با نگاهی به آثار بزرگمهر حسینپور در نمایشگاه کجتابی
بیقاعدگی، قاعده مسلط این روزها
امانوئل کانتِ فرتوت بیمار و تقریبا نابینا در ملاقاتی که روز پیش از مرگش با پزشک معالجش داشت از جای خود برخاست و درحالیکه از شدت ضعف میلرزید کلمات نامفهومی را زیر لب زمزمه کرد.
امانوئل کانتِ فرتوت بیمار و تقریبا نابینا در ملاقاتی که روز پیش از مرگش با پزشک معالجش داشت از جای خود برخاست و درحالیکه از شدت ضعف میلرزید کلمات نامفهومی را زیر لب زمزمه کرد. سرانجام دوست صمیمیاش متوجه شد که کانت تا زمانی که میهمان ایستاده باشد نخواهد نشست و پس از آنکه میهمان نشست کانت فرصت نشستن به خود داد و بعد از اینکه اندکی بر ضعفش چیره شد گفت «حس انسانیت هنوز در من زنده است». اروین پانوفسکی در ابتدای مقاله درخشان خود با عنوان تاریخ هنر به مثابه یک شیوه اومانیستی، با آوردن این گزاره ضمن گشودن معنای تاریخی انسانیت، سعی میکند به هنر از این منظر بپردازد که هر مورخ هنری، به نوعی مورخ انسانیت نیز هست و آثار هنری از این جهت هرکدام سندی برای وضعیت انسان. او میگوید: «هرکسی که با یک اثر هنری روبهرو میشود چه از لحاظ بازآفرینی زیباییشناسانه و چه از منظر بررسی خردمندانه آن، تحت تأثیر سه جزء قرار میگیرد: فرم عینیتیافته، ایده (که در هنرهای تجسمی مضمون است) و محتوا». فرمها دیر تغییر میکنند، ایدهها به سختی پیدا میشوند و محتوا از دل اجتماع بیرون آمده و شکل میگیرند.
هنر به وسیله این سه جزء بنیادین خود، به عنوان اهرم پیشران جهان، از محیط و جامعه برداشت و با ایدههای تازه و خلاقیت بدان باز پس میدهد و در این مسیر مرتبا قالبهای پیش از خود را به چالش میکشد و سعی میکند با بسط نظریهها و البته به میان کشیدن احساسات و خیالات، به خروج از آنها و ساختن معناهای تازه و چارچوبهای جدید فکر کند. اینگونه انسانیت به وسیله هنر همواره در حال بسطیافتن است. اهل علم به دلیل ایستادن بر سر پایههای استدلال و شواهد عینی و دلایل قابل اثبات، تا لحظه پایانی عمر خود سعی دارند چارچوبها و آنچه بدان باور پیدا کرده و معتقد شدهاند را حفظ کنند همچون کانت اما اهل هنر با بیپروایی، خلاقیت و دادههایی که از محیط اطراف و اجتماع خود به دلیل برخورداری از احساسات و سنسورهای قوی کسب میکند، دست به تغییر چارچوبها و اشکال و چشماندازها میزنند و شرایط را پیش از آنکه محقق شود، به تصویر میکشند. به عبارت دیگر از این منظر هنر عموما تغییردهنده و ساختارشکن و علم عموما تثبیتکننده و ساختارساز است. هنر با عبور از قاعدهها و جسارت زیست در بیقاعدگی است که مخاطب و در تعبیری بزرگتر، جامعه خود را به قاعدههای تازه و چشمانداز جدید میرساند. سینتیا فریلند در کتاب نظریه هنر بر همین اساس میگوید: «هنر بخشی از معنای خود را از بستر یا مضمون اجتماعی آن اتخاذ میکند. در نظر آرتور دانتو، این بستر، در واقع بستر تخصصیتر جهان هنر است. هنرمندی نظیر اندی وارهول اثر خود را در چارچوب مشخص و معینی خلق میکند که به او امکان میدهد تا به آن معنای خاصی ببخشد. وقتی ورهال تابلوی جعبه «بری یو» را به نمایش گذاشت معنای آن تا حدودی این بود که «این هم میتواند هنر باشد» جعبهای که نظیر آن در ردیف صابونهای فروشگاهها و سوپرمارکتها فراوان است». هنر در جایگاهی که اندی وارهولها نشستهاند نه تنها چارچوبهای اخلاقی و زیستی و اجتماعی را تغییر میدهد، که چارچوبهای نظری و شکلی خود هنر را هم تغییر میدهد و یک روز به چیزی که از اساس و تا پیش از آن هنر خوانده نمیشده، با نگاهی متفاوت و برخوردی دیگرگونه، هنر میخواند. این همه را گفتم که بگویم وقتی به آثار بزرگمهر حسینپور در گالری راه ابریشم میروید، با چه چیزی برخاسته از چه مبانیای روبهرو هستید. که چرا بزرگمهر حسینپور کارتونیست سابق و نقاش اکنون با عبور از سه عنصر اساسی فرم، ایده و محتوا، اسم نمایشگاهش را کجتابی گذاشته و چرا به شیوه تازهای در خلق و نمایش اثر دست زده است.
