گفتوگوی احمد غلامی با دکتر پرویز پیران
همه باید دوبارهاندیشی کنند
پرویز پیران با اینکه شخصیتی دانشگاهی است، با شور و حرارت مسائل اجتماعی ایران را دنبال میکند و درصدد کشف پیچیدگیها و راز و رمز جنبشهای اجتماعی است. در شرایط رکود سیاسی چند ماه پیش که کمتر کسی انتظار بحرانیشدن جامعه را داشت، او از جامعه لحظهای گفت و هشدار داد که این جامعه مستعد خطرپذیری و خطرآفرینی است.
پرویز پیران با اینکه شخصیتی دانشگاهی است، با شور و حرارت مسائل اجتماعی ایران را دنبال میکند و درصدد کشف پیچیدگیها و راز و رمز جنبشهای اجتماعی است. در شرایط رکود سیاسی چند ماه پیش که کمتر کسی انتظار بحرانیشدن جامعه را داشت، او از جامعه لحظهای گفت و هشدار داد که این جامعه مستعد خطرپذیری و خطرآفرینی است. چندی پیش با دکتر پیران گفتوگوی مفصلی در «شرق» انجام دادیم اما با گذشت هفتهها از اعتراضات به نظر میرسد بیراه نیست اگر یک بار دیگر مسائل مربوط به این اعتراضات را مرور کنیم.
شما پیش از اعتراضات مفهوم «جامعه لحظهای» را مطرح کردید که در مورد شرایط حساس جامعه کنونی ما مصداق پیداکرده است. ارزیابی شما از وضعیت جامعه و اعتراضات چیست و فکر میکنید جامعه ایران به چه سمتی حرکت میکند؟
به دلیل پیچیدهبودن جامعه ایران، این مسئله نیز بسیار خطیر و پیچیده است. با این مسئله باید بیطرفانه برخورد کنیم ولی این غیرممکن به نظر میرسد. یعنی نمیتوان انسان را از ارزشها، باورها و بخلهایش منفک کرد. انسان موجودی تاموتمام باید باشد که نیست. مفهوم A totalized concept of human برعکس هر روز یکبعدیتر یا به قول متفکر مکتب نظریه انتقادی بیشتر تکساحتی میشود، ولی بههرحال جریانی در میدان به کنش سرگرم است. هرچه هم نتوانیم بدون سوگیری باشیم باید حب و بغضهایمان را به حداقل برسانیم و به مطالعه فضای یادشده بپردازیم. خوشبختانه اکثر تحلیلهای علمی همکاران، بیش از پیش با توجه به ویژگیهای این جریان از ابعاد گوناگون، آن را با اکثر کنش های تاکنون تجربهکرده متفاوت معرفی کردهاند. باید تأکید کنم که «ابر» بهعنوان پیشوند این جریان که من معرفی کردهام بههیچوجه برای ارزشگذاری نیست و تنها به شرایط و ویژگیهای تا حدودی منحصربهفرد این جریان اشاره دارد. مهمترین نکته که شناخت ما را بسیار ضروری و حتی حیاتی ساخته، پرهیز از اشتباهات پرهزینهای است که جامعه همهروزه به دردناکترین شکل در حال پرداختن آن است. ضمنا ادامه این شرایط آثار غیرقابل جبرانی نیز بر جای میگذارد. چنانچه این هزینهدادن سنگین ادامه یابد شرایطی شکل میگیرد که جامعه را وارد بنبستی خطرناک میکند. تمایلی ندارم که بدان بپردازم، اشارهای کافی است. هماکنون جراحتی ژرف در پیکر جامعه و وجدان جمعی شکل گرفته است. متأسفانه علائم تشخیصشناسانه، بغضی بسیار سنگین را نشان میدهد که میتواند جنبش کنونی را دگرگون کند که شدیدا به زیان جامعه خواهد بود. یکی از منابع یا دلایل، پیچیدهبودن جامعه ایران است. همه ما با لابیرنتی از عوامل (factors) متعدد و گاه در تضاد با یکدیگر روبهرو هستیم که درهم میروند. ولی عجیبتر اینکه وقتی درهم میروند، یکباره نتایج دیگری را خلق میکنند. انگار در هر رفتوبرگشتی دگردیسی اتفاق میافتد؛ حرکتی دیالکتیکی. در نتیجه همه موظفیم و باید دست به کاری بزنیم.
