|

بورنئو؛ سه‌راهی چین، هند و اسلام

ایرانیایی که به مالزی سفر می‌کنند،‌ اغلب فقط به قسمت غربی مالزی ‌می‌روند. قسمت شرقی مالزی جزیره‌ای مجزا و البته ناشناخته‌تر است. آغاز درک تفاوت‌های مالزی شرقی و غربی،‌ وقتی بود که وارد فرودگاه کوتاکینابالو (مرکز استان صباح) شدیم و پاسپورتمان برای دومین بار بعد از ورود به مالزی مهر خورد.

بورنئو؛ سه‌راهی چین، هند و اسلام

علی مرسلی

 

ایرانیایی که به مالزی سفر می‌کنند،‌ اغلب فقط به قسمت غربی مالزی ‌می‌روند. قسمت شرقی مالزی جزیره‌ای مجزا و البته ناشناخته‌تر است. آغاز درک تفاوت‌های مالزی شرقی و غربی،‌ وقتی بود که وارد فرودگاه کوتاکینابالو (مرکز استان صباح) شدیم و پاسپورتمان برای دومین بار بعد از ورود به مالزی مهر خورد.

مردم صباح زندگی آرام‌تر و منزوی‌تری نسبت به شبه‌جزیره اصلی مالزی دارند. رستوران‌های دریایی در کوتاکینابالو زیادند. در خیلی از آنها ماهی‌ها و جانداران دریایی زنده داخل آکواریوم‌ها قرار دارند و مصداق «ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است» را به مشتری عرضه می‌کنند. ساختار شهر چندان مدرن نیست. مال‌ها و هتل‌های بزرگ، جدید و حتی در حال ساخت و توسعه به نظر می‌رسند. بلندمرتبه‌سازی هم برخلاف کوالالامپور چشمگیر نیست. بوی فاصلاب در جا‌های زیادی از شهر به مشام می‌رسد. در یکی از کانال‌های شهر،‌ سوسمار بزرگی را با بچه‌هایش در حال شنا می‌بینیم. غذا‌های مالزی برای ما مأنوس نیستند، از این جهت که ترکیبی از غذا‌های هندی، چینی و عربی هستند. مرغ آب‌پز با برنجی که با شیر نارگیل پخته شده شاید سازگارترینش با ذائقه ما بود. اما اینجا در جزیره بورنئو غیر از غذا‌های دریایی و مرغ آب‌پز،‌ غذا‌های سنتی دیگری را هم می‌توان امتحان کرد؛ مثلا آمبویات که از نشاسته درخت نخل (ساگو) تهیه می‌شود یا کلوپیس که بیشتر به نظرم شبیه غذا‌های چینی است. حتی کرم‌های داخل نخل ساگو هم اینجا غذا محسوب می‌شود

 (به آن Butad می‌گویند).

در کل اگر‌چه ادغام مردمان و فرهنگ‌های مختلف، در ظاهر کشور موفقی را ساخته است‌ ولی حداقل درباره غذا، خروجی (حداقل با ذائقه من) شکستی تمام‌عیار است. کوتاکینابالو، شهری باریک و دراز در کناره سواحل مرجانی شمال جزیره بورنئو است. جزیره برونئو سومین جزیره بزرگ دنیا در شرق مالزی است که دو استان فدرال صباح و ساراواک در آن قرار دارند. بین این دو استان، کشور مستقل سلطنتی برونئی قرار گرفته است و قسمت جنوبی جزیره (کالیمانتان) به اندونزی تعلق دارد. در‌واقع بورنئو جزیره‌ای تقسیم‌شده بین سه کشور است.

استان فدرال ساراواک داستان جالبی دارد. سلطان برونئی زمانی که درگیر جنگ با رقبا و دزدان دریایی بود، از یک انگلیسی وابسته به کمپانی هند شرقی انگلیس کمک خواست. جیمز بروک ارثیه‌ای کلان از پدرش به ارث برد و با آن یک کشتی خرید و با خدمه مسلح به جزیره برونئو آمد. بروک در هند متولد شده بود و بیشتر عمرش را هم در مستعمرات انگلیس گذرانده بود.

