تعارض در جریان نزدیک به هسته اصلی دولت قبل از بدعت تا دیپلماتشدن
از بدعت تا دیپلماتشدن
جریان نزدیک به هسته اصلی دولت قبل دچار یک تضاد و تعارض شده که نمیتوانند (یا نمیخواهند) حرف اصلی و مخاطب نهایی خودشان را معرفی کنند. آنها بدون مخاطب از یک «بدعت» در جمهوری اسلامی حرف میزنند؛ بدعتی که در آن ایران (بهعنوان امالقرای جهان اسلام) وظیفه خود را در قبال کشتار غزه به دست فراموشی سپرده است و آن را اعمال نمیکند.


جریان نزدیک به هسته اصلی دولت قبل دچار یک تضاد و تعارض شده که نمیتوانند (یا نمیخواهند) حرف اصلی و مخاطب نهایی خودشان را معرفی کنند. آنها بدون مخاطب از یک «بدعت» در جمهوری اسلامی حرف میزنند؛ بدعتی که در آن ایران (بهعنوان امالقرای جهان اسلام) وظیفه خود را در قبال کشتار غزه به دست فراموشی سپرده است و آن را اعمال نمیکند. آنها با جملاتی که عامدانه در آن عبارات «انقلابی» و «دیپلمات» استفاده شده، کنایه میزنند: «نظام انقلابی ما در دفاع از غزه بیپناه، غیر از حرف دیپلماتیک و محکومیت، در میدان نبرد هم وظایفی دارد».
درست در روزهایی که پاسخ نامه ترامپ آماده و مفاد آن عمومی میشود، در تهران حرف از «ترور ترامپ» میزنند. درحالیکه نتانیاهو در واشنگتن تلاش میکند در دیدار با ترامپ مانع از هر نوع توافقی شود که در آن جمهوری اسلامی به بقای خود ادامه دهد، در همین ایام ناگهان کمپینی فعالیتش را آغاز میکند تا به «امالقرای جهان اسلامی» وظایفش را یادآوری کند. کمپینی که مهمترین و صریحترین موضعگیریهای آن متعلق به حلقه نزدیک به تفکر جلیلی و دولت قبل است.
از ثبتنام میلیونی تا کنایه به قول صادق
آنها در همان روزهای اول وقایع غزه، کمپین «حریفت منم» را راهاندازی کردند؛ کمپینی که به ادعای خبرگزاری دولت قبل «در کمتر از ۷۲ ساعت بیش از یکمیلیونو ۵۰۰ هزار نفر برای اعزام به سرزمینهای اشغالی اعلام آمادگی کردهاند و کماکان روند ثبتنام ادامه داشت». همانها حالا شروع به تشکیک کردهاند. این روزها آنها دچار تضاد و تعارض شدهاند. برای همین در توییتها و مطالب خودشان مدام کنایه میزنند به عملیاتینشدن حمله نظامی به اسرائیل موسوم به وعده صادق 3. این جماعت که خودشان را «هسته سخت نظام» معرفی میکنند، در یک نقطه سیاست خارجی و داخلی مدنظرشان تقاطع پیدا میکند؛ جایی که برای اجرای قانون حجاب دست به تحصن زدند.
سیاست خارجی در امتداد سیاست داخلی
این جمله مشهوری است که سیاست خارجی هر کشوری در امتداد سیاست داخلی آن تعیین و تعریف میشود. برای آنها نیز همین قانون صدق میکند. همانطور که در داخل خواهان برخورد حداکثری و اجرای قانون حجاب هستند، در خارج نیز درگیری حداکثری نظامی را توصیه میکنند. از نگاه آنها چه در داخل (با بیحجاب) و چه در خارج (با اسرائیل و آمریکا) باید با یک سیاست رفتار کرد: «ضربه اول را به مخالف و دشمنت سنگین وارد کن». آنها خودشان هم بهخوبی میدانند که قانون حجابی که نوشته شده، قابلیت اجرائی ندارد. نه سیستم قضائی و نه سیستم انتظامی توانایی این را ندارد که صبح تا شام با بیحجابان برخورد قضائی و انتظامی کند. برای همین انتظار دارند تا برخوردهای سختگیرانه اولیه باعث شود تا افراد خودشان تسلیم شوند. در سیاست خارجی نیز همین رویه را دنبال میکنند. از نگاه آنها سیاست واقعی و درست این بود که در قبال حمله زمینی اسرائیل به غزه، ایران تمام منطقه را به آتش بکشد. این توصیهای بود که همان روزها نیز داشتند. اما حالا دچار احساس یأس و سرخوردگی از یک سو و خشم و نفرت از سوی دیگری شدهاند. همانهایی که پیشتر نظام را تهدید کرده بودند و به گفته فؤاد ایزدی باور داشتند «اگر هسته سخت به این نتیجه برسد که این نظام اسلامی نیست، از آن دفاع نخواهد کرد»، حالا معتقدند ایران وظیفهاش را در قبال فلسطین بهدرستی انجام نداده است.
