جستاری در باب تأثیر هویت ادبیات معاصر بر کارکرد اجتماعیاش
بفرمایید کامتان را تلخ کنید
جامعهشناسان بر این باورند که وقتی جامعه دچار ملال میشود و همبستگی اجتماعیاش سیر نزولی مییابد، باید سراغ سرمایههای فرهنگی را گرفت و از آنها برای ترمیم روابط انسانی و نوزایی هویت ملی و درمان کسالت اجتماعی کمک خواست. زبان و ادبیات مهمترین سرمایه فرهنگی هر ملتی است. اما آیا میتوان روی زبان و ادبیات فارسی معاصر برای دوران نقاهت پس از آسیبهای اجتماعی حساب کرد؟
جامعهشناسان بر این باورند که وقتی جامعه دچار ملال میشود و همبستگی اجتماعیاش سیر نزولی مییابد، باید سراغ سرمایههای فرهنگی را گرفت و از آنها برای ترمیم روابط انسانی و نوزایی هویت ملی و درمان کسالت اجتماعی کمک خواست. زبان و ادبیات مهمترین سرمایه فرهنگی هر ملتی است. اما آیا میتوان روی زبان و ادبیات فارسی معاصر برای دوران نقاهت پس از آسیبهای اجتماعی حساب کرد؟
ادبیات معاصر ایران بیش از یک قرن است که سنگین و تلخکام گام برمیدارد. گویی داستان و شعر فارسی آینهای مقابل اندوه است و در بازخوانی شکوهمندی از «حزن» هویتیابی میکند. اما ادبیات ما از چه زمانی دچار اندوهزدگی شد؟ زیرا ادبیات کلاسیک ایرانی نهتنها بنمایهای غمگریز دارد، بلکه به زیستی شادمانه توصیه میکند:
ای دل چو زمانه میکند غمناکت/ ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند/ زان پیش که سبزه بردمد از خاکت (خیام)
در جهانبینی اشعار کهن فارسی شادزیستن و شادکردن از فضایل اخلاقی و حکمت عملی شمرده میشود. به گفته علاءالدوله سمنانی «صد خانه اگر به طاعت آباد کنی/ به زان نبود که خاطری شاد کنی».
غم در شعر شاعران گذشته جریانی جاری در زندگی و حسی توأم با ناامیدی نیست، بلکه برساخته از عشق و دلدادگی است. حزنی دلانگیز و روحبخش است که معشوق آن را به جان میخرد یا غمی متأثر از رویدادی عینی مانند سوگواری است؛ که البته در آن جهانبینی، غمنشینی به خاطر سوگ عزیز برخلاف ملالبردن از عشق، مورد مذمت و نکوهش قرار میگیرد:
چنین گفت کان کو خرد پرورد/ ندارد غم آن که زود بگذرد
اگر ارجمندی سپارد به خاک/ نبندد دل اندر غم و درد و باک (فردوسی)
حذر از سوگواری برای درگذشتگان به اندیشهای کهن در میان ایرانیان بازمیگشت؛ گریستن، روح رفتگان را دچار عذاب و دشواری میکرد. در «ارداویرافنامه» آمده: «... دیدم رود بزرگ و مهلک دوزخ تار را که بسی روان و فروهران در آن بودند... پرسیدم که این کدام رود است و این مردم کیستند که چنین در رنجند؟ سروش پرهیزکار و ایزد آذر گویند که این رود، آن اشک بسیار است که مردمان پس درگذشتگان از چشم رها کنند. آن اشک به بیداد ریزد و بدین رود بیفزاید».1
عالیترین اندیشه ملالگریزی و شادخواری در ادبیات کلاسیک از آنِ مولاناست که غم فراق شمس را به «چنان جنون سماعگونهای میرساند که از آن پس در شادی و رقص و پایکوبی و شادمانی شناخت شمس، غزلهای شوخانه و طربانگیز میسراید و همه را به شادی و پایکوبی دعوت میکند».2
فضیلتبخشی به غمنشینی در دوره صفویه و با گفتمانی که از بنمایه مذهبی برای هدفی سیاسی بهره میبرد، از سوی ساختار قدرت تقویت شد. این گفتمان البته گستره اثرگذاری چندانی در ادبیات نداشت. در اواخر دوره قاجار بود که ادبیات معاصر در سایه حزن زاده شد. این اندوهگذاری نه از اندرونی شاعر میآمد و نه به تجویز شاه بود. برای نخستینبار، اندوهی عمومی ناشی از ناکامیهای اجتماعی و سیاسی موضوع شعری شد که به زبان مردم کوچه و بازار سروده میشد. تصنیف «مرغ سحر» که راوی توأمان اندوه و امید در دوره استبداد صغیر (1288ش) و پس از به توپ بستهشدن مجلس اول است، نمونهای از این دست است.
