|

ترسناک‌ترین مکالمه عمرم

به خانم دکتر متخصص داخلی استاد دانشگاه که یک نسخه طب سنتی با داروهای من‌درآوردی را استوری کرده، پیام می‌دهم تا عکس آن نسخه را برایم بفرستد تا من هم استوری‌اش کنم. سریع می‌فرستد. تشکر می‌کنم و ناخودآگاه سؤالی را که این روزها از خیلی‌ها می‌پرسم، به زبانم می‌آید:

به خانم دکتر متخصص داخلی استاد دانشگاه که یک نسخه طب سنتی با داروهای من‌درآوردی را استوری کرده، پیام می‌دهم تا عکس آن نسخه را برایم بفرستد تا من هم استوری‌اش کنم. سریع می‌فرستد. تشکر می‌کنم و ناخودآگاه سؤالی را که این روزها از خیلی‌ها می‌پرسم، به زبانم می‌آید:

- خانم دکتر، شما که نمی‌خواهید بروید؟

متأسفانه چرا، در حال انجام‌دادن کارها هستم.

- جدا؟ چه حیف.

دنبال کارها هستم؛ اما غم رهایم نمی‌کند.

- می‌فهمم، خیلی سخته، من هم یک عمر گفتم باید ماند و ساخت، اما حالا ...

خیلی تلخه؛ اما انگار چاره نداریم، نمی‌شه دیگه.

- همه دارن می‌رن، نگران نباشید، حتما اونجا موفق می‌شوید.

بحث موفق‌شدن یا نشدن نیست، من اینجا رو دوست دارم، کارمو دوست داشتم، دانشجوهامو

- داشتم؟ مگه رفتید؟

نه، این ماه آخرمه.

- ای وای، دیگه کی می‌مونه اینجا؟

دکتر، من فوق ریه قبول شدم، رفتم با فوق تخصص ریه دانشگاه صحبت کنم دیدم ایشون هم دارن زبان می‌خونن، حالا دارن از من مشاوره می‌گیرن بیان همون جایی که من اقدام کردم.

- واسه یه دانشگاه نه‌چندان بزرگ که رفتن شماها خیلی بده، بخش‌هاتون خالی می‌شه که ...

خالی شده دکتر، فوق گوارش ما رفته دوبی، فوق روماتولوژی داره می‌ره کانادا، متخصص داخلی استرالیا، فوق ریه رو هم که گفتم ...

- یعنی 10 سال دیگه نه استاد باتجربه‌ای واسه آموزش داریم نه دکتر کاربلدی واسه درمان

10 سال؟ دو سال دیگه همه بخش‌ها خالی از استاد و متخصصه.

- کاش اونایی که باید کاری انجام بدهند انجام بدهند

- آخه مردم چی؟ این آدما، بچه‌های ما، بچه‌های اونا؟ پزشکی ما یکی از نقطه‌های درخشان کشور بود ...

فوق تخصص غدد جلوی اورژانس زد زیر گریه، استاد با 22 سال سابقه تدریس، گفت: برو،

- طبیعیه که اساتیدمون دردشون بیاد؛ خودشون موندن اما به بقیه می‌گن برین.

این خانم دکتر تمام خانواده‌اش کانادا هستن، خودش عاشق ایرانه که نرفته.

- خانم دکتر، همه ما عاشق ایرانیم، چه اون که می‌ره، چه اون که نمی‌ره.

(دیگر جوابی از آن سو نمی‌آید...).

این مکالمه واقعی بود. واقعی و ترسناک، واقعیتی که مثل سیلی می‌خورد توی گوش؛ اما آنها که باید کاری کنند، انگار یا این چک را نخورده‌اند یا از فرط چک‌خوردن بی‌حس شده‌اند. من اگر مسئول بودم از تک‌تک این استادان و متخصصان، از تک‌تک مغزها و دست‌هایی که اصلی‌ترین دارایی و ثروت کشورم هستند، می‌خواستم نروند، به آنها قول می‌دادم تلاش خواهم کرد شرایط را اندکی به شرایط مطلوب ذهنی آنها نزدیک کنم، نه اینکه به آنها بفرمای رفتن بزنم و بگویم اگر خواستید بروید بلیت‌تان را هم می‌دهیم.

نظام سلامت و آموزش ما بر شانه‌های استادان و فوق تخصص‌ها و متخصصان و پزشکان عمومی بنا شده که هرکدام سال‌ها درس خوانده و بیمار دیده‌اند، آموزش دیده‌اند و آموزش داده‌اند و پژوهش کرده‌اند و حالا هر‌کدام در حوزه‌ای استاد یا حداقل یک حرفه‌ای تمام‌عیار هستند. فکر نکنید با افزایش ظرفیت پذیرش کنکور و با سهمیه‌‎ای‌های گوناگون، این ثروت ملی در حال فرار را جایگزین خواهید کرد. آنچه را که بنایش دهه‌ها زمان و عزم و تلاش و سرمایه ملی برده، به این سادگی‌ها و ساده‌انگاری‌ها نمی‌توانید جایگزین کنید. یک سیستم کامل پزشکی در حال فروپاشی است، با چند چسب و بست و میخ و پیچ و آجر نمی‌توانید این بنای مستحکم زیبا را که در حال ویرانی کامل است، سرپا نگه دارید.

آقایان مسئول، بترسید از روزی که برای درمان یک بیماری ساده فرزندتان نتوانید به درمانگران اعتماد کنید.