|

بررسی نقش زنان در توسعه سیاسی و اجتماعی

مشارکت زنان برای دستیابی به‌ توسعه‌ سیاسی‌ و اقتصادی ضروری است. چون موقعیت زنان در جوامع عمیقا تحت تأثیر شرایط و سطوح توسعه در‌ کشورهاست، هرچه کشورها توسعه‌یافته‌تر باشند، شکاف بین توسعه‌یافتگی زنان‌ و مردان کاهش می‌یابد‌. از‌ این رو بهبود وضعیت زنان جزء الزامات اصلی در بهبود شاخص‌های توسعه در هر جامعه است. به عبارتی، بدون توجه به شرایط زنان، دستیابی به توسعه برای هیچ کشوری‌ میسر نخواهد بود.

بررسی نقش زنان  در توسعه سیاسی و اجتماعی

فریبا حیدری: مشارکت زنان برای دستیابی به‌ توسعه‌ سیاسی‌ و اقتصادی ضروری است. چون موقعیت زنان در جوامع عمیقا تحت تأثیر شرایط و سطوح توسعه در‌ کشورهاست، هرچه کشورها توسعه‌یافته‌تر باشند، شکاف بین توسعه‌یافتگی زنان‌ و مردان کاهش می‌یابد‌. از‌ این رو بهبود وضعیت زنان جزء الزامات اصلی در بهبود شاخص‌های توسعه در هر جامعه است. به عبارتی، بدون توجه به شرایط زنان، دستیابی به توسعه برای هیچ کشوری‌ میسر نخواهد بود. همچنین واقعیات موجود در بسیاری از جوامع نشان از آن دارد که با وجود اعلامیه‌ها و بیانیه‌ها و تأسیس نهادها و سازمان‌های مختلف در تحقق حقوق زنان و با وجود هزینه‌‌های قابل ‌توجه، زنان از مسائل و مشکلات ناشی از فقر اقتصادی و فقر فرهنگی در رنج هستند. یکی از شاخص‌های تأثیرگذار بر مشارکت سیاسی و اقتصادی زنان آموزش و توانمندسازی آنان است‌. به‌ هر میزان روی آموزش و مهارت‌آموزی زنان برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری شود، اثر مستقیم و غیرمستقیم بر مشارکت اقتصادی و سیاسی کشورها دارد.

برخلاف معیارهای توسعه‌ اقتصادی‌ که‌ کمیت‌پذیرند و از طریق شاخص‌هایی مانند تولید ناخالص ملی، درآمد سرانه، افزایش یا کاهش قدرت‌ خرید‌، میزان اشتغال و... می‌توان میزان توسعه اقتصادی را در چارچوب‌های آماری‌ با‌ محاسبات‌ دقیق مورد ارزیابی و سنجش قرار داد. در توسعه سیاسی قادر به انجام چنین کاری نیستیم‌ زیرا‌ به‌ علت کمیت‌ناپذیری عناصر کیفی توسعه سیاسی نمی‌توان پارامترهای توسعه سیاسی را‌ به‌‌طور دقیق اندازه‌گیری کرد. برای مثال تعیین سطح جامعه‌پذیری یا مشروعیت سیاسی و نهادی‌شدن‌ آنها‌ در یک جامعه و فهم میزان توسعه سیاسی از آن به‌سختی می‌تواند‌ صورت پذیرد. مسئله مهم وجود متغیرهای نسبتا‌ زیاد‌ و ارتباط‌ پیچیده‌ای است که میان این متغیرها‌ وجود‌ دارد. به‌طوری‌که از تعامل این متغیرها به سادگی نمی‌توان روابط‌ علی‌ و معلولی را از هم بازشناخت‌. مثلا‌ مشروعیت سیاسی‌ خود‌ باعث‌ افزایش سطح مشارکت در جامعه می‌شود‌، 

