مقوله (ابهام) را نتیجه «تقابل دو جریان عملگرا و حداکثرگرا بین استیو ویتکاف، مشاور دونالد ترامپ در امور خاورمیانه و مایک والتز، مشاور امنیت ملی کاخ سفید و پیت هگست، وزیر دفاع ایالات متحده میداند»، زیرا به باور این استاد دانشگاه، «اکنون ویتکاف نماینده جریان عملگرا مبتنی بر مذاکره است، اما هگست و والتز عملا جریان حداکثرگرایِ افراطی و مقابله با ایران را نمایندگی میکنند».
در ادامه این بحث، دهقانی فیروزآبادی به واکاوی شخصیت دونالد ترامپ هم میپردازد و اذعان میکند «رئیسجمهور آمریکا نیز یک کاراکتر و شخصیت حداکثرگرا دارد که سعی میکند با کمترین هزینه و بیشترین سود در موضوع ایران و سایر مباحث ورود کند». با توجه به شائبه ضربالاجل دوماهه در نامه دونالد ترامپ خطاب به تهران، این دیپلمات پیشین کشور متذکر میشود «در بهترین حالت، اواخر اردیبهشت ماه یا اوایل خرداد سال جاری باید پرونده فعالیتهای هستهای ایران چه در قبال نگاه حداکثرگرا یا عملگرا تعیین تکلیف شود»، چراکه او «بیم فعالکردن مکانیسم ماشه و بازگشت قطعنامههای شورای امنیت را هم دارد».
در مبحث دوگانه مذاکرات «مستقیم» یا «غیرمستقیم» بین ایران و ایالات متحده آمریکا، این صاحبنظر سیاست خارجی مهمترین موضوع را «کشف و بررسی دقیق کف و سقف مطالبات و انتظارات دونالد ترامپ» میداند که به باور دیپلمات پیشین کشورمان «از طریق تحلیل دادههای مبتنی بر واقعیات قابل دستیابی است». با این حال او در سایه شرایط و اقتضائات جاری در مناسبات جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا، عملا بهترین سناریو را «مذاکره غیرمستقیم بین تهران و واشنگتن» توصیف میکند که ایران بهدرستی پیشنهاد داده است.
چون از دید او «با این دست مذاکرات غیرمستقیم میتوان به شناخت اولیه از حداکثر یا حداقل خواستههای طرف مقابل دست یافت و در نهایت به این نتیجه رسید که آیا اساسا میتوان به یک منطقه توافق با آمریکاییها رسید یا خیر»، بنابراین اگرچه به گفته دهقانی فیروزآبادی «در یک شرایط عادی سیاسی و دیپلماتیک به دور از تخاصم و تهدید آمریکا، در صورت تأمین منافع ملی کشور، مذاکره مستقیم بین ایران و آمریکا نیز میتواند در دستور کار سیاست خارجی قرار گیرد»، اما با توجه به منطق روابط بینالملل، او حداقل در فضای کنونی «بر مذاکره غیرمستقیم» تأکید دارد. زیرا آنطور که دبیر پیشین کنفرانس امنیتی تهران تصریح میکند، «هنوز برای تهران مسجل نشده است که دونالد ترامپ واقعا به دنبال یک مذاکره و توافق برابر شرافتمندانه و مبتنی بر منافع دوجانبه باشد». با توجه به آنچه گفته شد، دهقانی فیروزآبادی مجموعه اقدامات، سیاستها، تصمیمات اتخاذشده و موضعگیریهای مقامات جمهوری اسلامی ایران در برابر دونالد ترامپ را عاقلانه و قابل دفاع ارزیابی میکند»، حتی اینکه به اعتراف او، «تهران اکنون با یک فشار و محدودیت زمانی جدی مواجه است». البته این مفسر ارشد حوزه سیاست خارجی باور دارد «برخلاف برخی برآوردهای اولیه، همین که ایران به نامه دونالد ترامپ پاسخ داد، یک گام رو به جلو و نشانه حسن نیت تهران بود».
تلاش حداکثری در راستای پرهیز و اجتناب از تنش و درگیری
مهمترین اولویت سیاست خارجی ایران در سال ۱۴۰۴
در سرفصل دیگری درباره تصمیم ایران برای پاسخدادن به نامه دونالد ترامپ از کانال مسقط به جای استفاده از اماراتیها، دهقانی فیروزآبادی «این سیاست را فایدهمند توصیف کرده» و موضوع را اینگونه تشریح میکند که «در وضعیت فعلی برای تهران بسیار مهم است که مذاکرات در چه مکانی و به میزبانی چه کشوری برگزار شود یا چه بازیگر و بازیگرانی میانجی مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا باشند». با همین نگاه، دیپلمات اسبق کشورمان یقین دارد «چون امارات بیشترین مناسبات سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی و تجاری را با آمریکا و اسرائیل دارد. طبیعتا بهترین گزینه برای دونالد ترامپ در راستای انتقال و ارسال نامه به جمهوری اسلامی ایران بود، چراکه ابوظبی میتواند نماینده منافع و نگرانیهای همزمان تلآویو و واشنگتن در برابر تهران باشد».