منظورتان از مفهوم «تشخیصشناسی» را بیشتر توضیح بدهید. استنباطم این است که شما بهعنوان جامعهشناس مایل هستید و معتقدید همه کارشناسان نیز باید به شکلی به حل مسئله کمک کنند.
هدف و وظیفه دانشآموزی مانند من همان تشخیصشناسی است. صادقبودن و به زبان راست و حسینی سر در جایی نداشتن یا حبوبغضی در کار نباشد همین. تشخیصشناسی از علوم درمانی وام گرفته شده است. فرض بر این است که مشکلی، کاستی، کژی، ناخرسندی در کار است یا از دیگر سو موضوع حلنشدهای داریم. به دیگر سخن تشخیصشناسی در کار ما به زشت و زیبای جامعه مربوط است. پس به گروه خاصی پرداخته نمیشود. در این برهه هم هدف شناخت تاموتمام جریان فعال در میدان است. صادقانه باید پذیرفت نگرانی شدید و دردآوری مطرح است که مثل خوره به جانم افتاده. یعنی برداشت اشتباه در برخورد با مسئله میتواند آثاری باورنکردنی به بار آورد، ولی من این توهم را ندارم که نسخه رهایی و توسعه در جیب است. همیشه این دانشآموز تأکید داشته که مشکلات با خرد جمعی به بهترین شیوه حل میشود.
شما بهعنوان یکی از نخبگان جامعه و جامعهشناسان که علاوه بر نظریهها با آمار و واقعیات جامعه و جوانان سروکار دارید، این پدیده اخیر را ابرجنبش نامگذاری میکنید. مختصات آن را چه میدانید؟
ضمنا برای توجیه این نامگذاری شانزده دلیل در نوشته مورد اشاره آمده تا در شرایط کنونی درک کنیم که با چه رویدادی روبهرو هستیم. در این شرایط با چنین هزینه سنگین و غیرقابل باور همه کسانی که درس خواندهاند، استخوانی ترکانده و دود چراغ خوردهاند وظیفه دارند به کمک جامعه بیایند. اگر اکنون کمک نکنند، پس چه زمانی میخواهند کاری کنند؟ انجمنهای علمی و متفکران باید به میدان بیایند که برخی آمدهاند؛ مطالب زیادی هم نوشتهاند. منتها مهمترین پاشنه آشیل این است که هر کسی میخواهد از سودای خود یار شود! حرف من این است که باید قادر باشیم در سطحی تشخیصشناسی کنیم تا تمام افرادی که نوشتههای ما را میخوانند، در هر حدی، کم یا زیاد، تشخیص دهند که اینها سر در جایی ندارند، منظور خاصی، هدف و برنامه مخفی در کار نیست. ضمنا تأکید میکند که بههیچوجه نباید با سوگیریهای مختلف با پدیده برخورد کرد چون جنبشهای امروزین در سطح دنیای مجازی رخ میدهند. سطح مجازی سطحی یله و رهاست. در آن سطح، همه هر کاری میتوانند بکنند. ولی بحث ما این است که علیرغم همه این دخالتها و جمعبندیها، رویداد امروز ایران یک توده سالم و درعینحال بهجانآمده دارد که دردی مشترک دارند. اگر شما به این سطح توجه نکرده و با آن برخورد مناسب نکنید، در آینده شدیدا آزرده خواهید شد. هر که باشید. زیرا آن توده مرکزی سالم و صادق در وجدان جمعی حک و مندرج میشود و تا حدودی حک هم شده است. نکته مهم دیگر آن است که یک همدلی فراگیر در سطح جامعه را سبب شده و این همدلی به همبستگی بدل شده است. از دیگر سوی، دولت نیز موضع خود را انتخاب کرده است، در نتیجه جمعیت خاکستری محدود است و چندان تأثیرگذار نیست. حکومت بیش از همه نیازمند شناخت درست موضوع است. دنیای مجازی دنیای ارزشمندی است اما دنیای دخالت و مهندسیکردن نیز هست. هرگاه همه را به مخالفبودن متهم کنی، بیشترین کمک را به دشمنان واقعی کردهای. هنگامی که تنها راه برخورد تلقی میشود، گفتوگو پایان مییابد. ممکن است با مواجهه بهظاهر شرایط آرام نشان داده شود اما امکان بازگشت سهمگین وجود دارد. برخورد تند دولت را کاملا فاقد سرمایه اجتماعی میکند و مقبولیت را زیر سؤال میبرد. دولت و جامعه هر دو باید در تمامی