در حالی که مشارکت سیاسی و اجتماعی به نوبه خود به توسعه سیاسی‌ و مشروعیت‌ سیاسی کمک می‌کند. (قوام، ١٣٧١‌: ٢٠-٢١) یکی از‌ شاخص‌‌های توسعه سیاسی، مشارکت سیاسی‌ است‌ و از آنجایی که نیمی از نیروی انسانی هر جامعه را زنان تشکیل می‌دهند‌، در نتیجه نقش این گروه‌ در‌ مشارکت‌ سیاسی بسیار با‌اهمیت‌ است. میزان مشارکت سیاسی‌ بر‌ مشروعیت نظم حاکم تأثیرگذار است. هرچه میزان مشارکت سیاسی سالم و آگاهانه بالا باشد‌، مشروعیت افزایش می‌یابد. مشارکت‌ سیاسی‌ انواع مختلفی‌ از‌ جمله‌ رأی‌دادن، عضویت در‌ حزب سیاسی، کاندیداشدن برای انتخابات و... را شامل می‌شود. فرهنگ سیاسی حاکم بر جامعه‌ بر‌ مشارکت سیاسی اثرگذار است. فرهنگ سیاسی‌ عبارت‌اند‌ از‌ نوع‌ نگرش‌ افراد جامعه به‌ سیاست‌ نظام سیاسی و نخبگان حاکم است.

مشارکت سیاسی در دو نوع کمی و کیفی قابل بررسی است؛ نوع‌ کمی‌ شامل درصد رأی‌دهی زنان در هر‌ کشور‌ و نوع‌ کیفی‌ آن‌ شامل‌ میزان آگاهی سیاسی زنان است. رابرت دال و همکارانش نشان دادند که تحصیلات یکی از عوامل مهم تأثیرگذار در مشارکت سیاسی است. به طوری که می‌توان گفت‌ هرچه میزان تحصیلات افراد بالاتر می‌رود کم و کیف مشارکت سیاسی آنان نیز افزایش می‌یابد. میزان تحصیلات به‌طور غیرمستقیم نیز بر بالابردن منزلت اجتماعی و اثربخش سیاسی افراد در‌ مشارکت‌ سیاسی آنان اثر می‌گذارد.

1. توسعه‌ اقتصادی‌

به عقیده بسیاری از صاحب‌نظران، نیروی انسانی یکی از منابع اصلی توسعه است که شامل مجموعه افکار، عقاید، باورها، فرهنگ، دانش، مهارت و قدرت همه افراد اعم از زن و مرد‌ است؛ به طوری که زنان نه‌تنها نیمی از این منبع توسعه هستند، بلکه از دیرباز پرورش‌دهنده و هدایت‌کننده هر دو نیمه این منبع بوده‌اند و خواه‌ناخواه‌ زنان‌ در پی‌ریزی ابعاد انسانی توسعه، نقش اساسی دارند که این نقش می‌تواند به‌صورت یک نقش مثبت یا منفی، ظاهر شود. بسیاری‌ از‌ دانشمندان‌ و از جمله پرفسور هاربیسون معتقدند‌ که‌ در‌ توسعه اقتصادی سرمایه و منابع مادی نقش دست دوم را بازی می‌کنند در حالی‌ که منابع انسانی نقش دست اول را ایفا‌ می‌کنند؛ چراکه این منابع انسانی یک جامعه است که‌ در نهایت امر مشخصه و عمق توسعه اقتصادی و اجتماعی را معین می‌سازد. به ‌نظر هاربیسون منابع انسانی پایه غایی‌ ثروت‌ ملل‌ را تشکیل می‌دهد. او می‌نویسد: «منابع مادی و طبیعی‌ و همچنین سرمایه از عوامل غیرفعال تولید به حساب می‌آیند، در حالی که بشر عامل فعال تولید است؛ زیرا‌ این بشر است که تکنولوژی می‌سازد، منابع طبیعی را استخراج‌ می‌کند، سازمان‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را بنا می‌نهد و توسعه را تحقق می‌بخشد».

