|

دورنمات و رمان‌های کارآگاهی او

فاتحه رمان پلیسی

اینک با ترجمه رمان‌های مطرح دورنمات (قول، قاضی و جلادش، سوءظن، عدالت و بازنشسته) به زبان فارسی می‌توان این ادعای جورج ولوارث* را درک کرد که معتقد بود اگر آوازه جهانی دورنمات به نمایش‌نامه‌های اوست، به‌هیچ‌روی فقط نمایش‌نامه‌نویس نیست و رمان‌ها و داستان‌های کوتاه مهمی نوشته است.

فاتحه رمان پلیسی

شرق: اینک با ترجمه رمان‌های مطرح دورنمات (قول، قاضی و جلادش، سوءظن، عدالت و بازنشسته) به زبان فارسی می‌توان این ادعای جورج ولوارث* را درک کرد که معتقد بود اگر آوازه جهانی دورنمات به نمایش‌نامه‌های اوست، به‌هیچ‌روی فقط نمایش‌نامه‌نویس نیست و رمان‌ها و داستان‌های کوتاه مهمی نوشته است. از نظر این منتقد و مفسر دورنمات، وجود خبث و شر ناب محور رمان‌های پلیسی دورنمات به‌خصوص «قاضی و جلادش» و «سوءظن» است. البته شاید مطرح‌ترین رمان پلیسی دورنمات «قول» باشد که زودتر از دیگر رمان‌هایش به فارسی نیز ترجمه شده و اقتباس‌های سینمایی از آن بیش از دیگر رمان‌ها آن را بر سر زبان‌ها انداخته است. از دید ولوارث رمان پلیسی نوید می‌دهد که گره از مشکل‌ها گشوده خواهد شد و سرانجام عدالت برقرار می‌شود و نیکی بر بدی ظفر خواهد یافت. به تعبیر او دورنمات رمان پلیسی می‌نویسد؛ چراکه ناامیدانه آرزومند است امور معنا و منطقی داشته باشند؛ اما نگاه دورنمات به پدیده‌ها و به‌خصوص به مفهوم عدالت یکسان نمی‌ماند و این تغییر در رمان‌هایش نمود پیدا می‌کند. او از زبان یکی از شخصیت‌هایش دکتر امنبرگر که دوست کارآگاه معروفِ دورنمات به نام بِرلاخ است، می‌گوید همه‌چیز بی‌معناست و امور جهت و هدف خاصی ندارد و معلوم نیست عاقبت چه می‌شود و بخت و تصادف است که بر امور حاکم است. دکتر از این اصل نتیجه می‌گیرد که چیزی به نام عدالت وجود ندارد. و عدالت امری دلبخواه و ساختگی است؛ اما به هر تقدیر، رمان دورنمات با پیروزی نیکی بر بدی تمام می‌شود؛ ولی به قولِ ولوارث نیکی به طرز سحرآمیزی به پیروزی می‌رسد. «قبلا دورنمات داستان را به جایی رسانده بود که به نظر می‌رسید تنها راه‌حل ممکن، فاتح‌شدن شر و بدی است؛ برای شکستن این بن‌بست، او شخصیتی اسرارآمیز را وارد صحنه می‌کند که به ارواح بیشتر می‌ماند و موجودی فوق طبیعی می‌نماید: جهودی غول‌پیکر به نام گالیور که امنبرگر سال‌ها پیش در اردوگاه مرگ، بدون بیهوشی روی او جراحی کرده است. گالیور با وجود آن جثه عظیم قادر است بدون کوچک‌ترین صدا در دل شب حرکت کند (چون روزها هرگز آفتابی نمی‌شود) و از جاهای بسیار تنگ و باریک بگذرد... و خلاصه موجودی اسطوره‌ای ولی همراه با عنصری از شخصیت یهودی سرگردان است که اکنون از دشمنان قوم یهود انتقام می‌گیرد. گالیور، امنبرگر را مجبور به خودکشی می‌کند و داستان تمام می‌شود؛ ولی مسئله شر ناب همچنان ما را سرگردان می‌گذارد؛ زیرا تنها موضعی است که می‌توان از آن به طور منطقی دفاع کرد، و عدالت تنها به طریق سحرآمیز تشفی آرزو پیروز شده است». برتری عنصر بخت و تصادف در سرنوشت انسان‌ها، برای توجیه منطقی شر و بدی بی‌معناست، با این حال دورنمات بر عنصر بخت و تصادف تأکید دارد و در آثارش نشان می‌دهد تلاش برای مهار حوادث یا حاکم‌کردن عقل بر واقعیت ناممکن است. ولوارث معتقد است سنجش بخت و تصادف در «قول» بهترین راه درک اندیشه دورنمات است و جالب آنکه خود او عنوان فرعی «قول» را «فاتحه رمان پلیسی» گذاشته است. «از نظر دورنمات رمان پلیسی مرده است و دیگر نه میل به تفریح و تفنن نوشتن آن را توجیه می‌کند و نه تشفی آرزو. او در «قول» نشان می‌دهد «عقل و منطق تراویده از یک مغز بی‌مانند» به‌تنهایی کافی نیست و آدمی هر قدر هم دارای نیروی ذهنی برتر و درک عالی باشد، نمی‌تواند مهار واقعیت را در دست بگیرد؛ زیرا واقعیت تابع بخت و تصادف و پیش‌بینی‌ناپذیر است.

* «فریدریش دورنمات»، جورج ولوارث، ترجمه عزت‌الله فولادوند، نشر فرهنگ جاوید