از بدعت تا دیپلماتشدن
تنها به چند نمونه از این دست توجه کنید. وحید یامینپور، از معاونان وزیر در دولت قبل، در توییتی با خشم و اندوه نوشت: «وای بر ما اگر گفتار و رفتارمان ذرهای جبهه مقاومت را تضعیف کرده باشد. هر ضربهای به خودمان آنچنان که شهامتمان را در فشار به رژیم صهیونیستی کم کرده باشد و آن سگهای خونخوار را در جنایاتشان جسورتر کرده باشد، ما را هم در ریختن خون و تشدید رنج این کودکان شریک کرده است... وای بر ما».
فاطمه طالبیدارستانی، از معاونان وزارت کار دولت وقت که درباره تحصن حجاب مقابل مجلس نامش به میان آمده بود، موضوع را به وعده صادق 3 مرتبط کرده و معتقد بود: «خدایا! به تعداد اشکها و ضجههای کودکان و مادران غزه بر دنیا و آخرت کسی که با عملیات وعده صادق ۳ مخالفت کرد، عذاب نازل کن». و در نهایت برادر داماد رئیس دولت وقت و از حلقه نزدیک به آن دولت و سعید جلیلی از یک بدعت سخن گفته است و مینویسد: «ازجمله بدعتهای خطرناک، نفی مسئولیت ما بهعنوان امالقری در قبال مستضعفان و مسلمانان مظلوم غیرایرانی در دنیاست».
او عامدانه با واژههای «انقلابی» و «دیپلمات» جمله ساخته و اینگونه وظیفه تعیین میکند: «نظام انقلابی ما در دفاع از غزه بیپناه، غیر از حرف دیپلماتیک و محکومیت، در میدان نبرد هم وظایفی دارد. اکتفا به تماشای اشکآلود جنایات و نفرینکردن ما دردی درمان نمیکند».
آنها چه میخواهند؟
خواسته آنها روشن است. حتی یک سال قبل هم آن را بر زبان آورده بودند. آنها خواهان حمله مستقیم به اسرائیل نه از طریق هوا، بلکه از راه زمینی هستند. آزادی قدس را وظیفه قطعی میدانند، اما در این مسیر قائل به وظیفه فردی و شخصی نیستند، بلکه معتقدند باید حکومت وارد چنین نزاعی شود. از نگاه آنها راه بازگشتی برای نظام وجود ندارد. مهرماه سال قبل و با آغاز دولت پزشکیان، یکی از نمایندگان مجلس که عضو اصلی حزب شریان است، در یادداشتی این شرایط را به صورت علنی تشریح کرده و نوشت: «واضح است که قدرت منطقهای یا بینالمللیشدن توبه ندارد و راه بازگشت ندارد و نمیشود به سطح یک قدرت ملی ارتجاع کرد و گفت که دیگر با من کاری نداشته باشید! اگر عقبگرد کنیم، بهجز بازیگران وفادار به ما که اتفاقات بدی برایشان خواهد افتاد، سراغ ایران هم خواهند آمد و تمامیت ارضی ما هدف قرار خواهد گرفت. به ما رحم نخواهند کرد و تا نابودکردن همه زیرساختهای اقتدار و قدرت ما پیش میروند تا مطمئن شوند نمیتوانیم دیگر قد علم کنیم». درواقع این جریان میگوید که نظام حق ندارد از مسیری که رفته، بازگردد و درصورتیکه ذرهای کوتاه بیاید، نهفقط گروههای مقاومت، بلکه خودش هم نابود میشود. پس راهحل از نظر آنها چیست؟ روشن است که توصیه آنها گسترش دامنه جنگ در کل منطقه است. آیا آنها سرنوشت سقوط اسد را هم با همین نگاه تحلیل میکنند؟ به عبارت روشنتر آیا ایران به خاطر واردنشدن مستقیم به جنگ، مسئول سقوط بشار اسد از نگاه آنهاست؟ سرانجام این فشارها موفقیتآمیز خواهد بود؟ آیا برای اجراشدن خواسته این افراد، ممکن است نقشهای شوم و داخلی نیز چاشنی کار شود؟