بر اساس داده‌های سازمان‌ ملل‌ متحد‌ میزان فعالیت اقتصادی افراد بالای ١٥ سال در کشورهای در حال توسعه مانند ایران‌ در‌ سال ٢٠١١، برای زنان ١٦ درصد و برای مردان ٧٣ درصد و در افغانستان ١٦‌ درصد‌ زنان‌ و ٨٠ درصد مردان و در ترکیه ٢٨ درصد زنان و ٧١ درصد مردان بوده است. این در‌ حالی‌ است که در سال مذکور در کشورهای توسعه‌یافته‌ای مانند استرالیا‌ ٥٩‌ درصد‌ زنان و ٧٢ درصد مردان و در آمریکا ٥٨ درصد زنان و ٧٠ درصد مردان در اقتصاد نقش‌ داشته‌‌اند‌. در سال ٢٠٠٨ در ایران درصد کارکنان زن ٤٦,٨ و کارکنان مرد 45.4 و درصد‌ کارفرمایان زن ٠,٩ و کارفرمایان مرد ٥,٧ بوده است. بر اساس آمارهای جهانی، سهم بزرگی از مسئولیت‌ تولید‌ در جهان به زنان تعلق‌ دارد‌ و دو‌‌سوم کل ساعات‌ کار‌ به عهده آنهاست. این در حالی است که فقط یک‌سوم نیروی انسانی رسمی کار را‌ تشکیل‌ می‌دهند. البته در میزان دستمزد‌ آنان‌ تبعیض وجود‌ دارد. برای مثال زنان شاغل‌ در کشورهای صنعتی به طور متوسط ٣٣ درصد کمتر از همکاران مرد خود حقوق می‌گیرند‌؛ بنابراین می‌بینیم که در سطح‌ جهان‌، فقط‌ یک‌‌دهم‌ درآمدهای دنیا به‌ زنان‌ اختصاص دارد و یک‌صدم اموال جهان در مالکیت آنان است.

2. نقش آموزش زنان در  توسعه

با رشد و توسعه روزافزون جهان صنعتی و فراصنعتی و نیز با پایان‌ دهه

 ١٩٨٥- ١٩٧٦ میلادی که تحت عنوان «دهه بین‌المللی زن‌» نام‌ گرفته‌ بود، بخشی تحت عنوان زنان در توسعه در برنامه عمران سازمان ملل متحد در سال ١٩٨٧ تأسیس ‌‌شد‌. در گزارشی از شاخص‌های توسعه انسانی سازمان ملل متحد در سال ١٩٩٣‌ میلادی‌، میزان‌ مشارکت زنان در بخش‌های مختلف از جمله شاخص‌های توسعه مورد نظر واقع شده‌ است.

یکی از دلایل مهم توجه به زنان در حوزه‌ توسعه این است که‌ سطح‌ پایین باسوادی مردان نتیجه سرمایه‌گذاری اندک برای آموزش زنان در گذشته است.

شاخص‌های آموزش زنان عبارت‌اند‌ از:

- میزان باسوادی (نرخ پایین سواد زنان در کشورهای در حال توسعه)

- ثبت‌‌نام در مدارس ابتدایی (نرخ پایین ثبت‌نام دختران در مقایسه با پسران)

- سال‌های تحصیل و میزان ترک تحصیل

کوتاهی در سرمایه‌گذاری برای آموزش زنان، می‌تواند به کاهش فوائد‌ بالقوه‌ آموزش مردان منجر شود. همچنین این کاستی باعث تحمیل هزینه‌های سنگین، به دلیل از دست دادن توان افزایش بهره‌وری، درآمد و بهبود کیفیت زندگی می‌شود.

