ریشه تباهی
زوال و تباهی تمدن بشری از چیست؟ این پرسشی بنیادین است که ویلیام گلدینگ در آثار مختلفش و ازجمله در رمان «بعل زبوب» یا «سالار مگسها» مطرح کرده و از منظر خود به آن پاسخ داده است.
شرق: زوال و تباهی تمدن بشری از چیست؟ این پرسشی بنیادین است که ویلیام گلدینگ در آثار مختلفش و ازجمله در رمان «بعل زبوب» یا «سالار مگسها» مطرح کرده و از منظر خود به آن پاسخ داده است. گلدینگ پاسخی کوتاه به این پرسش دارد و میگوید سرشت بشر ریشه زوال است. «بعل زبوب» رمانی از ویلیام گلدینگ است که با ترجمه م. آزاد در نشر نیلوفر منتشر شده است. این رمانی است علمی-تخیلی که به شیوه داستانهای جزایر متروک پرداخته شده است. مترجم فارسی کتاب در بخشی از درآمدش، به پرسش اصلی آثار گلدینگ اشاره کرده و میگوید گلدینگ معتقد است که انسان جز به رحمت الهی به هیچ چیز نمیتواند دل ببندد. درواقع گلدینگ سنتی روشنفکرانه را پی میگیرد که ریشه در الهیات دارد، با این حال او سنتی دیگر را هم دنبال میکند که سنت نوگرایی است. او گرچه خودش هیچگاه نگفته که نوگرایی پیشگام است، با این حال تمام نوگرایان او را نویسندهای ابداعگر میدانند.
مترجم کتاب همچنین به این نکته اشاره کرده که گلدینگ تمام رمانهایش را «فابل» یا اسطوره میخواند و از این طریق بر خصلت آموزشی آثارش تأکید میکند. تمام رمانهای او یک سلسله از حکایات فلسفی و تمثیلی است؛ هرچند همگی از نظر سبک و درونمایه با هم متفاوت هستند. در پیشدرآمد «بعل زبوب» به این نکته اشاره شده که گلدینگ برای تبیین سرشت بشر، جدا از انبوه مسائل اجتماعی که به گمان او مانع ارزیابی ماهیت یا حقیقت سرشت بشر است -با گرتهبرداری از داستان جزیره مرجان- گروهی پسربچه را در فضایی بیرون از جامعه متمدن، در جزیرهای متروک، به حال خود رها میکند تا سرشت حقیقیشان را بروز دهند. گلدینگ کوشیده است اندیشه خود را درباره سرشت بشر نه آنچنان که هست، بلکه آنطور که واقعا باید باشد نشان دهد. هرچند گلدینگ خواسته است تا سرشت آدمی را جدا از زمینههای اجتماعی آن بازگو کند، اما درواقع اختلاف «جزیره مرجان» با «بعل زبوب» درست در زمینه تاریخی این دو اثر است. مترجم اثر در بخشی از پیشدرآمدش پرسیده که آیا سرشت بشر یکسر زشت و پلید است؟ او برای پاسخ به این سؤال بر اساس آثار گلدینگ میگوید که نظر او درباره سرشت بشر هرچند بدبینانه باشد، اما همانگونه که آثارش از لحاظ شکل، مرز تمثیل را میشکند و به رمان نزدیک میشود، از لحاظ محتوا نیز نظریات اخلاقی را درمینوردد.
ویلیام گلدینگ نویسنده قرن بیستمی انگلیسی است که در سال 1919 متولد شد. پدرش مدیر مدرسه بود و مادرش نیز زنی بافرهنگ بود. گلدینگ ابتدا دو سالی در زمینه علوم تحصیل کرد، سپس تغییر رشته داد و به سراغ تحصیل ادبیات رفت. او پس از اتمام تحصیل مدتی در مشاغل مختلف مشغول بود تا اینکه در 23سالگی مجموعه شعری به چاپ رساند. با شروع جنگ دوم جهانی، او به نیروی دریایی پیوست و در سالهای پایانی جنگ ناخدای یک رزمناو موشکانداز شد. تجربه حضور در جنگ و دیدن اردوگاههای کار اجباری تجربهای هولناک برای گلدینگ بود و او را به تأمل درباره سرشت بشر سوق داد. گلدینگ بهجز شعر، مجموعه مقالات و نمایشنامه و داستان کوتاه هم نوشت، اما شهرت اصلی او پس از انتشار رمان «بعل زبوب» به دست آمد؛ رمانی که مورد توجه منتقدان و خوانندگان قرار گرفت و منتقدان آن را بهعنوان اثری نوکلاسیک ستایش کردند. در بخشی از رمان میخوانیم: «پسر موبور خود را از چندمتری دامنه صخره پایین کشید و راه آبگیر را در پیش گرفت. با اینکه روپوش مدرسهاش را از تن درآورده بود و با یک دست آن را روی زمین میکشید، پیراهن خاکستریرنگش به تنش چسبیده بود و موهایش روی پیشانیاش ترچسب شده بود. دور و بر او گودال درازی که مانند زخمی در تن جنگل فرورفته بود، مثل حمام داغ بود. پسرک بهسختی، چهاردستوپا از میان پیچکها و خزهها و تنههای شکسته درختها میگذشت که ناگهان پرندهای –که سرخ و زرد میزد- مثل برق به هوا پرید و با صدایی همچون فریاد جادوگران فریاد کشید و فریادش طنین افکند». بعل نام هریک از خداهای محلی اقوام سام قدیم و بهخصوص ساکنان سوریه و فلسطین است. بعل هر محل نامی مخصوص به خود داشت یا نامش از الحاق اسم محل یا صفت خاصی به کلمه بعل تشکیل میشد: مانند بعل فغور یا بعل زبوب و... . بعل زبوب نام خدای مردم عقرون بود.