|

هدف وسیله را توجیه‏ نمی‌کند

کتاب «یک تابستان با مونتنی» ماحصلِ هم‌نشینی آنتوان کومپنیون با «مقالاتِ» مونتنی است. «هنگامی که فیلیپ وال از من خواست تا در طول تابستان، هر روز چند دقیقه‌ای درباره مقالات (اثر مشهور مونتنی) در ایستگاه رادیویی فرانس انتر صحبت کنم، پیشنهادی دور از باور بود و چالش آن‌قدر جدی به نظر می‌رسید که جرئت نکردم از زیر آن شانه خالی کنم

شرق: کتاب «یک تابستان با مونتنی» ماحصلِ هم‌نشینی آنتوان کومپنیون با «مقالاتِ» مونتنی است. «هنگامی که فیلیپ وال از من خواست تا در طول تابستان، هر روز چند دقیقه‌ای درباره مقالات (اثر مشهور مونتنی) در ایستگاه رادیویی فرانس انتر صحبت کنم، پیشنهادی دور از باور بود و چالش آن‌قدر جدی به نظر می‌رسید که جرئت نکردم از زیر آن شانه خالی کنم. پیش از هر چیز، محدود‌کردن مونتنی به فصل‌های مختصر و فشرده با مفهوم‌های کلیدی که در دوره دانشجویی آموخته بودم، کاملا فرق داشت؛ در آن دوران اخلاق رایج در جامعه برگرفته از مقالات در چارچوب جمله‌های قصار بود و بازگشت به متن همراهِ با پیچیدگی‌ها و تناقض‌های آن ستایش می‌شد». قسمت‌بندیِ آثار مونتنی و اینکه تکه‌تکه به کار گرفته شود، برای آنتوان کومپنیون وسوسه‌انگیز می‌نماید. «انتخاب حدود چهل فصل که هرکدام دارای چندین بخش به همراهِ شرح کوتاهی از آنها باشد و هم‌زمان عمق تاریخی و بازتاب کنونی‌شان را نشان دهد، چالشی ناپایدار به نظر می‌رسید». به‌این‌ترتیب، کومپنیون در یک تابستان مقالاتِ مونتنی را بررسی می‌کند و به تفسیرِ مقالات در چهل فصل می‌پردازد. «یک تابستان با مونتنی» کتابی است که مقدماتِ آشنایی با مونتنی و افکار او را فراهم می‌آورد. مونتنی خود درباره «مقالات» می‌گوید من بیش از هر چیز درباره خود مطالعه می‌کنم و نزد من، این خود طبیعت و ماورای طبیعت است. او به گوشه‌ای دنج پناه می‌برد تا اندیشه‌هایش را در قالب نوعی روزشمار بنویسد. مقالاتِ مونتنی، نویسنده و متفکر مطرح دوره رنسانس، اولین بار در سال ۱۵۸۰ میلادی منتشر شد و طیف وسیعی از موضوعات را در بر می‌گیرد. کومپنیون در فصل اول کتابِ «یک تابستان با مونتنی» درباره مفهومِ «تعهد» می‌نویسد: «با در نظر گرفتن اینکه مونتنی خود را مطابق میلش مانند انسانی درست‌کار یا فردی بی‌کار و گوشه‌گیر در املاکش به تصویر کشیده که به کتاب‌فروشی‌اش پناه برده، خواننده فراموش‌ می‌کند که او در دوران خود نیز مردی صاحب‌‌منصب و متعهد بوده و مسئولیت‌‌های مهم سیاسی‌ را در طول سده‌ای پرآشوب در تاریخ فرانسه برعهده داشته است؛ بنابراین او نقش مذاکره‌کننده بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌‌ها، بین هانری سوم و هانری دو‌ ناوار، مشهور به هانری چهارم را انجام داده است. او درس