او از یک سو به استناد سوژههایش یک هنرمند اومانیست با شدت بالاست که انسان همچنان مسئله اوست و آثارش سند خواهند بود و از سوی دیگر قالبگریز است، و همچون جامعه که در آن زندگی میکند بیپروا میخواهد تجربههای تازهای داشته باشد. او به مدد سالها کار و نگاه روزنامهنگاری و کارتونیستی که هنرمند را ورزیدهتر و خلاقتر میکند، جسارت ساختارشکنی و به قول خودش پنج چوبی داده تا فراتر از چارچوبهای معمول حرکت کند، تا جایی که پرسپکتیو و اصول بنیادین طراحی و نقاشی را هم طور دیگری به بازی بگیرد. پرسپکتیو، مواجهه نقاشی و نورشناسی هندسه اقلیدسی، اطاعتِ خارقالعاده بدنهای ترسیمشده از آرمانهای ریاضیاتی، تمام این علم حاصل دوران رنسانس، همانطورکه پانوفسکی در «پرسپکتیو به مثابه فرم سمبلیک مینویسد» میگوید واجد معنای عمیقا ابهامآمیز و چارچوبهای خللناپذیر نقاشی و طراحی شدهاند: «میشود تاریخ پرسپکتیو را همانقدر به مثابه یک پیروزی برای مفهوم واقعیت برسازنده فاصله و ابژکتیویته درک کرد که بهمثابه پیروزی بزرگ تلقی میشود؛ یعنی پرسپکتیو را همانقدر میتوان به مثابه یک جور نظاممندکردن و تثبیت جهان بیرونی در نظر گرفت که بهمثابه گسترش و تعریضِ قلمروِ اگو» دانسته شود، کاری که حسینپور سعی کرده است به نحوی دنبال کند. او در این نمایشگاه ابعاد و قاب را از شکل روتین و معمول خارج کرده، معنای فیگور و شکل ثابت اشکال را تغییر داده و حتی همین پرسپکتیو تثبیتشده و شیوههای رنگگذاری مرسوم را به روش دیگری نگاه کرده و به قاب نشانده است. جهان کجتابی، که او در گالری راه ابریشم به نمایش گذاشته است، هماهنگی کاملی با جهان کجشده پیرامون خود هنرمند دارد که او همچون کودک بازیگوشی، با ادبیات خود در حال هضم و روایت آن است. به عبارت دیگر هنرمند و آثار او برخاسته از فضای کج و معوجی است که شاید از آن گریزی نداشته است. قابهای نامیزان، میزانسنهای بههمریخته، ریختها و اشکال نامتعارف و غیرواقعی، واقعیتهای به دور از حقیقت، روایتهای خالیشده از معنا و منطق، همه و همه روایت صادق هنرمندی است که برای نشاندادن یک چارچوب درهمشکسته، باید بیقاعدگی را قاعده و سنگ محک روزگار خود به نمایش میگذاشت. بهکارگیری رنگهای تشدیدشده، شیوهای که در نقاشی این روزهای ایران و جهان گویا طرفداران بسیاری دارد، به جای رنگهای خاکستریفام، بازیدادن به اشکال دفرمه و سوررئال و حتی تا حدودی انتزاعی به جای واقعی و تکراری، بهادادن به فضای خالی و مینیمالیست در برخی آثار به جای پرکردن تمام قاب، و از این سه مهمتر تا حدودی قرارگرفتن در مقام نقاد به جای فقط نقال خوشصحبت و طناز جامعه پیرامونی خود، نقطه تفاوتها و تغییرهای مهم در آثار اوست. با این آثار تازه بزرگمهر حسینپور را باید در ادامه همان آثار گذشته او، از دوران طراح کمیکاستریپ مجله چلچراغ تا صفحه اول روزنامههای مختلف دانست، با این تفاوت که به نظر میرسد تا حدودی از طراحی و کارتون، سعی دارد فاصله گرفته و به نقاشی نزدیکتر شود. این همان مسیری است که اردشیر محصص هم به شیوه دیگر آن را طی کرد اما تا به آخر نگاه ژورنالیستی و کارتونی دست از سرش برنداشت. همان کاری که کامبیز درمبخش هم تا به انتها نخواست یا نتوانست از آن فاصله بگیرد. اکنون باید دید آیا بزرگمهر هم در گامی که به سمت نقاشی برداشته است چقدر میتواند و میخواهد خود را از دوره کارتونیست مطبوعاتی بودن فاصله داده و بهجای واکنشهای ژورنالیستی و اثرگذاریهای مقطعی به سمت اثرگذاریهای بلندمدت و تغییر چارچوبهای اساسیتر پیش برود. چارچوبی که دیگر بخشهایی از آن جامعه مخاطب نخواهند بود و جامعه در مفهوم و بستر تاریخی آن مخاطبش خواهند بود. نمایشگاه کجتابی در شیوه بیان و شکل و برخی مضامین توانسته حرکت رو به جلو برای حسینپور تلقی شود، ولی باید در ادامه دید چقدر نقاش به پختگی در رنگگذاری، رسیدن به یک فرم در تجربه بیفرمی، و ایدههای عمیقتر به لحاظ محتوا دست پیدا خواهد کرد. ایدههای که بیانکننده تغییرات جامعه او باشد و ما را به رسیدن به زبانی خاص او برساند و در حکم بیانیه هنری و بهعبارتی دیگر سبک و سیاق او تلقی شود. او با کجتابی از قاعده خود را خارج کرده، قاعده کاری خود و چه قاعده کاری هنرهای تجسمی، حال باید دید در تجربه بیقاعدگی، به قاعده تازه میرسد و میتواند چارچوبهایی را که به هم زده به قول خودش به پنج چوبهای تازه و جذابی تبدیل کند.