بازتاب گفتوگوی «شرق» با یرواند آبراهامیان بهمناسبت انتشار کتاب «بحران نفت در ایران»
قربانی گذشته نباید شد
جناب آقای احمد غلامی، مصاحبه جنابعالی و جناب استاد یرواند آبراهامیان و یادداشتهای حاشیه آن را به مناسبت انتشار کتاب جدید استاد، در «شرق» سهشنبه 27 دی 1401 خواندم. به ایشان تبریک میگویم. برای بنده آگاهی با نظرات متفاوت و متناقض همیشه غنیمت و آموزنده است
فریدون مجلسی: جناب آقای احمد غلامی، مصاحبه جنابعالی و جناب استاد یرواند آبراهامیان و یادداشتهای حاشیه آن را به مناسبت انتشار کتاب جدید استاد، در «شرق» سهشنبه 27 دی 1401 خواندم. به ایشان تبریک میگویم. برای بنده آگاهی با نظرات متفاوت و متناقض همیشه غنیمت و آموزنده است. تشویق میشوم که بیاحتیاطی کنم و به مواردی از آن گفتوگو با دیدی انتقادآمیز بنگرم. احتیاطآمیز برای اینکه به تدریج کسانی با خاطرهسازی نوستالژیک و با عزم اسطورهسازی، از دیدگاه ناسیونالیستی یا از دیدگاه میراث تعبدی حزب توده به آن جنبش مینگرند، و گروهی نیز از غربستیزی مستتر در عملکرد نخستوزیری قربانیشده که از محبوبیت برخوردار است، خصوصاً با توسل به «کودتای» 28 مرداد، به عنوان ابزاری برای مشروعیت بخشیدن به ستیز ابدی خود با امپریالیسم آمریکا و غرب که از نفوذ و جاذبه فرهنگی و جهانی آن در نسلهای جدید بیمناک هستند، بهرهجویی میکنند. بدین ترتیب هرگونه انتقادی از او و عملکردش را ممنوع میداند. ما نیز زمانی چنین میاندیشیدیم، اما تجربه و زمان به ما ثابت کرد که مصدق نیز انسانی مانند انسانهای دیگر در خدمات و عقایدش در معرض خطا بوده و مرتکب خطاهایی نیز شده است.
در مصاحبه شما طرفین، یعنی جنابعالی به عنوان روزنامهنگار و کارشناس پرسشگر و آقای آبراهامیان در مقام استادی معتقد به روشمندی در پژوهش تاریخی کوشیدهاید به بیطرفی و عدم جانبداری در کار علمی پایبند باشید. اما انسانها برای خود عقاید و پیشداوریهایی دارند که موجب داوریهای جانبدارانه و متمایل به عقاید شخصی میشود. در مواضع شما و آبراهامیان، دیدگاهی جانبدارانه نسبت به مصدق چه از زاویه دید چپ متمایل به مواضع حزب توده آبراهامیان و چه از موضع متمایل به ناسیونالیسم مصدقمحور جنابعالی به چشم میخورد. جالب است که بسیاری مانند جناب فخرالدین عظیمی با شیفتگی و وفاداری به مصدق هنوز به دنبال اسنادی برای اثبات کودتابودن کودتا میگردند! چرا در آمریکا؟ مگر افسرانی که آن دایره را در باشگاه افسران بازنشسته تشکیل دادند و زاهدی را که به گفته مصدق افسری باکفایت و در واقع سرشناسترین سرباز ارتش ایران بود در رأس برنامه خودشان نگذاشتند و نگفتند که برای کودتا بود! کودتایی که شاه هم به دلایل قانونی زیر بار آن نمیرفت. کودتایی که طبق همان اسناد منتشرشده آمریکا در بهار 1332 وقتی نماینده افسران برنامه خودشان را به اطلاع سفارت آمریکا رساند و تقاضای کمک مالی کردند، به سرتیپ گیلانشاه و سرتیپ فرزانگان نمایندگان آن دایره افسران گفتند اگر پیروز شدید و دولت تشکیل دادید، از کمک ما بهرهمند خواهید شد! و به عهدشان هم وفا کردند و همان روز اول چک پنج میلیون دلاری را در وجه خزانه تحویل دولت زاهدی دادند. اما حکومت ایران مسائل بیشتری داشت. فقط مسئله نفت نبود. آقای سیدحسین فاطمی چه در مقام معاونت نخستوزیر و چه در مقام وزارت خارجه مقالاتی علیه شاه و دربار