زوال اعتبار، مرگ رسانه
رسانههای اصلی کشور به یک خانهتکانی اساسی و فوری نیاز دارند. بیاعتمادی مخاطب و زوال اعتبار، شرایط احتضارگونه پدید آورده؛ چنانکه عنان کار از دست دررفته و کشور، در یک جنگ رسانهای تمامعیار، در برابر دشمن قرار گرفته است. رسانههای بزرگ که وظیفه دفاع دارند، ناکار شدهاند و اندک رسانههای مستقل، به دلیل انگها، محدودیتها و تضییقات فراوان، امکان نقشآفرینی مؤثر خود را از دست دادهاند.
رسانههای اصلی کشور به یک خانهتکانی اساسی و فوری نیاز دارند. بیاعتمادی مخاطب و زوال اعتبار، شرایط احتضارگونه پدید آورده؛ چنانکه عنان کار از دست دررفته و کشور، در یک جنگ رسانهای تمامعیار، در برابر دشمن قرار گرفته است. رسانههای بزرگ که وظیفه دفاع دارند، ناکار شدهاند و اندک رسانههای مستقل، به دلیل انگها، محدودیتها و تضییقات فراوان، امکان نقشآفرینی مؤثر خود را از دست دادهاند.من حدود دو ماه است هر روز رسانههای رسمی و نیمهرسمی کشور را رصد میکنم. محتوای جریان اصلی رسانهای، چنان شبیه هم شده که مرور یکی، مخاطب را از دیدن مابقی بینیاز میکند. خبرگزاریهای صداوسیما، ایرنا، فارس، تسنیم، ایسنا، مهر و چند سایت خبری همسوی دیگر، حتی به خود زحمت نمیدهند برای جذب مخاطبان جوان خشمگین، اندک تغییری در جریان خبری و محتوای تولیدی خود داشته باشد. آنها خوراک خبری بخش بزرگی از مطبوعات غیرمستقل را فراهم میکنند. انگار همه از روی هم خبرها و تحلیلها را کپی کرده باشند، خلاقیتی دیده نمیشود.
بسیار عصبانی هستند که چطور دو، سه شبکه خبری فارسیزبان خارجی توانستهاند نبض حوادث و عنان افکار عمومی را در دست بگیرند و شوربختانه به جای اصلاح خود، در تلاشاند آنها را نزد مخاطب بیاعتبار کنند. یک خبرنگار صداوسیما با شعف اعلام کرده خبر دروغ برای بیبیسی فرستاده و آن شبکه هم پخش کرده است. یک خبرگزاری، آمارهایی عجیبوغریب از تعداد اخبار دروغ شبکههای دشمن داده که متأسفانه فاقد اعتبار علمی است. البته این اقدامات باعث نشده که مخاطبِ رفته بازگردد و نیمنگاهی هم به این مجموعه رسانهای پُرخرج بیندازد. ایراد کار عزیزان بسیار ساده است: آنها به جای خبر و تحلیل درست، محتوای منسوخ پروپاگاندا تولید میکنند؛ هم مسئولان را دچار اشتباه محاسباتی میکنند و هم مخاطبان را به بیرون میتارانند. انگار 50 سال پیش است که مخاطب چشموگوشبسته باشد و هر آنچه رسانه میگوید، باورکند.
جنگ روایتها، بهانهای شده است که این شکستها توجیه شود. جنگ روایتها جایی مصداق دارد که هر دو طرف، اصول پایه حرفهای را رعایت کنند و مخاطبمحور باشند؛ نه اینکه داستانسرایی کنند و با واقعیت دستکاریشده به جنگ حریف بروند. روایت باید مبتنی بر واقعیت باشد، مخاطب اعتماد کند و بپذیرد. شبکههای خبری بیبیسی، صدای آمریکا، ایراناینترنشنال و منوتو که جریان خبری کاملا آشکاری علیه نظام جمهوری اسلامی دارند، اصول حرفهای را عموما رعایت میکنند، اما خط خبری و اولویتگذاری و گزینشگری اخبارشان، مبتنی بر تقابل با نظام اسلامی است. آنها دفتر خبری و خبرنگار در داخل ندارند، اما با استفاده حرفهای از شبکه شهروند-خبرنگاران و شبکه کارشناسان و تحلیگران، قاپ مخاطب را ربودهاند و رسانههای بزرگ ما، با داشتن صدها دفتر خبری و هزاران خبرنگار، مخاطب را باختهاند.