لحظهها و با حساسیت بالا مراقب مهندسیکردن باشند. در جنبشهای مردمی سخن از گروهی است که بدان موجسواران میگویند. موجسواران ماهیت فرصتطلبی دارند. معمولا در زمانی که کفه جنبش سنگین به نظر میرسد و هزینه حضور در میدان به میزان قابلتوجهی کاهش یافته با هیاهو به جنبش میپیوندند. معتقدم گروههای موجسوار برنامهریزیشده هم هستند که دنبال سوارشدن بر موج جنبش هستند تا کنترل جنبش را به دست گیرند. لیدرسازی و کشاندن آن به خشونت از هر نوع آن بهویژه خشونت کور که باید با تمام قوا از هر نوع آن جلوگیری شود، مهمترین اهداف مهندسی برای انحراف جریانهای مردمی است. برخورد دولت همواره توجیهکننده خشونت متقابل توسط باندهای منحرفکننده جریانهاست. در حال حاضر فقدان رسانه قابل اعتماد داخلی وضعیت ایدهآل برای باندهای یادشده است. نکته دیگر که بسیار اهمیت دارد انگزنی بیسند است. چنین انگزدنی که در اکثریت مواقع بیمورد است، جامعه را در مقابل مهندسی واقعی بیتوجه میسازد.
یکی دیگر از پیچیدگیهای جامعه که عدم درک آن سبب معضلات بسیار متعدد بعدی میشود، بیتوجهی به شرایط گروهی از مردم بهویژه مغازهداران است. زمانی که همدلی با رویداد بالاست بسیاری در شرایط سختی قرار میگیرند. برخورد دولت از یکسو و تحریمشدن توسط مردم از دیگر سوی. اصلا نکته مهم این است که تلاش برای جاسوسی، هر نوع مداخله و هر کوشش برای مهندسی را باید دائما رصد کرد. من به شما میگویم که در شرایط بسیار خطیری هستیم. اینهمه صحبت از تجزیه میکنیم، لحظهای فکر کنیم آیا خدایناکرده برخوردهای نسنجیده ما، خطر تجزیه را تقویت نمیکند، در این بازاری که هزاران دشمن وجود دارد؟ مگر دشمن میتواند نباشد؟ اما وجود دشمن که مشکل ما را حل نمیکند. سوای همه اینها، باید دارای برنامهای منسجم و دقیق و ملی مربوط به ایران باشیم که مورد پذیرش مردم عزیز ایران با سرمایه اجتماعی بالا باشد. نباید به جان هم بیفتیم. این جراحت را باید حتما متوقف کنیم. شاید کسانی بر من بشورند، شاید باور نداشته باشند، شاید عرق ارزشی و ملی داشته باشند. من به آنها حق میدهم. اما میگویم لحظهای تأمل کنیم. نفسی عمیق بکشیم. به ایران فکر کنیم. به نسل آینده فکر کنیم. ما میرویم، دیگرانی جای ما میآیند. کاری نکنیم که قابل جبران نباشد. به این آینده باور دارم. پس نکته اول این است که جراحت ژرفی پدید آمده که میتواند آثار مخرب فراوانی را شکل دهد و میدانی سازد. کاری به این ندارم که مسئولش که بوده، البته روزی باید به آن پرداخت، اما همانطور که گفتم هدف من تشخیصشناسی صادقانه است. حال با این جراحت چه باید کرد؟ اینجاست که به این بحث بسیار مهم میرسیم که جنبشها توان دگرگونی عظیم «جامعهای» (سوسایتال Societal) دارند. اولین درسی که جامعهشناسی به ما میدهد این است که هر گروهی که تشکیل میشود و نفراتی که کنار هم قرار میگیرند، چه خانواده، گروهبندی (Grouping)، انجمن (association)، یا حتی جنبش، برای خود زندگی مستقلی هم دارند، اما جمعبودنشان نیز زندگی پیدا میکند و مستقل از کنشگران میشود. اگر درست برخورد کنیم میتوانیم از آن راهبردها، راهکارها و تاکتیکهای آینده را استنتاج کنیم. چون جنبشهای اجتماعی آژیر جامعه هستند. مثل گذاشتن درجه در دهان بیمار است. پرستاران عزیز قدرندیده، درجه در دهان بیمار میگذارند و مشخص میشود که او تب دارد. جنبشهای اجتماعی همان درجه در دهان جامعه هستند. این به الف و ب و علایق آنها مربوط نیست. همه آن علایق، در این شکل نقش دارند و کنشگرند، ولی وقتی