مینوشت. اما مسئله کودتا از همان مرداد 1332 منتفی شد. به خاطر رفراندوم که حتی دکتر صدیقی، وزیر کشور را متحیر کرد. همان فرمایش صدیقی که مورد تأیید دکتر سنجابی هم بود، البته نگفته بود رفراندوم غیرقانونی است. زیرا هر کاری در قانون ذکر نشده باشد که دلیل بر غیرقانونیبودن آن نیست، گفته بود (به مضمون) قربان! اگر مجلس را از میان بردارید، شاه در غیاب مجلس شما را بر میدارد و فرد دیگری را نخستوزیر میکند! و ایشان هم فرموده بودند: «جرئت نمیکند!» و او جرئت کرد. حالا چرا و به موجب کدام اصل و بند قانون اساسی باید فرمایش شما را بپذیریم که توسل به زور برای اجرای فرمان برکناری قانونی ایشان را در غیاب مجلسین غیرقانونی و کودتا میدانید؟
مرقوم فرمودهاید چرا در مقابل چنین آثاری کتابی در انتقاد نوشته نمیشود. کی جرئت میکند بنویسد و عامل انگلیس و جیرهخوار آمریکا نامیده نشود، خصوصاً از طرف ناسیونالیستهای آمریکانشین. اما چرا، کتاب دشنامخورده آقای متینی و کتاب آقای میرفطروس و کتاب آقای محمد صادقی به نام «مصدق 1322-1333» هم هست که بنده هم با ایشان همکاری کردهام و پرسشهایی است که به جای پاسخ دشنام بار میکنند. نوعی آیین است.
تلاش برای تئوریزه کردن مرام دکتر مصدق به استناد نیچه و فوکویاما و مارکس و هگل درباره او که روحش از این بحثهای فلسفی روشنفکرانه خبر نداشت در عرصه غیر نفتی جنگ قدرتی میان او و شاه چه معنی دارد. به جای کلیات شعاری چرا به برنامه و راهکار مأموریت اصلی و یگانه مأموریت ایشان که خودش به آن اذعان دارد، یعنی حلوفصل مسئله نفت، پرداخته نمیشود. چه معنایی دارد که پس از هفتاد سال به تحریک آمریکانشینانی مانند جناب دکتر آبراهامیان و جناب فخرالدین عظیمی در پناه گرم و نرم آمریکا ما باید سنگ مبارزه ابدی با آن ابر کودتاچی را به سینه بزنیم، مصدق نفت را ملی کرد، تشکر. اما برنامه او برای بهرهبرداری از آن «در راه سعادت ملت ایران» چه بود؟
برای اثبات به رسمیت نشناختن نخستوزیری دکتر مصدق از سوی آمریکا، پس از فرمان عزل او، چرا راه دور و دنبال تحلیل میروید؟ در همان اسناد هندرسن سفیر آمریکا که پس از 25 مرداد با شتاب خود را از لبنان به تهران رسانده است، طبق همان اسناد در گزارش مورخ شامگاه 27 مرداد 1332 پس از آخرین دیدار طولانیاش با مصدق به وزارت خارجه آمریکا مینویسد: در حالی که کپی فرمان عزل مصدق و انتصاب زاهدی به نخستوزیری را در جیب داشتم (که اردشیر زاهدی به سفارت آمریکا رسانده بود) نزد دکتر مصدق رفتم در حالی که برخلاف همیشه «دیگر ایشان را آقای نخستوزیر خطاب نمیکردم!» گفتم آقای دکتر مصدق، آیا راست است که شاه فرمان عزل شما را صادر کرده است؟ و ایشان انکار کرد و سپس با تردید گفت: اگر هم صادر میکرد، آن را قانونی نمیدانستم و زیر بار نمیرفتم. یک سیاستمدار باید از قدرت خودش برآورد درست داشته باشد و سهم خودش را در شکست بپذیرد. محبوبیت، دلیل حقانیت نیست.
آقای آبراهامیان چنان از قرارداد کنسرسیوم نام میبرند که گویی ملیشدن باطل شده باشد. مگر برنامه مصدق این بود که خودش کار 10 تا مهندس بیتجربه و نابلد صنعت نفت و اکتشاف و بهرهبرداری و تصفیه و صادرات را انجام دهد؟ آنهمه تلاش برای نگهداشتن پرسنل انگلیسی برای چه بود؟ اما از تبدیل کردن امر قانونی ملی کردن شرکت نفت انگلیس و ایران به امر غیرقانونی مصادره آن اسم نمیبرند.