من برای اصلاح امور چند نکته کلیدی را متذکر میشوم. نکته نخست، در دنیای جدید، رسانه نقش اول و اساسی را ایفا میکند. خوشبختانه نظام ما متوجه این اهمیت شده و سرمایهگذاری خوبی کرده است، اما اشکال کار در اینجاست که اجازه فعالیت حرفهای و کارآمد به آنها نداده و این رسانهها به بوق تبلیغاتی تبدیل شدهاند. نظام سرمایهداری غرب بخش مهمی از قدرت و موقعیت خود را از صنعت رسانه یافته است. یک مثال روشن آن رسانه سینما در هالیوود است که غرب توانسته با هژمونی حاصله، توجه افکار عمومی جهان را در دست بگیرد. رسانههای بزرگ خبری، شبکههای تلویزیونی، خبرگزاریها و روزنامهها، تکیهگاه مطمئن نظام سرمایهداری برای سلطه و پیشرفت بودهاند.
نکته دوم، نحوه اداره رسانههاست. در خبرگزاریها و روزنامهها، افراد حرفهای فعال هستند و کارشان را در چارچوب اصول روزنامهنگاری پیش میبرند، اما سیاستگذاری و تعیین خطمشی کلی را سیاستمداران و اندیشکدهها انجام میدهند. در دنیای امروز، اصولا تلویزیون و روزنامه دولتی معنایی ندارد. نقشآفرینی نهادهای غیرمرتبط، به هر دلیل و منطقی، مضر است و رسانه را از مخاطب دور میکند. چرا ما چنین در میانه میدان رسانه، خیمه زدهایم و البته حاصل کارمان هم خسارت محض بوده است؟
نکته سوم، «زمان اقدام» است. وقتی در دهه 70، بحث شبکههای ماهوارهای مطرح شد، کارشناسان دلسوز توصیه کردند صداوسیما را ملی کنند و اجازه تأسیس شبکه تلویزیونی و ایستگاه رادیویی به مردم بدهند. گوش شنوایی نبود و مثل امروز که همه توان دولت بر صیانت و قطع ارتباط مردم با بیرون استوار شده است، قانون ممنوعیت ماهواره به تصویب رسید و نیروها به پشتبامهای مردم گسیل شدند و نتیجه کار از پیش معلوم بود. اگر نگران هستیم که رسانهها را از انحصار خارج کنیم، دست اغیار خواهد افتاد، اشتباه کردهایم. درصورتیکه همان زمان، رسانهها را ملی و به نظارت اکتفا میکردیم، اکنون شرایط بسیار بهتری داشتیم. اگر آن زمان حرف کارشناسان را گوش میکردیم، امروز مرجعیت خبری کشور در بیرون مرزها نبود و کیان کشور به خطر نمیافتاد.
نکته چهارم، برخی رسانهها خود را فراتر از بقیه، داعیهدار و متولی بخش رسانه میدانند و به زعم خود هدایتگری میکنند. آنها خود را در جایگاه سخنگویی برخی مقامات گذاشتهاند و چون تکذیب نشده، در افکار عمومی همین جا افتاده است. شاید دلیل تمرکز سمتوسوی شعار دانشجویان و جوانان بر برخی مسئولان عملکرد این رسانهها باشد که سیئاتشان به حساب مسئولان امر گذاشته میشود. در کشورها، نهادهایی مراقب برندینگ مقامات خود هستند و اجازه نمیدهند رسانهای بتواند در افکار عمومی چنین تصوری ایجاد کند. آزادسازی و استقلال رسانهها، این ایراد مهم را برطرف میکند.جمعبندی بحث من این است که برای گذار از شرایط فعلی، لازم است خانهتکانی جدی و اساسی در رسانههای بزرگ کشور داشته باشیم؛ آنها را به مدار حرفهای برگردانیم، به رسانههای مستقل میدان دهیم و استقلال رسانهها را ارج نهیم. ما در طول زمان، نیروهای مستقل مطبوعات را رنجاندیم، بیکارشان کردیم و راندیم و دودستی تحویل رسانههای حریف دادیم و امروز مینالیم که از ماست که بر ماست. باید قدردان روزنامهنگاران مستقل باشیم، دلجویی کنیم، فضای فعالیت در اختیارشان بگذاریم، انگ نزنیم و در برابر انتقادهایشان پذیرا و بردبار باشیم.
برخی تصور میکنند استقلال رسانهها موجب نفوذ دشمن و تهدید موجودیت نظام میشود. این تصور اشتباهی است. البته درست است که اگر ما به رسانههای مستقل میدان میدادیم، شاهد تشکیل چنین مجلس ضعیف، حداقلی نبودیم که در بزنگاههای خطرناک، توان آرامکردن مردم را نداشته باشد؛ چون نسبتی با افکار عمومی ندارد. بله اگر رسانههای آزاد میداندار بودند، امکان تشکیل چنین دولتی فراهم نمیشد.
واقعیت این است که اگر رسانههای آزاد و مستقل میداندار باشند و در چارچوب اهداف اصولی نظام، فعالیت حرفهای کنند، نظام اسلامی قوی و با پشتوانه واقعی مردمی، در مسیر درست توسعه و پیشرفت حرکت میکند. اکنون هم برای خانهتکانی دیر نشده است.