گروهی پدید آمد، زندگی خودش را پیدا میکند، در شرایطی که همه میخواهند مهندسی کنند. مگر ما اینقدر سادهلوحیم، نمیبینیم در چه دنیایی زندگی میکنیم. اتفاقا یکی از ویژگیهای جامعه مجازی این است که در دسترس همگان است. پس همگان هر کاری میخواهند میتوانند بکنند. میتوانند هر چیزی را در آنجا منعکس کنند. ولی این مانع ما نیست، اتفاقا باید این را فرصت بشناسیم و بگوییم این امکان را داریم. چطور اینهمه بچههای ایرانی به خارج میروند و نخبه میشوند. این جراحت ما را غمگین کرده است. باید بپذیریم خانوادههای بیشماری آسیب دیدهاند. نمیخواهیم وارد این بحثها بشویم ولی بههرحال این جراحت وجود دارد. بیاییم از این جراحت یاری بگیریم تا بتوانیم بنیادهای بسیار پایدار و خردنشدنی برای آینده و بهروزی جامعه ایران فراهم کنیم. کسی نمیتواند ادعا کند در ایران مشکل نیست. در ایران مشکل هست، منتها پیچیدگیهایی داریم که نیازمند صراحت است. ما در مرحله آچمز هستیم. در مرحله آچمز مسلما افرادی بر زور و فشار بیشتر تأکید میکنند و این بزرگترین اشتباه راهبردی و منجر به الگوهای تاکتیکی نادرست است که میتوانند در شرایط کنونی قدرت تخریبی جدی به کف آورند. این جراحت باید تیمار شود. البته این جراحت با ما میماند و با تیمار درمان نمیشود. باید بفهمیم در شرایطی هستیم که جامعه ملتهب است و آنقدر تغذیه شده که آماده انفجار است. اگر بهاشتباه دکمهای را فشار دهیم و جامعه منفجر شود، ممکن است خیلیها خوشحال بشوند، ولی من بهعنوان کسی که زندگیام را در دانشآموزی جامعه گذراندهام فکر میکنم در شرایط کنونی و گرگهایی که به ما نگاه میکنند، باید خیلی زیاد هوشمندانه و با صبوری و آرامش تصمیم گرفته و عمل شود. جامعه زمینه قدرتمند اعتراض دارد. مشکلات متعدد ژرفای باورنکردنی را تجربه میکنند. فساد یک اقلیت، بیقانونی و سوءاستفاده از قانون توسط برخی جریانها و افراد قدرتمند بحث روز است. «جامعه لحظهایشده» با بیش از سی ویژگی آن، محیط را آماده ساخته است. نسل جوان و نوجوان بهویژه زنان با گوشت و پوست خود مشکلات را روزمره حس میکنند. در همان حال برای آنان آرزو و رؤیا نیز غیرممکن شده. جامعه به شکلی سخت نابرابر قطبی شده است. اقلیت کوچکی با ثروتهای بهراستی افسانهای برعکس ثروتمندان گذشته، نمایش ثروت میدهند. توده مردم نیز اکثریت آنان را خلافکار میدانند. در قطب دیگر اکثریت بزرگ جامعه برای زندهماندن در تلاشی جانکاه هستند. خوشبختانه ایران سرزمینی ثروتمند و توانمند است. نیروی تحصیلکرده، متخصصانی میهنپرست و نوآورانی در مقیاس جهانی دارد. ایران از نظر ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک (راهبرد و سیاست سرزمینی) مرکزیتی بیهمتا دارد. بدیهی است همین توانمندیها سبب شده همه به ایرانخانم نظر داشته باشند. پس شرایط کنونی را قدر بدانیم و به فرصتی ملی و پایدار بدل کنیم. بدون کمترین تردیدی دگرگونی جدی و عمیق لازم است. اگر ما دست به یک جریان منسجم دگرگونی جامعهای در سطوح کلان، میانه و خرد نزنیم، با مسائلی روبهرو میشویم که در «جامعه لحظهای» مشکلات عدیدهای برایمان فراهم میکند. من سعی میکنم هر کلمه را به آب هفتچشمه بشویم که حبوبغضی نداشته باشد. ولی باید بدانیم که چه اتفاقی دارد میافتد، بدانیم تمام جوانانی که برای همیشه رفتند، چه اثری در جامعه میگذارند. بدانیم کجا رفتیم. دیگر جلوتر نرویم و سعی کنیم به سمتی برویم که التیام ببخشیم، نه التیامی بیهوده و نمایشی، التیامی واقعی. اگر هنوز امکانپذیر باشد.