با این حال‌ آموزش‌ زنان در کشورهای در حال توسعه هنوز در مقایسه با مردان بسیار عقب‌مانده‌تر است و همین امر آثار نامطلوبی در رفاه شخصی و ملی این کشورها گذاشته است (کینگ‌، و هیل‌، ١٩٩٣: ١٧).

تأثیر کلی آموزش زنان در شاخص‌های توسعه می‌تواند به تأثیرهای مستقیم و غیرمستقیم تقسیم شود. آموزش، رابطه مستقیمی با رفاه اجتماعی دارد. آموزش زنان بر مرگ‌ و میر‌ کودکان‌ مؤثر است. بدان جهت که‌ یک‌ مادر‌ دانش‌آموخته به مراقبت‌های قبل و بعد از زایمان بهای بیشتری می‌دهد و گرایش بیشتری به بهره‌گیری از خدمات بهداشتی‌ دارد‌، اما‌ آموزش زنان، میزان زنده‌ماندن کودکان را به‌ طور‌ مستقیم هم افزایش می‌دهد؛ زیرا آنان در بازار کار تولید بالاتری دارند و در نتیجه، درآمد بیشتری به دست‌ می‌آورند‌ که وضعیت زندگی خانواده را بهبود می‌بخشد. (کینگ، و هیل‌، ١٩٩٣: ٣٩) در سراسر جهان در حال توسعه دسترسی به آموزش بر حسب جنسیت دستخوش تبعیض‌ است‌. زنان‌ واقعا در تمام سطح‌های آموزش عملی بیش از اندازه حضور‌ دارند‌.

شواهد زیادی در حمایت از این عقیده وجود دارد که هرچه‌ زنان‌ تحصیل‌کرده‌‌تر و باسوادتر باشند، مشارکت در آموزش و پرورش سریع‌تر و پایدارتر صورت می‌گیرد‌ و نتایج‌ حاصله بهتر است. آموزش زنان بنا به اصول حقوق بشر، قابل دفاع است، اما‌ بر‌ اساس‌ شیوه ثمربخشی هزینه نیز در انتخاب راهبرد تأمین آموزش پایه همگانی قابل توجیه است‌. تعیین‌ اولویت برای آموزش زنان مستلزم جهت‌دادن بودجه‌ها همراه با برقراری شیوه‌‌ای‌ برای‌ هدایت و نظارت فعالیت‌ها خواهد بود. هزینه ممکن است بالا باشد، ولی بازده حتما‌ باید‌ به روشنی بر آن فزونی گیرد. 

(هلک، ١٣٧١: ١٦٢) آموزش یکی از شاخصه‌‌های توسعه‌ پایدار و از مهم‌ترین عواملی است که می‌تواند نابرابری جنسیتی را در جامعه نشان‌ دهد‌. برخلاف این تصور که نابرابری جنسیتی در آموزش فقط به زیان زنان‌ تمام‌ می‌شود، باید گفت که این امر در درازمدت می‌تواند به زیان کل نظام آموزشی‌ و حتی‌ رشد‌ اقتصادی و در نهایت عدم تحقق توسعه پایدار منجر شود. کوتاهی در سرمایه‌‌گذاری‌ برای آموزش زنان، می‌تواند به کاهش فواید بالقوه آموزش مردان منجر ‌شود. همچنین این کاستی‌ باعث‌ تحمیل هزینه‌های سنگین، به دلیل از دست دادن توان افزایش بهره‌وری‌، درآمد و بهبود کیفیت زندگی می‌شود.