زیر را از این موضوع بر‌می‌گیرد: بین شاهزادگان فرانسه کمترین چیزی که‌ می‌توانستم درباره‌اش مذاکره کنم، تقسیمات و زیر‌مجموعه‌‌هایی بود که اکنون بین ما جدایی انداخته است؛ به ‌طرز عجیبی از این موضوع اجتناب‌ می‌کردم، مبادا عقیده‌شان نسبت به من عوض شود یا در صداقت من تردید کنند. افراد تاجر وابستگان بسیار، پیچیده‌‌‌ترین روش‌ها و بیشترین امکانات در دسترس را برای تغییر در وضعیت خویش به کار‌ می‌گیرند؛ اما من خود را با سنجیده‌‌‌ترین نظرات در قالب شخصی‌ام ارائه‌ می‌کنم. مایل نیستم مانند مذاکره‌کننده‌ای دل‌‌رحم و تازه‌کار، در کارها کوتاهی کنم؛ با این‌ حال تاکنون، تعداد کمی از آنها این شانس را داشته‌اند - به‌راستی بخت و اقبال مهم‌‌‌ترین بخش زندگی است- که با تردید کمتر، سود بیشتر و جوی صمیمانه‌‌‌تر به پیش روند. من روشی بدون محدودیت، آسان و معتبر برای جایگزینی روش‌های اشاره‌شده در اولین برخوردها دارم و آن‌ بی‌‌ریایی و حقیقت ناب است که در هر دورانی، کماکان موقعیت و جایگاه خود را حفظ کرده است». او روزگار جوانی‌اش‌‌‌ را به یاد‌ می‌آورد که بر اثرِ جنگ‌‌های داخلی که بدترین نوع جنگ‌‌هاست، از هم گسیخته است. از سال 1562 میلادی، زمانی که او کمتر از سی سال داشت، تا زمان مرگش در سال 1592، جنگ‌‌ها، زد‌و‌خوردها، محاصر‌‌ه‌ای نظامی و ترورها تنها با صلح‌‌های کوتاه‌‌مدت پایان‌ می‌‌یافت. مونتنی در بخش عمده مقالات این پرسش را از خود می‌پرسد که چگونه در این جامعه جان سالم به در برده است؟ این مطلب در فصل «در باب سودمندی و درست‌کاری»، در آغاز جلد سوم در سال 1588، پس از تجربه‌‌های اندوخته‌شده در شهرداری بوردو، در زمان جنگ و طاعون یافت‌ می‌شود. در این فصل، مونتنی پرسش درباره اخلاق رایج در جامعه یا درباره هدف، وسیله و منطق حکومت به‌ سبکِ ماکیاولی و رئالیسم سیاسی تجسم‌‌یافته در کاترین دو مدیچی، دختر لوران دوم را مطرح‌ می‌کند، کسی که ماکیاولی کتاب شاهزاده را به او پیشکش کرده است. «ماکیاولیسم دروغ‌گفتن، خیانت در گفتار و کشتار به نفع حکومت برای دوام خویش را همچون فایده‌ای برتر مجاز‌ می‌داند. مونتنی هیچ‌گاه با این موضوع موافق نبود؛ او فریب و ریاکاری را همه‌ جا مردود‌ می‌دانست. در رد استفاده ابزاری، همواره آن‌‌چنان‌ که شناخته شده بود، خودش را معرفی‌ می‌کرد و آن‌‌طور که‌ می‌اندیشید سخن‌ می‌گفت. در مسیری نامعلوم که این‌‌چنین نام‌گذاری‌اش‌‌‌‌ می‌کند، مسیر هموارِ راست‌گویی و صداقت را ترجیح‌ می‌داد. از دید او، هدف وسیله را توجیه‌ نمی‌کند و هیچ‌گاه حاضر نبود اخلاق فردی را قربانی منطق حکومت کند».

یک تابستان با مونتنی، آنتوان کومپنیون، ترجمه محمدنقی گرمه‌ای، انتشارات نگاه

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها