|

غائله‌ یک تفکر قبیله‌ای

الان چندین هفته است که اتمسفر پیرامون دانشگاه متشنج است. هر چند روز در میان خبری می‌آید که فلان استاد دانشگاه را از تدریس محروم کرده و قراردادش را تمدید نکرده‌اند. به اسامی که نگاه می‌کنی به راحتی می‌توان متوجه شد افرادی که در یک سال گذشته رویکرد انتقادی داشته یا در مقابل اتفاقاتی که برای دانشجویان افتاده است سکوت نکرده‌اند، در مرکز این برخوردهای سلبی قرار دارند.

غائله‌ یک تفکر قبیله‌ای

 الان چندین هفته است که اتمسفر پیرامون دانشگاه متشنج است. هر چند روز در میان خبری می‌آید که فلان استاد دانشگاه را از تدریس محروم کرده و قراردادش را تمدید نکرده‌اند. به اسامی که نگاه می‌کنی به راحتی می‌توان متوجه شد افرادی که در یک سال گذشته رویکرد انتقادی داشته یا در مقابل اتفاقاتی که برای دانشجویان افتاده است سکوت نکرده‌اند، در مرکز این برخوردهای سلبی قرار دارند.

حال در کمتر از دو هفته به شروع مهرماه و آغاز رسمی کلاس‌های درس دانشگاه، فهرست بلندبالایی از استادان خوب دانشگاه در رشته‌ها و دانشکده‌های مختلف در دست است که دانشگاه ترم جدید از حضورشان محروم شده است. پیر و جوان هم ندارد. حتی چپ و راست هم ندارد. تا جایی که پرس‌و‌جو کرده‌ام، دانشجوها هم دل و دماغ درستی ندارند؛ برخی از این استادان، چهره‌های محبوب‌شان بوده‌اند؛ چه از لحاظ کیفیت آموزش و چه شرافتی که از یک استاد انتظار می‌رود.

قاعده عقلانی این است که در آستانه بازگشایی نظام آموزشی در پاییز، شرایط و فضایی فراهم باشد که همه با انرژی و امید سر کلاس‌هایشان حاضر شوند؛ چه استاد باشد و چه شاگرد! نه آن استادی که حذفش نکرده‌اند حالا امیدی برایش مانده است و نه دانشجویی که باید سر کلاس‌هایی برود که استادهای واقعی‌اش حذف و با افرادی که سابقه روشن و حتی خوبی ندارند،  پر شده است.

 به راستی این به‌اصطلاح استادهای تازه از راه رسیده که اندیشه، گفتار و کردار برخی از آنها را پیش از این دیده‌ایم، با چه اعتماد‌به‌نفسی در محضر شاگردهایشان حاضر می‌شوند؛ جوانانی که پا‌به‌پای آگاهی و شجاعت و حتی اطلاعات پراکنده‌شان رفتن، کار هر‌کسی نیست.

هنوز زمان زیادی از مصاحبه‌های ویدئویی با نفرات برتر کنکور سال 1402 نگذشته است که اغلب‌شان گفته‌اند از همین امروز به مهاجرت فکر می‌کنند که رفتارهای حذفی با استادان واقعی و جانشینی با افراد بعضا سیاسی شدت گرفته است. یعنی یک نفر در آن دستگاه عریض و طویل تصمیم‌گیری نبوده است که بداند این بی‌انگیزگی‌ها ریشه‌اش در همین رفتارهاست؟ حتما بوده است اما گویا جا برای برخی تنگ است؛ همان‌هایی که به قول خودشان اسگل نظام که نیستند.

فلان مجری تلویزیون که بازگشت رضا رشیدپور و رضا گلزار را برنتابید و چنان غائله‌ای به پا کرد که رشیدپور نیامده رفت، به‌واقع حرف درستی زد «مگه ما اسکل نظامیم». او که به گفته خودش، یک سال تلویزیون در اختیار او و همفکرانش بوده است تا صرفا یک سبک زندگی را ترویج کرده و بقیه دیدگاه‌ها را حذف کند، حالا نمی‌پذیرد که این جای فراخ را با کسی تقسیم کند. البته آن مجری فقط یک نفر از قبیله‌ای است که نه می‌خواهد و نه می‌گذارد تفکر دیگری حتی  لقمه نانی درآورد.

نظام مقدس که روزی کعبه آمال و عشق انقلابیونی بود که جان خود و فرزندان‌شان را در طبق اخلاص تقدیم آن می‌کردند و به ازای آن چیزی هم طلب نمی‌کردند و اگر هم چیزی تقدیم‌شان می‌شد برافروخته می‌شدند که «عشق است و جان‌بازی»، حالا ابزاری است در دست کسانی که آن را سفره نعمتی می‌بینند که فقط مال خودشان است و کسی هم نباید جایشان را تنگ کند. اینها اگر در سال‌های قبل به این شفافی طلبکاری نبودند، این روزها دیگر تعارف را کنار گذاشته و به صراحت می‌گویند 

«کل این سفره مال ما‌ست».