٣. نقش‌ زنان‌ در‌ بازسازی و توسعه جوامع بعد از مخاصمات

نقش‌ مهم‌ زنان در بازسازی و توسعه را می‌توان از دو منظر بررسی کرد: اول‌ اینکه‌ در جنگ زمانی که مردان‌ کشته‌ یا ناپدید‌ یا‌ اسیر‌ می‌شوند، بار زندگی و امرارمعاش‌ و حفظ‌ امنیت و سلامت خانواده بر دوش زنان قرار می‌گیرد و بسیاری از ناملایمات‌ جنگی‌ گریبان‌گیر آنها می‌شود، در چنین‌ شرایطی آنها عهده‌دار‌ مسئولیت‌هایی می‌شوند که تا‌ پیش‌ از این در دست مردان بوده است، بنابراین وقتی که زنان در چنین‌ شرایطی‌ قرار می‌گیرند، برای حفظ‌ جامعه‌ و خانواده‌ تلاش می‌کنند‌، پس‌ تعجب‌آور نیست که‌ بگوییم‌ زنان نیروی محرکه برای صلح هستند و از همان ابتدا برای برقراری نظم و بازسازی شرایط‌ تلاش‌ می‌کنند، با وجود این باید‌ گفت‌ مشارکت زنان‌ در‌ جنگ‌ و صلح تا حدود زیادی‌ دست‌کم گرفته شده است. 

در حالی که زنان نه‌تنها نقش مهمی در حفظ‌ جامعه‌ جنگ‌زده دارند، بلکه مشارکت مؤثر آنان‌ جزء‌ لازم‌ و ضروری‌ فرایند صلح و بازسازی‌ پسا‌منازعات است.

در طول تاریخ زنان نقشی کلیدی در حفظ نظم و عادی‌سازی شرایط بازی کرده‌‌اند‌، در‌ نتیجه نمی‌توان آنها را به حاشیه‌ راند‌ و نادیده‌ گرفت‌.

در‌ شرایط‌ پس از جنگ، زنان چه به صورت گروهی و چه فردی، رسمی یا غیررسمی شاید بیشتر از مقامات دولتی یا کمک‌های بین‌المللی به مصالحه و احیا‌ و توسعه اقتصاد محلی و بازسازی شبکه‌های اجتماعی کمک می‌کنند. همچنین باید گفت که با توجه به تمایل زنان به ایجاد صلح و بازسازی‌های اقتصادی، اجتماعی و... دیگر امکان بازگشت به‌ شکاف‌‌های جنسیتی و شرایط پیش از جنگ که زنان در آن نادیده گرفته می‌شدند، نیست؛ بلکه «باید پس از جنگ به مهارت‌های توسعه‌یافته زنان اعتماد کرد و به‌ آموزش‌ فنی و آموزش فناوری‌های جدید و حمایت از اشتغال زنان در تلاش‌های عمده برای بازسازی توجه کرد؛ بنابراین باید از سطوح آموزشی دختران‌ حمایت‌ شود.

وقتی که منازعه در‌ منطقه‌ جنگ‌زده شدید است و خدمات دولتی و حمایت‌های سنتی کفایت نمی‌کند، سازمان‌های مردم‌نهاد بین‌المللی و مردمی به مراقبت از بخش‌های آسیب‌‌دیده می‌پردازند که‌ در‌این‌میان زنان به دلیل نوع روحیات و توانایی‌های ذاتی نقش ویژه‌ای دارند. به طوری که روحیات و توانایی‌های آنان به‌صورت خاص در مراقبت و حمایت‌های روانی - اجتماعی‌ از‌ کودکان یتیم، بیمار و افراد مسن آسیب‌دیده تبلور پیدا می‌کند و همین وظایف و مسئولیت‌ها در چنین شرایط دشواری باعث افزایش مهارت و توانایی زنان می‌شود. به طوری که می‌توان‌ گفت زنان‌ جزء مسلم و ضروری هرگونه بازسازی و توسعه اقتصادی - اجتماعی هستند (Cahn, Naomi, 2010).