اما این تحلیلگر ارشد حوزه بینالملل، «اینکه در مقابل این سیاست، ایران پاسخ خود را، نه از طریق اماراتیها بلکه از کانال مسقط به ترامپ ارسال کرد»، قابل دفاع و عاقلانه میداند، چون هرچند این استاد دانشگاه انتظار ندارد که «عمانیها هم نماینده و مدافع منافع و خواستههای تهران در برابر واشنگتن باشند، اما حداقل نسبت به امارات متحده عربی یک واسطه و میانجی با حسننیتتر و بیطرفتری خواهند بود».
در پیوست این نکات بود که دهقانی فیروزآبادی این ارزیابی احتمالی را هم پیش میکشد که «شاید تهران همزمان با تهیه پاسخ نامه دونالد ترامپ، گفتوگوهای اولیه محرمانه و البته غیرمستقیم را با طرف آمریکایی و با هدف استمزاج و بررسی کف و سقف خواستههای ایالات متحده شروع کرده باشد» و در این صورت است که وی «جدیترشدن مذاکرات غیرمستقیم و احتمال تبدیل آن به مذاکرات مستقیم برای تأمین منافع ملی کشور را هم رد نمیکند». علیرغم آنچه گفته شد، دیپلمات اسبق کشورمان این موضوع را هم مورد تأکید قرار میدهد که «از منظر جمهوری اسلامی ایران مذاکرات و توافق جامع حداکثری که دربرگیرنده سقف مطالبات موشکی، منطقهای و هستهای ایالات متحده آمریکا باشد، قطعا منتفی است». چون این استاد دانشگاه، «پذیرش چنین مذاکرات و توافق احتمالی جامع حداکثری را خودکشی قبل از مرگ توصیف میکند». با وجود این دبیر پیشین کنفرانس امنیتی تهران در پاسخ به این سؤال که اگر مذاکره و توافق بین تهران و واشنگتن به هر دلیل منتفی باشد، گزینه دیگو گارسیا (جنگ و حمله آمریکا علیه ایران) فعال خواهد شد، در ابتدا موضوع را با ذکر یک نکته بسیار کلیدی تشریح میکند که «باید مهمترین اولویت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۴۰۴ تلاش حداکثری در جهت پیشگیری و اجتناب از درگیری نظامی و جنگ باشد».
اگرچه دهقانی فیروزآبادی اذعان و باور دارد که «پیشگیری از جنگ به شکل تمام و کمال، گزینهای نیست که در اختیار و کنترل تهران باشد، اما همانطورکه تأکید کرد باید در سال ۱۴۰۴، یک تلاش حداکثری در جهت جلوگیری از تصاعد بحران و جلوگیری از هرگونه درگیری و جنگی صورت بگیرد»، ولو آنکه به گفته او «بعضی از بازیگران منطقهای و فرامنطقهای به دنبال گزینه نظامی علیه ایران باشند». در واقع «بازدارندگی سیاسی به موازات بازدارندگی نظامی از طریق دیپلماسی حداکثری ضرورت راهبردی دارد». در ادامه همین مبحث، این نظریهپرداز روابط بینالملل به گزارههای موجود در قرائتهای واقعگرایانه علم روابط بینالملل ورود کرده و یادآور میشود که «یک تصمیمگیر در عرصه سیاست خارجی و در نظام بینالملل آنارشیک باید خود را برای بدترین سناریوها، احتمالات و گزینهها آماده کند، حتی اگر احتمال وقوع آن اندک باشد». لذا به باور وی، «هرچند درصد وقوع جنگ احتمالی میان آمریکا و جمهوری اسلامی ایران بسیار پایین باشد، ولی باید تهران از منطق رئالیستی و در محیط آنارشیک کنونی، این گزینه را جدی بداند و بدترین حالتهای ممکن را در نظر بگیرد و از این منظر است که باید در سال ۱۴۰۴ تلاش حداکثری در جهت پیشگیری از جنگ و درگیری نظامی در دستور کار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار بگیرد». با این حال، او اعتقاد دارد که «برای پیشگیری از جنگ باید آماده دفاع از امنیت و منافع ملی با همه ابزارها و عناصر قدرت ملی بود. یعنی راهبرد مذاکره و صلح از راه قدرتِ همهجانبه».
