|

گفت‌وگو با امیرحسن چهلتن به‌مناسبت حضورش در نمایشگاه بین‌المللی کتاب پراگ

رمان باید ما را با حقیقت آشنا کند

شهر پراگ، پایتخت جمهوری چک امسال از ۲۱ تا ۲۴ اردیبهشت میزبان بیست‌وهشتمین نمایشگاه بین‌المللی دنیای کتاب پراگ «Book World Prague» و جشنواره‌ی ادبی بود. در این رویداد که از سوی وزارت فرهنگ جمهوری چک و انجمن کتابفروشان و ناشران، با همکاری کتابخانه‌ی ملی، کتابخانه‌ی واتسلاو هاول، انجمن بین‌المللی قلم، و موزه‌ها، گالری‌ها، کتابخانه‌ها و شهرداری‌های منطقه‌ای و ناشران مستقل برگزار شد، بیش از ۴۰۰ شرکت‌کننده از ۳۰ کشور جهان، کتاب‌ها و محصولات فرهنگی مرتبط با نشر را در فضایی بالغ‌بر ۴۰۰۰ مترمربع به نمایش گذاشتند.

رمان باید ما را با حقیقت آشنا کند

رضیه انصاری: شهر پراگ، پایتخت جمهوری چک امسال از ۲۱ تا ۲۴ اردیبهشت میزبان بیست‌وهشتمین نمایشگاه بین‌المللی دنیای کتاب پراگ «Book World Prague» و جشنواره‌ی ادبی بود. در این رویداد که از سوی وزارت فرهنگ جمهوری چک و انجمن کتابفروشان و ناشران، با همکاری کتابخانه‌ی ملی، کتابخانه‌ی واتسلاو هاول، انجمن بین‌المللی قلم، و موزه‌ها، گالری‌ها، کتابخانه‌ها و شهرداری‌های منطقه‌ای و ناشران مستقل برگزار شد، بیش از ۴۰۰ شرکت‌کننده از ۳۰ کشور جهان، کتاب‌ها و محصولات فرهنگی مرتبط با نشر را در فضایی بالغ‌بر ۴۰۰۰ مترمربع به نمایش گذاشتند. بیست‌وهشتمین دوره از این رویداد با شعار «مؤلفان بدون مرز» به مفهوم درنوردیدن مرزهای جغرافیایی، فرهنگی، اجتماعی، جنسیتی و سیاسی در عصر حاضر پرداخت و همه‌ی مؤلفان را که از مرزهای خیال قدم فراتر می‌نهند، مهمانان افتخاری این نمایشگاه اعلام کرد. امیرحسن چهلتن، رمان‌نویس و جستارنویس از ایران نیز مهمان خارجی این نمایشگاه بود. او که مؤلفِ آثاری از جمله «تالار آینه»، «مهرگیاه» و «سپیده‌دم ایرانی» است، در سومین روز از این رویداد، بخش‌هایی از رمان «تهران، خیابان انقلاب» را خواند و ترجمه‌ی چکی آن از سوی مترجم به زبان چکی قرائت شد. در ادامه، حاضران از آثار منظوم و منثور کهن ایران و ویژگی‌های ادبیات معاصر پرسیدند و امیرحسن چهلتن به پاسخ‌گویی پرداخت. رضیه انصاری، نویسنده‌ی مقیم پراگ نیز در نخستین روز نمایشگاه با همراهی مترجم به خواندن فصلی از رمان «تریو تهران» پرداخت و به پرسش حاضران پیرامون رمان و ادبیات داستانی ایران پاسخ داد. در دیگر بخش‌های این نمایشگاه نویسندگان مهمانی از انگلستان، آلمان، سوئیس، اتریش، ایتالیا، اسپانیا، فرانسه، نروژ، هلند، لهستان، صربستان، مجارستان، اسلووانی، روسیه، و تایوان به داستان‌خوانی، بحث و تبادل‌نظر و امضای کتاب پرداختند.