از یک منظر دیگر، زنان‌ در بازسازی و توسعه پس از جنگ نقشی اساسی دارند؛ چراکه آنها‌ نصف‌ یا‌ بیشتر جمعیت بسیاری از کشورها را تشکیل می‌دهند؛ بنابراین مشارکت آنها در ایجاد صلح و توسعه پایدار‌ و ‌‌بازسازی‌ کشورها ضروری است. مثلا در قاره آفریقا (آفریقای جنوبی) زنان سهم مهمی در‌ بازسازی‌ پس‌ از جنگ داشته‌اند و در همه کشورهای این قاره از‌ جمله رواندا، موزامبیک، بروندی و... زنان با‌ مشارکت گسترده خود سهم بسزایی در بازسازی کشورهای‌شان و قدم‌نهادن در این مسیر‌ داشته‌اند.

با یک اشاره کلی باید گفت که زنان نقش مهمی در توسعه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... داشته‌اند که در این بخش اشاره‌ای بر بازسازی و توسعه اجتماعی خواهیم داشت که‌ خود شامل دو بخش بهداشت و آموزش و پرورش است.

٣-١ بازسازی اجتماعی

بخش خدمات اجتماعی یکی از بخش‌هایی است که در جریان جنگ‌ها آسیب زیادی می‌بیند. دلیل این امر‌ را‌ نیز باید در اختصاص بودجه‌های مربوط به این موضوع به امور نظامی جست‌وجو کرد. بازسازی و توسعه اجتماعی یک فرایند پیچیده است که بسیاری از بنیان‌های هر جامعه یا‌ ملت‌ را در بر می‌گیرد: هویت اجتماعی، نقش‌ها، روابط و نهادها و رفاه اجتماعی. به طور کلی زنان بر احیا و توسعه بخش خدمات اجتماعی پس از جنگ تأکید زیادی دارند و برای‌ بهبود‌ امکانات موجود ابتکاراتی دارند. پس از جنگ زنان برای اصلاح مشکلاتی که نابود‌کننده بهداشت و درمان و آموزش و پرورش است، تلاش می‌کنند و با همکاری با دیگر ارگان‌های اجتماعی‌ درصدد‌ غلبه‌ بر نابسامانی‌های روانی و اجتماعی‌ پس‌ از‌ جنگ هستند.

بسیاری از تحلیلگران و ناظران جنگ‌های مسلحانه اظهار کرده‌اند که خدمات اجتماعی به‌شدت در جنگ آسیب‌ دیده‌اند و ظرفیت آنها در چنین جنگ‌هایی کاهش یافته‌ است‌؛ بنابراین حضور زنان برای احیای مجدد این بخش از جامعه بسیار ضروری است (Sorensen, Birgitte, 1998).

٣-٢ بهداشت

بر اثر‌ جنگ‌، جامعه‌ با شرایطی مانند تخریب و غارت مراکز بهداشتی، کمبود افراد متخصص‌، فقدان کلی دارو و تجهیزات مواجه است. زنان به طور ذاتی و به‌واسطه جنسیت خود دغدغه‌ها و نگرانی‌هایی در‌باره سلامت و بهداشت بچه‌ها، زنان و دیگر افراد جامعه دارند و همین ویژگی‌ ذاتی‌ باعث می‌شود در بازسازی اجتماعی از منظر بهداشت و درمان نیز نقش مهمی را ایفا‌ کنند‌. به‌ عبارت دیگر این ویژگی ذاتی ادامه نقش مادرانه آنهاست که باعث‌ می‌شود‌ حس نوع‌دوستی و انسان‌دوستی آنان به‌شدت در برابر خسارات و آسیب‌های ناشی‌ از‌ جنگ‌ تحریک شود. در بیشتر جوامع جنگ‌زده زنانی که به صورت حرفه‌ای در‌ فعالیت‌‌های بهداشتی دخیل هستند، با پیوستن به سازمان‌هایی نظیر هلال احمر و صلیب‌ سرخ‌ یا‌ با تشکیل انجمن‌های داوطلب، مهارت و تجربه خود را به بهترین نحو در خدمت‌ این‌ جوامع قرار می‌دهند.