در مورد مثال تب و بیماری میتوان گفت شما باور دارید این رویداد فرصت مغتنمی برای مسئولان و دستاندرکاران فراهم آورده تا دست به اصلاحات بنیادی بزنند و نواقص جدی را برطرف کنند بلکه التیامی برای دردهای جامعه باشد. درواقع شما بر نگاهی عاطفی و ملایمتآمیز بهجای نگاه تقابلی تأکید دارید؟
بله. هر زمان که شما مصلحانه صحبت میکنید درست است. ولی من به کسی نسخه نمیدهم. من در چنین جایگاهی نیستم، چون همه اطلاعات و دادهها را ندارم. من میگویم یک اتفاقی افتاده که از جنبش اجتماعی به سمت جنبش انقلابی میرود. اینجاست که شعارهای ساختارشکنانه میدهد ولی در مجموع به جنبش اجتماعی برمیگردد . بحث من این است که جایگاه خطیری است و سعی کنیم تصمیماتمان منجر به باتلاق مرگبار نشود. اینجاست که میگویم شما با یک هسته پاک و صادق روبهرو هستید. جنبشهای اجتماعی اخلاقزا هستند. تا پیش از این میگفتیم در جامعه اخلاق را سر بریدهاند. درست هم میگفتیم؛ همه به فکر خودشان هستند، همه خودمحور هستند، همه دنبال این هستند که گلوی یکی را بگیرند. البته من همیشه میگفتم چون ما اینها را مدام میشنویم، مردم و متفکران قانونمدار را نمیبینیم و آنان را ندیده میگیریم. جامعهشناسی میگوید در جامعه بشری همیشه در هر شرایطی اکثریت، شریف هستند. این اکثریت شریف در مواقعی 51 درصد و در مواقعی 99.5 درصد هستند اما میان این 51 درصد یا بیشتر، برخی بهلحاظ ناتوانی شریف هستند و برخی بهلحاظ تصمیم. آنهایی هم که ناشریف هستند، برخی بهلحاظ شرایط ناشریف هستند و برخی بهلحاظ زیادهخواهی. پس اکثریت جامعه در هر حال شریف است ولی اکنون جامعه ما به جان آمده است. هر کس را نگاه کنید متوجه میشوید که به جان آمده. مثالی ساده میزنم که به جایی برنخورد. امروز افرادی «اسکاننایاب» هستند. من پس از تحقیق راجع به صد مورد نتیجه گرفتم که اسکاننایابان دو نوع هستند: حیثیتی و شرایطی. یعنی بعضیها به جایی رسیدهاند که باید یک اتاق در اجتماعات مسکن خودساخته یأس بگیرند، یا اینکه نابود شوند (در تقسیمبندی اجتماعات سرپناه خودساخته که به غلطی فاحش و ضد مردم، حاشیهنشینی خوانده میشود، دو دسته قابل تشخیص است: اجتماعات سرپناه خودساختهای را که قابل بهسازی و توسعه است «اجتماعات سرپناه خودساخته امید» میگویند، ولی دسته دیگر را که شانس بهسازی ندارند و قادر به توسعه نیستند «اجتماعات سرپناه خودساخته یأس» -ضد امید- خواندهاند). اما این گروه به دلیل جایگاه اجتماعی یعنی به دلیلی حیثیتی نمیتوانستند به چنین جایی بروند. خب چه کار کنند؟ کارشان به دعوای خانوادگی، طلاق و... کشیده میشود. چهارده سال پیش این موضوع گفته شده. آیا زمان کمی برای برنامهریزی بود؟ بعد میشنویم که در فولاد مبارکه نه هزار میلیارد دزدی شده. خب جامعه میگوید اسکاننایابها با30-50 میلیون، میتوانستند جایی را رهن کنند. نه هزار میلیارد را تقسیم میکنند به ۴۰ میلیون، نتیجه تعداد افرادی میشود که میتوانستند سرپناهی داشته باشند. با چنین شرایطی انتظار دارید مردم اعتراض نکنند؟ خیلی قانونمند است که جامعه اعتراض میکند و به جان میآید. جامعه لحظهای یعنی 60 درصد آیندهای ندارند. از طرف دیگر دولت به دلیل ناکارآمدی و فساد با از این ستون به آن ستون فرج است، اداره میشود. جامعه روزمره با هر تلنگری، با هر روشنکردن فتیلهای یکباره دچار جنبش اجتماعی میشود. در ایران ابرجنبش روی خواهد داد؛ به دلایل بیستوچهارگانهای که پانزده، شانزده مورد آن را در گفتوگو با «چشمانداز ایران» شرح دادهام و بقیهاش را در موقعیت بهتری خواهم گفت. اجازه دهید باز هم تأکید کنم که ابرجنبشها همه در معرض دستکاری و مهندسی هستند ولی نطفهای دارند که باید آن نطفه را گرامی داشت. منظورم این نیست که عدهای بد هستند و باید بهشدت با آنها برخورد کنیم و عدهای خوب هستند. اصلا نمیشود چنین تشخیصی داد. اینجاست که سیاست مهم است نه برخورد با آنها. باید بگوییم ما به اینجا رسیدهایم، ما اینقدر از دست دادهایم. باید در تناسب با آنچه از دست دادهایم، ببینیم چطور میشود مانع گسترش این جراحت شد. اما باید با صداقت نیروهای خودتان و نیروهای مقابلتان را محاسبه کنید. در این صورت، بیتردید در فرایند آرامش، نفس عمیق و گذشتن از حبوبغضها امکان التیام هست. با صراحت میگویم که این امر با تغییرات بنیادین امکانپذیر است. نمیشود عدهای شب و روز از منابع کشور استفاده کنند و دزدی خود را به رخ سایرینی بکشند که ازشان دزدیدهاند. این وضعیت بهشدت بغض اجتماعی چندوجهی را شکل میدهد. باید از جامعهشناسی اعتراض و درد بگوییم. خیلی دوست داشتم جامعهشناسی رنج و درد را بنویسم ولی بسیار دردناک است. وقتی بچه نهساله و انسان نخبهای از میان ما میرود، جگر همه ما میسوزد. بیایید خودمان را جای مادرش بگذاریم. جای دیگران، دیگران... و بعد بعضیها اشتباه پشت اشتباه میکنند. حرفهایی میزنند که هیچکس نمیپذیرد و نمک بر زخم دیگران میشود. بعضیها ما را به لبه پرتگاه میبرند.
اعتراضات اخیر چه تفاوت عمدهای با موارد پیشا خودش دارد؟
در جنبشهای جدید مفاهیم را از غرب میگیریم که البته عالی هستند اما باید این مفاهیم را در شرایط (context) خودمان ورز بدهیم، مثل خمیرگیر نانواییها که خمیر را آنقدر ورز میدهد تا آماده شود. سالها پیش، به کنفرانسی در یونسکو رفتم و مقالهای نوشتم که آن را «اطلاعات سیاسی اقتصادی» با عنوان «نگاهی به تحولات پایان قرن بیستم» منتشر کرد. خلاصه بحث این بود که با آمدن سرمایهداری قمارخانهای و بهگلنشستن نظریه دموکراسی نمایندگی و از بین رفتن جامعه رفاه، دستورالعملهای انطباق ساختاری را که اولین آنها دستورالعمل آقای ویلیامسون بود و 10 ماده داشت و دستورالعمل Washington Consensus Model یا «مدل اجماع واشنگتنی» خوانده میشود و اکنون تغییر زیادی کرده، مطرح کردند. به این شکل جهانیسازی را پیاده کردند که در نتیجه دگرگونیها ازجمله انقلاب الکترونیک و تحولات صنعت، اهمیت طبقه کارگر در کشورهای صنعتی کاهش یافت. در واکنش به این دگرگونیها جامعهشناس مطرح فرانسوی، آلن تورن، مفهوم جنبشهای جدید را مطرح کرد که چند طبقهای، مورد مبنا و سبک زندگیمحور