«تهران، خیابان انقلاب» دومین بخش از تریلوژیِ تهرانِ امیرحسن چهلتن است که امکان انتشار در ایران را نیافت و نخستین بار در سال ۲۰۰۹ به زبان آلمانی از سوی انتشارات کیرشهایم آلمان منتشر شد. داستان این رمان در تهران دهه‌ی ۱۳۷۰ می‌گذرد و ضمن اشاره به رویدادهای تاریخی پیش و پس از انقلاب، مثلث عاشقانه‌ای را به تصویر می‌کشد که بیانگر محرومیت‌ها، عقده‌های به‌جامانده از روزگار گذشته، جنسیت‌زدگی، قدرت‌طلبی و تفاوت دیدگاه‌های ایدئولوژیک است. این کتاب به زبان‌های انگلیسی، ایتالیایی، نروژی و عبری نیز ترجمه شده است. به بهانه‌ی حضور امیرحسن چهلتن در نمایشگاه کتاب پراگ، رضیه انصاری، نویسنده‌ی مقیم پراگ گفت‌وگویی را با او انجام داده است.

 

‌ انرژی شهر پراگ را در این سفر کوتاه پنج‌روزه چطور ارزیابی کردید و اصولاً مدتی دوربودن از شهر تهران چه حسی را در شما برمی‌انگیزد؟

پراگ شهر فوق‌العاده‌ای است، از آن دسته از شهرهای اروپایی که در آخر هفته‌ها و به‌خصوص در این فصل از سال آدم خیال می‌کند با قدم‌زدن در آن در یک جشن عمومی شرکت جسته است. از تهران چه بگویم!؟ کاش انرژی متراکم آن مجال ظهور و بروز دائمی پیدا می‌کرد. کاش سوپاپ‌های اطمینان باز بودند و این شهر یک حیات طبیعی داشت. وقتی بعد از پنج هفته دوباره به تهران برگشتم، احساس کردم این شهر را می‌توان دوست داشت. همه درخت‌ها بار دیگر سبز و پربرگ و شاداب بودند.

‌ چرا تهران یا اصولاً روایاتی از تاریخ معاصر ایران باید برای مخاطب خارجی جذاب باشد؟

تجربه‌ای که ما از سر می‌گذرانیم، یک تجربه بشری است. به شما یادآوری می‌کنم ادبیات اصولاً فقط مورد توجه کسانی است که حساسیتی ویژه دارند، وگرنه فوتبال و موسیقی پاپ برای لذت و سرگرمی کفایت می‌کند. از آن گذشته مگر ما از نوشته‌های کلیما، هرابال و هاول لذت نمی‌بریم؟ نسبتی که ما با آن‌ها داریم، همان نسبتی است که آن‌ها با ما دارند. من وقتی در برابر موزه ملی پراگ به همان نقطه‌ای رسیدم که یان پالاخ دانشجوی نوزده‌ساله رشته فلسفه، در اعتراض به وضعیت کشورش، خود را به آتش کشیده بود، برای لحظه زودگذری لهیب این آتش را احساس کردم.

‌ از خوانندگان غیرفارسی‌زبان چه بازخوردی گرفتید؟

وقتی یک نابینا را به تماشای کارناوال می‌برید، چه واکنشی از خود نشان می‌دهد؟ آن‌ها کنجکاوند، می‌خواهند همه‌چیز را بدانند. من آن‌ها را به صبوری دعوت می‌کنم. بعید است که یک رمان بتواند همه چگونگی بودنِ یک ملت را توضیح بدهد.