زنان نه‌تنها در ارائه مراقبت‌های پزشکی و بهداشتی‌ اولیه‌ نقش‌ دارند؛ بلکه در توسعه مکانیسم‌های جدید برای پاسخ به مسائل و مشکلاتی مانند آسیب‌های روانی‌، تجاوز، تغذیه نامناسب و مشکلات مهاجرت و از دست دادن معاش و... که حاصل جنگ‌ است‌ نیز‌ نقش مهمی بر عهده دارند. برای مثال در یوگسلاوی سابق تعدادی از زنان به وسیله‌ سامان‌‌دادن‌ گروه‌های خودیار و غیررسمی به کمک حجم عظیم پناه‌جویان شتافته و غذا، لباس‌، پناهگاه‌ و خدمات بیمارستانی و درمانی برای آنان فراهم آوردند.

گروه‌های مذکور تلاش خود را متوقف نکرده و بعدتر‌ در‌ قالب یک سازمان مردم‌نهاد به نام دوگا به ارائه خدماتی نظیر‌ مشاوره‌‌های روان‌شناسی، اجتماعی و حقوقی به آسیب‌دیدگان‌ از‌ جنگ‌ پرداختند.

٣-٣  آموزش

یکی از مجاری اصلی بازسازی‌ و توسعه‌ اجتماعی مقوله آموزش و پرورش است؛ چراکه باعث ساختن توانمندی‌های انسانی و نیز بهبود‌ اشتغال‌ می‌شود، در این زمینه‌ نیز‌ زنان نقش‌ مهمی‌ را‌ در طول تاریخ ایفا کرده‌اند‌؛ نمونه‌‌ای از تلاش زنان در راستای بازسازی و توسعه اجتماعی از طریق آموزش‌ را‌ می‌توان در تجربه موزامبیک و اوگاندا‌ دید که در آنجا‌ معلمان‌ زن سعی کردند تا آموزش‌ ابتدایی‌ کودکان را در اردوگاه‌های پناهندگان و اردوگاه‌های رفاه برای مردم آواره انجام دهند‌ (Allen‌, 1996).

بنابراین برای زنان آموزش‌ و پرورش‌ در‌ بازسازی بعد از‌ جنگ‌ نقش برجسته‌ای دارد‌. آموزش‌ و پرورش وسیله‌ای برای ساختن توانمندی‌های انسان و بهبود اشتغال پس از یک‌ منازعه‌ حل‌وفصل‌شده است. زنان بر‌ مؤثر‌بودن آموزش‌ و پرورش‌ تأکید‌ دارند. حتی اگر این‌ زنان و دختران به دلایل سیاسی و اجتماعی که ممکن است ریشه در شرایط اجتماعی و عقیدتی قبل‌ از‌ جنگ داشته باشد، از این مقوله‌ محروم‌ شده‌ باشند‌؛ با‌ وجود ‌این بر‌ مهم‌‌بودن آن تأکید دارند.

بازسازی و توسعه پس از جنگ فرصت‌هایی را برای ایجاد هنجارها و قوانین‌ جدید‌، روی‌ کار آمدن مسئولان جدید و ایجاد نهادهای جدید‌ ارائه‌ می‌دهد‌. هریک‌ از‌ این فرایندها فرصتی را برای تمرکز بر حقوق زنان و احترام به آنها و تصدیق و ارزش‌دادن به سهم زنان در بازسازی ارائه می‌دهد، حتی اقتصاددانان نیز معتقدند‌ هیچ چیزی تأثیرگذارتر از مشارکت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و حتی رهبری زنان در توسعه و بازسازی نیست؛ زیرا این زنان هستند که بیشترین جمعیت پس از جنگ را شامل می‌شوند و همچنین‌ مسئولیت‌ تربیت نسل بعدی را نیز بر عهده دارند. بسیاری معتقدند که آموزش و پرورش زنان تقویت‌کننده موشک توسعه و بازسازی است؛ زیرا زنان تحصیل‌کرده به سلامت بهتر و تغذیه سالم‌‌تر‌ و تربیت فرزندان توجه بیشتری دارند و نسبت به زنان با تحصیلات پایین‌تر به جامعه سود بیشتری می‌رسانند. دادن کنترل و نظارت بیشتر بر‌ منابع‌ به زنان بسیار مهم است‌؛ زیرا‌ زنان بیشتر از مردان خانواده به سرمایه‌گذاری تمایل دارند. وقتی که زنان بر درآمد کنترل داشته باشند، بیشتر به آموزش، تغذیه و سلامت توجه‌ می‌کنند؛ بنابراین پس از‌ جنگ‌‌های به‌وقوع‌پیوسته باید به زنان حق آموزش و تحصیل، برابری جنسیتی و حق مشارکت در امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داده شود تا بتوانند در بازسازی‌های پس از جنگ کشور‌ مؤثر‌ باشند؛ در غیر‌این‌صورت بازسازی‌ها چندان مفید نخواهد بود (kallman, Ezabel, 2004).

زنان نیمی از نیروی کار را تشکیل می‌دهند و از این نظر در تولید‌ ناخالص‌ داخلی و از‌ سویی دیگر با مشارکت در انتخابات در توسعه سیاسی اثرگذارند. توسعه جوامع یک روند طولانی و دشوار و نیازمند‌ به تعهد طولانی‌مدت بازیگران داخلی و خارجی است؛ بنابراین یک فرایند‌ پرهزینه‌ است‌ که هم به کمک‌ها و سرمایه‌گذاری‌های خارجی نیازمند است و هم سهم زنان در این توسعه ‌‌به‌ اندازه دیگر بازیگران داخلی است و حضور آنها برای ثبات پایدار جامعه ضروری است‌؛ زیرا‌ زنان‌ به دو دلیل، مهم و تأثیرگذار بر توسعه جوامع‌اند؛ اول اینکه نصف یا اکثریت جمعیت‌ یک کشور را تشکیل می‌دهند و دوم به دلیل نوع روحیات و توانایی‌های ذاتی آنها و همچنین تجربیاتی‌ که‌ کسب کرده‌اند، نقش بسیار مهمی در توسعه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورها دارند و نادیده‌گرفتن نقش آنها روند توسعه را به تأخیر خواهد انداخت. از میان نابرابری‌هایی که امروزه در‌ جوامع معاصر بیش از همه قابل ملاحظه هستند، نابرابری در میزان درآمد، شغل و آموزش و حضور در قدرت سیاسی بیش از دیگر موارد مورد تأکید قرار می‌گیرد که ریشه همه آنها در نابرابری جنسیتی نهفته است. واقعیات موجود در بسیاری از جوامع نشان از آن دارد که با وجود اعلامیه‌ها و بیانیه‌ها و تأسیس نهادها و سازمان‌های مختلف در تحقق حقوق‌ زنان‌ و با وجود هزینه‌های درخورتوجه، زنان از مسائل و مشکلات ناشی از فقر اقتصادی و فقر فرهنگی در رنج هستند. بی‌سوادی، جهل، انزوا و تعصبات، گرایش‌های اجتماعی – اقتصادی ضد‌ زنان، نقض حقوق شهروندی و... موانع قوی مشارکت زنان در برنامه‌های توسعه هستند. تردیدی نیست که «فقر اقتصادی و فرهنگی» مسئله تبعیض مبتنی بر جنس و... در زنجیره رفتارهای تبعیضی دیگر‌ قرار‌ می‌گیرد و در‌عین‌حال کاملا‌ تحت‌ تأثیر‌ مسائل تاریخی، روابط و هنجارهای مسلط اجتماعی، باورهای جمعی و تفکرات تاریخی است.