با ورود مدرنیته، ادبیات در ایران متأثر از الگوی جهان مدرن، بازتاب مستقیم و غیرمستقیم وقایع اجتماعی و سیاسی جامعه شد. بر باد رفتن دستاوردهای مشروطه و استقرار استبداد پهلوی اول، اشغال ایران و سقوط دولت مصدق پس از دوره کوتاه ماهعسل پرشور اجتماعی ناشی از ملیشدن نفت، بازتولید مستمر اندوه در ادبیات معاصر را به همراه داشت. هرچند برخی از نویسندگان و شاعران فارغ از جریانات اجتماعی، متأثر از رمانتیسم ادبی و سانتیمانتالیسم غربی آثاری غمآلود و مرگاندیش خلق میکردند.
پس از کودتای 28 مرداد 1332 شاعران و نویسندگان چپگرا که هدف سرکوب محمدرضا شاه قرار گرفته بودند، گفتمان ادبی دهههای 30 و 40 را به غم و یأسی غلیظتر از آنچه در جامعه میگذشت، آغشتند و چنان فضای سترونی را القا کردند که یا به قول ابتهاج «این سترون شوم تا ابد بیبهار خواهد ماند و هیچ گلی از برش نخواهد رست» (آذر 1332) یا برای رهایی، میبایست به اسکندری چشم امید داشت (اشاره به شعر کاوه یا اسکندر از اخوانثالث).
دهه 50 در هژمونی «هنر متعهد»، اهل قلم با بیان اغراقگونه رنج طبقه کارگر و زندگی دهقانان، چنان آثار تلخ و عبوسی آفریدند که آثار بزرگانی همچون چوبک، احمد محمود و ساعدی نمونههای متعالی «زیباییشناسی نکبت» شدند.
پس از انقلاب تا دهه 60 همچنان تلخخویی ادبیات در قالب روایت ظلم مستکبران بر مستضعفان ادامه یافت. با شروع جنگ تحمیلی «ادبیات مقاومت» با وجود آنکه مروج آرمانطلبی و ایثارجویی بود، پیرنگ درد و رنج خانوادههای شهدا و جانبازان را داشت. جامعه ایران اما پس از تحمل مصائب جنگ و در آغاز دوران سازندگی، ملول از تلخمزاجی و جدیت فضای فرهنگی و اجتماعی حاکم، به تمنای تفریح و شوخطبعی بود. اقبال بسیار مخاطبان به فیلم «اجارهنشینها»ی داریوش مهرجویی که آن را پرفروشترین فیلم سال (1367) کرد، نشان از تغییر ذائقه فرهنگی جامعه در سالهای پایانی جنگ میداد. هنر نمایش منعطفتر از ادبیات به تحولات فرهنگی و اجتماعی پاسخ داد؛ جریانسازی فیلمهای کمدی و سریالهای طنز از دهه 70 تا ابتدای 80،
مؤید این مطلب است.
اگرچه نظریههای جامعهشناسی هنر ناظر بر این اندیشهاند که رویدادها هم محصول فرهنگ زمان خویشاند و هم تأثیر متقابل بر آن میگذارند، اما نباید انتظار داشت که این تأثیرات لزوما همکنش باشند. کما اینکه اقبال عمومی به آثار سینمایی دهههای اخیر گویای آن است که در دورههایی که روح جامعه حوزههای ملتهبی را از سر گذرانده و خسته است، به «طنز» گرایش بیشتری پیدا میکند. گویی با هم خندیدن بهمثابه شیوهای برای تأیید وجود مشکل و امید به غلبه بر آن است. این درک از طنز و کمدی را میتوان در گسترش لطیفهها و کنایههای طنازانه به معضلات اجتماعی و سیاسی در فضای مجازی حاضر مشاهده کرد.
میراث مکتوب زبان و ادبیات فارسی اگرچه غنی از درونمایههای شادی است، اما ادبیات معاصر پس از هشت دهه اندوهگذاری، غمگین و ملالزده با ارزشگذاریهایی مانند «ترنم موزون حزن» به راه خویش ادامه داده و فضای اندکی برای خلق آثار طنازانه و بازیگوشی ادبی، حتی برای گریز از فشار سانسور به جا گذاشته است؛ به نحوی که ادبیات امروز، تهیدست از بنمایههای طنز و شوخطبعی به سختی میتواند برای گذار از روزهای پررنج و دشوار، توشهای از «سرور سرسختانه» و امید به فردایی بهتر فراهم کند. این ناتوانی را بگذاریم کنار کممایگی آثار نمایشی کمدی حال حاضر ایران تا دریابیم در روزگاری که بیش از هر زمان دیگری برای تابآوری و فائقآمدن بر آلام و رنجها به سرمایههای فرهنگیمان نیازمندیم، در چه برهوتی زندگی میکنیم.
پینوشتها:
1- بهار. مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، نشر آگه، 1378، 309
2- زرینکوب. عبدالحسین، پله پله تا ملاقات خدا، انتشارات علمی، 1384، 182