در همان اسناد وقتی آیزنهاور در شورای امنیت ملی از آلن دالس میپرسد اگر حزب توده توانست حکومت را در اختیار بگیرد، برنامه B شما یعنی برنامه جایگزین و احتیاطی شما چیست؟ دالس میگوید ما با سران بختیاری و قشقایی صحبت کردهایم که اگر حزب توده با کودتا در تهران مستقر شود، دولتی در پناه کوههای زاگرس در کرمانشاه تشکیل شود و آنها قول همکاری دادهاند. جناب آبراهامیان گویا فراموش کردهاند که پنج سال پیش از آن شوروی، آذربایجان را اشغال کرده و درصدد تجزیه آن بود. فراموش کردهاند که دو سال بعد شاه را در دانشگاه ترور کردند، که منجر به دستگیری سران حزب توده شد و چگونه افسران تودهای در پادگان سلطنتآباد با اعزام مأموران با کامیون و جعل مدارک رسمی از زندان قصر افسران تودهای را تحویل گرفتند و فراری دادند. آنها دانستند که یک سازمان افسری وجود دارد که در سال 1333 کشف شد. پس از فرار آن زندانیان حزب توده غیرقانونی شد و مصدق شاید برای ترساندن آمریکاییها فعالیت آن حزب را آزاد کرد و موجب امتنان ابدی تودهایها شد. حزب توده در قیام 30 تیر 1331 نقش مهمی بازی کرد. در 31 تیر 1332 یعنی فقط چهار هفته پیش از 28 مرداد، حزب توده برای نشان دادن اقتدار خودش بزرگترین نمایش و راهپیمایی را در تهران راهاندازی کرد. در سه روز بین 25 تا 28 مرداد 1332 حزب توده اغلب کلانتریها و راهنمایی و رانندگی را در تهران در اختیار خود گرفته بود. هفتصد نفر از بهترین افسران ارتش را جلب کرده بود. برای بازی که نبود! چگونه آقای آبراهامیان میگوید حزب توده چندان قدرتی نداشت. پس برنامه تیپیایجکس (آژاکس ماده پاککننده) نبود که آقای آبراهامیان تعمداً تیپیآن را حذف میکند (Toodeh Party Ajax)! که بعد از 28 مرداد همسان و همزمان با کمیته مبارزه با عملیات ضد آمریکایی سناتور مک کارتی در کنگره آمریکا، در ایران هم با سرکوب شدید تودهایها اجرا شد. در واقع بهشدت نگران از دست دادن ایران و سیطره شوروی بر ایران بودند و نخستوزیر باید واقعیت جنگ سرد را میدانست.
آبراهامیان که قرارداد خوب کنسرسیوم را باطلشدن ملیکردن مینامد و در اینکه در کنسرسیوم اجازه نمیدادند ایرانیان متصدی امور شوند، به شدت اشتباه میکند. اشتباهی که مهندس بازرگان هم در آغاز مبارزات خود کرده بود. طبق قرارداد دارسی، ایرانیان حق استخدام غیر از کارهای خدمتکاری و باغبانی نداشتند. اتفاقاً طبق تکمیلی قرارداد 1933 یکی از مواد آن الزام شرکت به استخدام تدریجی و جایگزینی ایرانیان بود و دانشکده نفت و دانشکده حسابداری و دو مدرسه فنی (تکنیکال اسکول) و مدرسه نرسینگ به موجب همان قرارداد تشکیل شدند و در سال 1352 همه امور اداری و فنی در اختیار ایرانیان بود و دو سال بعد هم کل تأسیسات و پالایشگاه و شهر نفتی آبادان و مسجدسلیمان پنج سال زودتر از موعد طبق قرارداد به رایگان تحویل ایران شد. مصدق که نفت را تعطیل و اقتصاد بدون نفت را راهاندازی کرده بود.
