دست از سر چاقها بردارید
این یادداشتی درباره چاقی است، البته که قرار نیست اینجا من درباره رژیمهای مختلف کتو، پروتین، کالریشماری یا درباره حرکات آبکننده چربی زیر شکم بنویسم یا اپلیکیشن فیتشدن به شما معرفی کنم. قرار است درباره چاقبودن و رنج چاقی بنویسم، از چاقیهراسی.
فاطمه جمالپور
این یادداشتی درباره چاقی است، البته که قرار نیست اینجا من درباره رژیمهای مختلف کتو، پروتین، کالریشماری یا درباره حرکات آبکننده چربی زیر شکم بنویسم یا اپلیکیشن فیتشدن به شما معرفی کنم. قرار است درباره چاقبودن و رنج چاقی بنویسم، از چاقیهراسی.
شاید بگویید: «چاقی هم مگر هراسیدن دارد؟ اتفاقا چاقها که خیلی گوگولی هستند، با نمک، مهربان». تنها گفتن همینها، یعنی شما چاقهراسید و دارید مثل اغلب اوقات چاقیهراسی میکنید. مثل وقتی میشنوید که به یک دوست یا حتی یک غریبه چاق در خیابان میگویند: «تو توپری چاق نیستی!»، «صبحونه یک قاشق سرکه سیب بخور لاغر شی» یا «چرا معدهات را عمل نمیکنی راحت شوی». در محیط کار قبلی تجربهام از چاقیهراسی هولناک بود. یک روز یک همکار خانم خیلی بیهوا و بیمقدمه رو به من گفت: ما همه اینجا دونده ماراتن هستیم، تو چرا تن لشت را جمع نمیکنی، ورزش کنی؟ «تن لش»؛ این چیزی بود که او بدن من را نامید. تن لشی که باید جمع میکردم. بدنی که من با آن شناسانده میشوم، راحتم، سالم است. او داشت از بدن چاق من انسانیتزدایی میکرد. این کاری است که اغلب با بدن آدمهای چاق میکنند.
مهمترین استدلال چاقهراسها سلامتی است، اما واقعیت این است که شما چیزی درمورد سلامتی من نمیدانید. شما دکتر من نیستید. شما نمیدانید من چی میخورم، چقدر ورزش میکنم، فشار خونم چند است و مهمتر از همه اینکه قبل از پرسیدن اینها، از خودتان پرسیدهاید که آیا به من مربوط میشود؟
انگار صرف چاقبودن و اضافهوزن داشتن به همه این مجوز را میدهد که درباره بدن من، غذایی که میخورم، سبک زندگی و شخصیتم و خیلی چیزهای دیگر نظر بدهند، اینکه یک غریبه در خیابان یا آرایشگرم به من شماره دکتر جراح معده را بدهند، باید برایم عادی باشد. چون همه به فکر ما چاقها هستند اما مسئله این است که آدمها اغلب درباره اظهارنظرهایشان درباره آدمهای چاق فکر نمیکنند و این اظهارنظر را حق خودشان میدانند. اغلب فراموش میکنند ما آدمهایی با زندگیهای پیچیده هستیم، نه ناقل مرض چاقی.
بعد هم اگه نگران سلامتی ما چاقها هستید، خوب است نگران سلامت روحی و اعتماد به نفسی که ممکن است با هر بار شنیدن این حرفها خدشهدار شود هم باشید.
یک بار که سوار تاکسی بودم و در صندلی عقب نشسته بودم، آقای کنار دستیام شروع کرد به رفتار ناشایست. اعتراض کردم و در جواب گفت: «به من چه که تو چاقی» یعنی چاقی نهتنها به آدمها اجازه اظهارنظر درباره بدن ما را میدهد بلکه اجازه تعرض و آزار جنسی را هم میدهد. انگار وقتی تو چاقی برایشان راحتتر است.
کسی انتظار ندارد من بگویم آره رفیق من چاقم! چون انگار باید برای گفتنش شرمگین باشم، چه برسد به پذیرشش. تا وقتی تو چاقی و رژیم میگیری و داری برای چاقنبودن، تلاش میکنی چاق قابل قبولی هستی اما هرقدر که وزنت بالا برود و از وزن متوسط فاصله بگیری، چاق بدتری میشوی. درحالیکه کلمه اضافهوزن معنی ندارد. چون این به معنی داشتن یک معیار وزن درست و سنجیدهشدن با آن وزن است.
چاقی در فرهنگ ما با پرخوری و بیارادگی هم گره خورده اما آیا همه چاقها پرخور و بیاراده هستند؟ دلایل چاقی بسیار پیچیدهتر از خوردن بیش از حد است و عوامل فیزیولوژیکی، متابولیک، ژنتیکی، روانی، اجتماعی و فرهنگی را شامل میشود. بر اساس یک مطالعه که بیش از یکچهارم میلیون نفر را در طول ۹ سال رصد کرده، کمتر از یک نفر از هر 100 فرد چاقی که لاغر میشود، لاغر میماند. این یعنی ما چاقها، تمام عمر در آرزوی لاغری، در بدن چاقی که مورد پذیرش قرار نمیگیرد، زندگی میکنیم. واقعیت اینکه چاقی دنیای آدم را کوچک میکند اما از آن بدتر این است که مهم نیست تو چقدر موفقی، یا چه ویژگیهای دیگری داری، همیشه با ذکر آن زن چاق به یاد آورده میشوی. هر وقت لاغر میشوم و آدمها اتفاقی در خیابان یا کافه من را میبینند، میگویند چقدر خوب شدی. انگار قبلا بد بودم. این یک سیستم پاداش نامتعادل است. وقتی چاقم برای اینکه دیده شوم، مهربانی، سختکوشی و نبوغ بیشتری لازم است. همه اینها به خاطر چند کیلو چربی است. این حیرتآور است. سؤال این است که اگر ما تلاش کنیم، تلاش کنیم و باز هم شکست بخوریم چی؟ اگر هنوز چاق باشیم چی؟ اگر برای همیشه چاق باشیم چی؟ آیا واقعا میخواهید میلیونها دختر نوجوان احساس کنند در بدنهایی گرفتار شدهاند که زندگیشان را خراب میکند و اعتماد به نفسشان را میگیرد؟ اصلا منصفانه نیست. فقط به خاطر یک مشت چربی.
واقعا سخت است که اهمیت ندهیم مردم چه فکری درباره ما میکنند، بهخصوص وقتی که مدام به ما میگویند که چه فکری میکنند. اینکه هر روز آدمهای چاق را مجبور به شرمساری به خاطر چاقی کنیم، کمکی نمیکند. شرم جواب نمیدهد. چون آدمهای چاق شرمنده هستند. ما به چیزی بیشتر از شرم و عذاب وجدان احتیاج داریم؛ شاید پذیرش. اجازه بدهید ما خودمان باشیم یا به زبان دیگر دست از سر چاقها بردارید.