‌ حدود بیست سال است که رمان‌های شما در داخل ایران از حق انتشار محروم مانده‌اند و هفت رمان شما برای نخستین بار در آلمان و به زبان آلمانی و سپس به زبان‌های دیگر منتشر شده‌اند. از وقتی تصمیم گرفتید آثارتان را در خارج از ایران و به زبان‌های دیگر منتشر کنید، چه تغییری در نوشتن‌تان ایجاد شد؟ آیا سبک و سیاق نوشتن‌تان تغییر کرد یا حرف‌تان عوض شد و مخاطب‌تان فرق کرد؟

من تصمیمی در این مورد نگرفتم. سال ۸۶ برای اولین بار یک ناشر عرب با من تماس گرفت و برای انتشار «تهران، شهر بی‌آسمان» از من اجازه خواست. بعد ناشران آلمانی، انگلیسی و دیگران به سراغم آمدند. اینکه این رمان‌ها اول به زبان آلمانی منتشر می‌شوند فقط علتش این است که کارگزار ادبی من یک شرکت آلمانی است و من هر رمانی را که به پایان می‌برم، در اختیار این شرکت قرار می‌دهم. حالا من البته رهایی و آزادی بیشتری احساس می‌کنم و به واقعیت‌های جاری جامعه ایرانی پشت نمی‌کنم. سانسور خلاقیت را می‌کشد و نوشته را از اعتبار می‌اندازد. من حالا جرئت می‌کنم و به سنت‌های ریشه‌دار ادبیات کلاسیک ایران برمی‌گردم. من از سنت‌های ادبی مولانا و سعدی در طرح اروتیسمِ بی‌پرده در ادبیات بهره می‌برم. کاش کارگزاران فرهنگی ما کمی، فقط کمی، با این مقولات آشنایی داشتند.

‌ به‌عنوان یک نویسنده تعریف شما از خودسانسوری چیست؟ اگر روزی نظارتی برای صدور مجوز نشر در کار نباشد، شما چه ملاحظاتی را در نوشتن همچنان رعایت می‌کنید؟

ببینید، انتشار یک اثر در واقع پاداشی است در برابر مشقت نوشتن. ما می‌نویسیم تا منتشر کنیم. اگر سیستم سانسور مثل یک موکل صراط راه را بر شما ببندد، شما دنبال راه چاره می‌گردید. یکی از این راه‌ها تطبیق خود با بایدها و نبایدهای نوشتن یا همان خودسانسوری است. این‌که هیچ‌کس جز در موافقتِ با من چیزی نگوید یا کاری نکند، نتایج خود را در ابعادی وسیع تاکنون بارها و بارها نشان داده است. نویسنده باید خودمختار باشد، تنها ملاحظه او رعایت زیبایی و حقیقت است.

‌ شما به‌عنوان نویسنده‌ی دوازده جلد رمان که هشت جلد آن به زبان‌های مختلف از جمله انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی و عربی هم ترجمه شده، تعریف‌تان از جهانی‌شدن یک نویسنده یا یک اثر چیست؟ به نظر شما جهانی‌شدن یک نویسنده تا چه حد در شناخته‌شدن ادبیات یک سرزمین مؤثر است؟

یکی از مشکلات ما این است که ناشر اروپایی درک چندانی از ادبیات معاصر فارسی ندارد. نسبت به آن کنجکاوی نشان نمی‌دهد، چون پیش‌زمینه ذهنی کافی درباره آن ندارد و اصولاً آن را نمی‌شناسد. ترجمه‌ی تدریجی رمان فارسی این پیش‌زمینه و کنجکاوی را به وجود خواهد آورد، یا امیدوارم که این‌طور باشد.

‌ این‌که دغدغه‌ی نویسنده‌ در ایران آن باشد که چطور بنویسد تا اثرش مجوز نشر دریافت کند، چه تأثیری بر آفرینش او می‌گذارد؟

متولیان امور باید بدانند، ادبیات و به‌خصوص رمان وسیله‌ای برای تبلیغات نیست. می‌خواهند رمان را تا حد بروشور تبلیغاتی آژانس‌های توریستی تقلیل دهند و نوشته‌هایی را که باب میلشان نیست به‌کلی خنثی کنند. باید در برابر آن مقاومت کرد. رمان باید ما را با حقیقت آشنا کند، نه با دروغ.