مصدق برخلاف برخی از همکارانش، هوشمندتر از آن بود که نداند با ورود آمریکا به بازار نفت و افزودن سهم کشورهای صاحب نفت از 20 درصد به 50 درصد سود، امکان نداشت بتواند به قراردادی بیش از 50-50 دست یابد. آخرین پیشنهاد منصفانه مشترک انگلیس و آمریکا را نیز کلاً پذیرفته بود. این ناآگاهی مهندس حسیبی و دکتر شایگان بود که در باب غرامت او را ترساندند که ممکن است چنان خسارتی برای عدمالنفع بخواهند که همیشه زیر دین آنها بمانیم. از شایگان بعید بود که نمیدانست غرامت و ملی کردن دو کفه ترازو قانونی هستند و عدم پذیرش غرامت آن را تبدیل به مصادره و غیرقانونی میکند. به همین دلیل هم جلوی فروش نفت ایران را گرفتند. فاطمی هم به جای مذاکره و توافق در میان جشن و سرور عمومی اعلام قطع رابطه کرد. خیلی شبیه وضعیت کنونی هستهای و قطع مذاکرات بود. در توافق کنسرسیوم 250 میلیون پوند خسارت پس از سه سال استراحت که وضع مالی ایران بهتر شود، با اقساط 10 ساله از سود ایران کسر و تسویه شد.
شخصاً ملی کردن و قرارداد کنسرسیوم را به تفاهم اجرانشده 50-50 رزمآرا ترجیح میدهم. زیرا آن تفاهم به صورت تکمله قرارداد قبلی بود که انگلیس مالیات از سود ناخالص را میگرفت زیرا شرکت انگلیسی بود. این اجحاف بود. در قرارداد کنسرسیوم هم زیر بار پرداخت مالیات به ایران نرفتند و مقرر شد سود ناخالص میان شرکتها تقسیم شود و هر یک مالیات سود خود را به کشور متبوع خود بپردازد. ابطال زیرکانه مجلس سنا و ابطال مجلس شورا پس از گرفتن اختیارات قانونگذاری ربطی به ملی کردن و مأموریت اصولی مصدق نداشت و جز رقابت شخصی قاجاری-پهلوی دلیل دیگری برای آن نمیبینم.
پاکسازی ارتش از افسران رضاشاهی و گرفتن فرماندهی کل قوا را نیز ابزاری برای تسلط مطلق شخصی او بر کشور میدانم. همین افسران به دلایل شخصی و نیز بهعنوان نگرانی از نفوذ کمونیسم، با هماهنگی با فرماندهان لشکرهای کرمانشاه و قزوین و مشهد و اصفهان مصمم به کودتا شدند، که با تحولات حتی نیاز به حرکت آنها از پادگانهایشان نشد. فقط سرتیپ بختیار با لشکر کرمانشاه تا همدان آمد و آگاه شد که کار از کار گذشته است. نظامیان برای عملیات خودشان نیازی به شورش مردم و راه انداختن زورخانهچیها نداشتند، آنها را برای نمایش قیام ملی آوردند و گروهی هم به آنان پیوستند. نمیدانم دکتر آبراهامیان و فداییان مصدق دنبال چه معجزه دیگری در این اقدام ساده نظامیان میگردند که هنوز در انتظار اسناد جدید برای کشف واقعیات هستند.
نهضت ملی نفت تأثیر بزرگی در تحول سیاسی در ایران داشت، اما ما مستقل بودیم، نیازی هم به مبارزه ضد امپریالیستی و شعار چپ و فاطمی که حزب توده را هم جلب کرد نبود. کسانی که طرفدار پیوستن ایران به بلوک شوروی بودند بهشدت ناراحت شدند، دیگران نگران بودند و به شرایط جدی تن دادند. اکنون تعادل فرهنگی و اجتماعی از آن حالت دوگانگی و دوقطبی سنت و مدرنیته خارج شده است، سواد عمومی و سواد اینترنتی و بهرهمندی از تلفن هوشمند، شرایط جدیدی پدید آورده است که ربطی به ملی کردن نفت و حتی جنبش مشروطه ندارد که گسستهای دیگر به سهم خود در توسعه قانونمداری و توسعه فرهنگ عمومی نقش داشتند. توسعه فرهنگی مانند پوستاندازی جامعه را از مرحلهای به مرحله دیگر منتقل و برای نیل آزادی و دموکراسی آماده میکند.
28 مرداد اقدامی حاد بود که زیاده از حد درباره آن گفتهاند. تغییر دولت و پیروزی جناح ضد کمونیست بود که آمریکا و انگلیس خشنود شدند و از آن حمایت کردند و شوروی علیه آن تبلیغات گستردهای کرد که اکنون بهعنوان بزرگترین فاجعه بشری ابزاری شده است که ایران را قربانی گذشته و تا ابد منزوی کند.