هستند. در جامعه ایران ابرجنبش تاموتمام در حال رخدادن است. «ابرجنبش» یعنی جنبشی که به شکل بسیار جالبی از گنجینه تاریخ ایران سود برده است. ممکن است برخی بگویند اغراق است. نه! جامعه ایران جوهرهای را حفظ کرده که ما را متفاوت میکند، نه به این دلیل که ما تافته جدابافته هستیم، بلکه شرایط ما، اتفاقاتی که افتاده، سرراهی بودن و جایگاه ژئوپلیتیک ما، اثر ما در شکلدهی به نگاهی دیالکتیکی بر پایه قبل و بعد از اسلام، همه اینها سبب شده دارای جوهرهای باشیم که در تمامی تحولات جامعه ما اثرگذار است. ازجمله در این دوران و در جنبش اجتماعی شکلگرفته. به این دلیل با ابرجنبش روبهرویم که از همه جنبشهای پیشین اثری برهمانباشتی دارد. به دلیل دنیای مجازی از بهار عربی و جنبشهای اروپای شرقی ایده گرفته و ما متوجه این اتفاقها نبودیم. همه میگفتند نسلهای جدید با قبلیها، با تاریخ، با ادبیات و با... قطع رابطه کردهاند، غافل از اینکه آنها یکباره تا این حد متفاوت به میدان آمدند. دلیلش ساده است. دنیای مجازی یک encyclopedia یا دایرهالمعارف هزاررشتهای را در دل خود جای داده و میلیونها آیتم باز کرده. اما در مقابل مدام به جوانها فشار میآورند. نمیخواهم جنبههای منفی مسئله را بگویم، اما بهعنوان مثال 43 سال است مسئله حجاب ادامه پیدا کرده و بعد میبینید خیلی از کسانی که منادی حجاب هستند، حداقل نسل بعدیشان، رویکرد و رفتار متفاوتی دارند و راحت در کشورهای دیگر و حتی در ایران مجالس خاص خود را دارند! منطق این چیست؟ در نتیجه تبعیض شکل میگیرد و کنش و واکنش اتفاق میافتد. از طرفی در شرایطی هستیم که ایرانخانم هزارتا خواستگار دارد. همه اینها جمع میشود و جامعه یکباره واکنش نشان میدهد. بعد طرف مقابل میگوید من بهترین امکانات را دارم و میتوانم معترضان را به خانههایشان بفرستم. الان که جراحت بسیار سنگینی ایجاد شده باید پرسید اگر جوانها به خانههایشان رفتند چه اتفاقی میافتد، در شرایطی که 50-60 درصد آنها آینده ندارند؟ وقتی میگوییم آینده، تصوری سوررئالیستی نداریم. آینده یعنی چه؟ یعنی من تصور میکردم دیپلم میگیرم و در ادارهای استخدام میشوم. بعد با انسان نازنینی ازدواج میکنم، بچهدار میشویم، دولت وام میدهد، آقایی از فامیل، برادری، خواهری کمک میکند، زنم طلاهایش را میفروشد، یک آپارتمان دوخوابه میخریم و صاحب خانه میشویم. بچهمان به مدرسه میرود و بزرگ میشود. این حداقل آینده است که برای 40 درصد جامعه دیگر غیرممکن است. ما با 40 درصد مردم به قول جوانها «آویزان» سروکار داریم. ببینید این همه مؤسسات آموزشی و پژوهشی هستند. سوای افراد شارلاتان، اشخاص شریفی داریم که آثار باارزشی تولید کردهاند، نسلهای توانمند آگاه؛ اما شما در وجود این انسانها، درد و رنج را حس میکنید. هرگز از آنان نپرسیدهایم درد و رنج شما چیست؟ فریاد زدند ما هستیم، ما را ببینید ولی اعتنایی نکردیم تا کاملا سرخورده به میدان آمدند. از سوی دیگر همین بچهها در تجربه روزانه، درهای بین عمل و نظر و بین گفته و رفتار را مشاهده میکنند.