۱۴۰۴، نقطه عطفی در پرونده فعالیتهای هستهای ایران است
در تکمیل نکته پیشگفته، دهقانی فیروزآبادی به تبیین موضوع مهمتری میپردازد و تصریح میکند که «نه دونالد ترامپ، نه ایران، نه اروپا، چین، روسیه و نه حتی کشورهای منطقه خاورمیانه به دنبال وقوع درگیری و جنگ بین تهران و واشنگتن نیستند» و به گفته او تنها بازیگری که درصدد تحقق گزینه نظامی است، اسرائیل خواهد بود. لذا باید تلاش حداکثری در جهت خنثیکردن گزینه درگیری نظامی پیگیری شود». در پیوست آنچه عنوان شد دیپلمات اسبق کشورمان به انتقال تجهیزات گسترده و بیسابقه ایالات متحده آمریکا به پایگاه دیگو گارسیا هم اشاره دارد و معتقد است «انتقال این میزان ادوات و تسلیحات نظامی، نه لزوما با هدف جنگ علیه ایران، بلکه پیگیری راهبرد ریگان توسط ترامپ، ذیل تحقق صلح از طریق قدرت صورت گرفته است.
به این معنا که دونالد ترامپ با تشدید سایه جنگ بر تهران میخواهد مذاکره، توافق حداکثری و صلح مدنظر خود را به ایران تحمیل کند؛ مدلی شبیه به رفتار و سیاستهای رونالد ریگان در مقابل اتحاد جماهیر شوروی». در تشریح بیشتر این راهبرد، دبیر پیشین کنفرانس امنیتی تهران چنین میگوید که «برای آمریکاییها این برداشت وجود دارد که تحقق صلح و توافق مدنظر آنها که بیشتر شبیه تسلیم است تا توافق، از طریق نمایش حداکثری قدرت نظامی و گزینه جنگ حاصل خواهد شد». لذا این استاد دانشگاه، «ارسال ادوات، تجهیزات و لجستیک آمریکا به پایگاههای منطقهای در اطراف ایران و همچنین پایگاه دیگو گارسیا را، نه لزوما با هدف جنگ علیه تهران، بلکه پیگیری دیپلماسی اجبار حداکثری با هدف حصول توافق حداکثری مطلوب ترامپ» ارزیابی میکند.
در سرفصل دیگری از گپ و گفت با جلال دهقانی فیروزآبادی، وی به اهمیت سال ۱۴۰۴ برای تعیینتکلیف پرونده فعالیتهای هستهای ایران ورود میکند و معتقد است «سال جدید شمسی نقطه عطفی در این رابطه خواهد بود». چون به زعم این استاد دانشگاه، «در بازه زمانی یکی دو ماهه تا خرداد سال جاری، یا ایران و آمریکا باید مذاکرات و توافق را در دستور کار قرار دهند یا در غیر این صورت، آژانس بینالمللی انرژی اتمی و تروئیکای اروپایی (آلمان، فرانسه و انگلستان) به سمت فعالکردن مکانیسم ماشه پیش از مهرماه ۱۴۰۴ خواهند رفت». کمااینکه به گفته مفسر ارشد حوزه سیاست خارجی، «ادعاهای جدید امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه که بیشتر روی گزینه تقابل با تهران تأکید داشت، میتواند مقدمه و علائم و نشانههای اولیه برای تکاپوی سه کشور اروپایی عضو برجام در جهت فعالکردن اسنپبک و بازگشت قطعنامههای شورای امنیت باشد».
تکمله آنچه مطرح شد به فعالشدن سه حوزه اقتصادی، سیاسی و امنیتی - نظامی از طریق احیای کارزار فشار حداکثری به دست دونالد ترامپ باز میگردد. در همین رابطه معاون سیاسی اسبق مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی هشدار میدهد: «رئیسجمهور آمریکا به دنبال ریلگذاری برای اروپاییها در جهت فعالکردن مکانیسم ماشه و بازگشت قطعنامهها علیه ایران خواهد بود تا یک فشار چندضلعی بر تهران شکل بگیرد تا در نهایت به گزینه ایدئال خود یعنی مذاکره و توافق حداکثری دست پیدا کند». اما در پاسخ به این سؤال که تهران در شرایط کنونی چه اقدام و سیاستی را باید به فوریت در دستور کار قرار دهد، دهقانی فیروزآبادی تصریح میکند که «جمهوری اسلامی ایران باید سقف و کف خواستههای خود را مشخص کرده و به دنبال مذاکره و توافقی باشد که در حداقلترین حالت، دستکم حق غنیسازی و برخورداری از چرخه سوخت هستهای در ایران حفظ شود، کمااینکه در برجام این حق برای ایران در نظر گرفته شد»، ولو آنکه به گفته این استاد دانشگاه، «مجددا در توافق جدید احتمالی با آمریکاییها این حق غنیسازی زیر پنج درصد باشد. اما باید این خواسته حداقلی ایران برای طرف مقابل به عنوان یک خط قرمز کاملا مشخص شود که قابل مذاکره و عدول نیست. چون مذاکره هستهای در صورتی معنادار و موجه است که در آن دستکم کف خواستهها و منافع ایران لحاظ و تأمین شود».