نکته بعد اینکه باید جامعه، ویژگیهایش، دگرگونیهایش را شناخت. متأسفانه دانش ما درباره جنبهها، اجزا، فرایندها، گروهبندیها و بحثهای دیگر جامعه سطحی و پرتناقض است. مدرنیته را در سطح مشهودها آنهم بریدهبریده پیاده کردیم و دیگر نه آنچه بودیم هستیم و نه آنچه باید میشدیم، یا بهتر است بگوییم آنچه توهم شدن بدان داشتیم. باید بدانیم که جنبشهای اجتماعی از هم یاد میگیرند. حداقل ده جنبش اجتماعی در ایران وجود دارد، البته به اعتقاد من بیستویک جنبش داریم. اصلا ایران به کنار. اگر منابع خارجی را در نظر بگیریم، میبینیم که تغییرات حتما باید در قالبی تعریف شوند. در بیشتر کشورهای خارجی یک قالب برخورد تعریفشده دارند، ولی نمیگویند ماهیت اینها چیست، چون در غرب ماهیتها مشابه است. ولی در کشورهایی با پیچیدگیهای تاریخی، بسیاری از عناصر با آنها انطباق ندارند. ما الگویمان را که ماشین آبپاش، باتوم و فلان و رسانهها است، از غرب گرفتهایم. خب شما رسانهای دارید که اصلا این افراد گروه هدفشان نیست. جنبش اجتماعی باید مستند باشد. جنبش اجتماعی همیشه چیزی علمی و صادق است چون بر اساس نیازهایی تشکیل شده. جنبشهای اجتماعی بر اساس الگوی عرضه و تقاضا بنیاد میشوند. تقاضای آنها در حکومتها ایجاد میشود. عرضه جنبشها را هم به یک معنا حکومتها درست میکنند؛ یعنی کمبود هست، فقر هست، پس نارضایتی تولید میکنند. عرضه جنبش پاسخ به اینهاست. جنبشها حتما باید بنیادی اقتصادی داشته باشند که در ایران 80 درصد همه بحثها بنیاد اقتصادی دارد. البته چیزهای مهمتری وجود دارد؛ مثل تبعیض و محدودیتها، رنج زنان که گاهی در عرصههایی از 80 درصد مهمتر میشود. همیشه هنگامی یک چیز خاص انسانی مطرح است، کمکم ائتلاف شکل میگیرد بعد ایده ترویج میشود. در جنبشها بحث از واکنش دولت بسیار مهم است. جنبشها را نباید با خشونت پاسخ داد. اگر نگران دخالت کشورهای دیگری هستیم، خشونت علیه جنبشها بهترین هدیه به دشمنان است. بالاخره تمام جنبشها محتاج برنامه هستند. درست است که جنبشهای دنیای مجازی جنبشهایی هستند که منعطف و در عمل تکامل پیدا میکنند، مدیریت جمعی و تصمیمها اجماعی است ولی علیرغم تمامی این نکات جنبشها نیازمند برنامه هستند. اجازه دهید تأکید شود که جنبشها با بسیجی که ایجاد میکنند اگر به وحدتی نسبی در جامعه خود برسند، کشورها را میسازند. چون انسانهایی که برای اندیشه و خواست مردم همه چیز را کف دست میگیرند، صادق و پیگیر هستند. باید آنقدر آگاه بود و میهن را دوست داشت تا این نیروی قدرتمند را میدان داد و رها گذاشت تا دگرگونی ایجاد کنند. درک این نکته نشان هوشمندی دولتمردان است.
برخی معتقدند اگر انقلاب را جریانی برای استقلالطلبی در نظر بگیریم، بهنوعی شبیه جنبش مشروطهخواهی است که برای دموکراسیخواهی شکل گرفت و در این میان، آیا اعتراضات اخیرا نسبتی با این دو دارند؟
بله و نه. اگر این جنبش فقط دموکراسیخواه بود فقط در پی برابری، شهروندی و حق رأی بود. البته اینها مطرح هستند ولی همهچیز نیستند. این مجموعهای از خواستههای بهتأخیرافتاده است که یکدفعه بالا میزند. این نیست که فردا بگوییم روزنامه آزاد است. این زمان دوبارهاندیشی است. همه باید دوبارهاندیشی کنند. باید ببینیم چگونه مردم باید تغییر کنند. این جنبش اجتماعی به مردم میگوید اخلاقمحور و انسان باش! همیار و شریف و شجاع باش! مشکل ما در ایران این است که آنقدردولت رویاروی ماست که همیشه پشت خشت میرویم. در صورتی که باید در مورد ایرادهای خودمان هم بحث کنیم. صدای کسی که بر اساس وجدان بشری و همه معیارها، بدون حبوبغض صحبت میکند حتما شنیده میشود، مگر اینکه عدهای منافعی داشته باشند که در آن صورت میگویند منافعشان به خطر افتاده و باید با آنها برخورد کرد.