عمر علی سیف‌الدین (سلطان برونئی) برای قدردانی از خدمات و کمک نظامی جیمز بروک به سلطنتش، قسمتی از ساراواک را به او داد و به این ترتیب حکومت موروثی خاندان بروک که به راجا‌های سفید معروف بودند، تقریبا مستقل از حکومت انگلستان در برونئی شروع شد. خاندان بروک تا زمان حمله ژاپنی‌ها به برونئی و اشغال جزیره در ساراواک حکومت کردند.

بروک برای اداره ساراواک، مجلسی از بزرگان قبایل تشکیل داد و سعی کرد مکانیسمی شبیه مجلس اعیان انگلستان راه‌اندازی کند. او به ایجاد صلح بین قبایل پرداخت و ارتشی هم از سربازان قبایل بومی تشکیل داد. بعد از اینکه ژاپن در جنگ دوم جهانی شکست خورد، بسیاری از مردم محلی خواهان بازگشت قدرت به خاندان بروک بودند و آنها را به مستعمره انگلیس شدن ترجیح می‌دادند‌ ولی در نهایت دولت انگلیس کنترل برونئوی شمالی را به دست گرفت و بازماندگان خاندان بروک را اخراج کرد.

برونئو در زمان حکومت سوکارنو در اندونزی به‌راحتی می‌توانست به یک ویتنام دیگر تبدیل شود که انگلیس را در باتلاقش گرفتار کند‌ اما انگلیسی‌ها با فرماندهی سر والتر واکر توانستند با پیروی از روش اداره جیمز بروک از جنگ طولانی و فرسایشی پیشگیری کنند. واکر به‌جای جنگ کلاسیک انگلیسی‌ها، به روش ویت‌کنگ‌ها با شعار «صاحب جنگل باش» با کمونیست‌ها و نیرو‌های اندونزیایی مقابله کرد. او از نیرو‌های گورخای نپالی و قبایل بومی، ارتشی جنگلی تشکیل داد.

سوکارنو بنیان‌گذار اندونزی که با کمک ژاپنی‌ها، هلندی‌ها را از اندونزی بیرون کرده بود، با وجود شکست ژاپن در جنگ جهانی، توانست استقلال اندونزی را تضمین کند و حتی تصمیم داشت که با گسترش قلمروی اندونزی در شمال جزیره بورنئو، منابع نفتی آنجا را هم تسخیر کند، اما انگلیسی‌ها مانع او شدند و جزیره بورنئو در نهایت با تشکیل فدراسیون مالزی، بین سه کشور اندونزی، مالزی و سلطنت بورنئی، تقسیم‌شده باقی ماند. هنوز هم جزیره بورنئو برای اندونزی اهمیت ویژه‌ای دارد؛ طوری که قرار است پایتخت را از جاکارتا به کالیمانتان منتقل کند. اطراف کوتاکینابالو جزایر متعدد مرجانی وجود دارد. ما از طریق جتلتون که لنگرگاه قایق‌هاست، به دیدن برخی از این جزایر می‌رویم. راهنمای اسنورکلینگ ما اسمش معین است و ما را با شنا به دیدن لاکپشت‌ها و کوسه‌ها می‌برد. بیشتر مردم صباح مسلمان هستند (اکثریت مردم ساراواک مسیحی هستند). تا قبل از ورود انگلیسی‌ها بیشتر مردم حاشیه سواحل جزیره برونئو مسلمان بودند و به دلیل حضور تجار مسلمان در این سواحل مسلمان شده بودند. در نواحی داخلی‌تر جزیره و دور از ساحل قبایلی زندگی می‌کردند که بنا بر برخی روایات، حتی آدم‌خواری هم بین برخی از آنها رواج داشته است. ماه رمضان است و خیابان‌ها در طول روز خلوت هستند و بعد از افطار مردم به خیابان‌ها می‌آیند. گذرگاه‌های عابر پیاده مسقف از روی خیابان‌های قسمت‌های مرکزی شهر، مسیر عبور عابران پیاده را فراهم می‌کنند. اینجا قسمت دورافتاده‌تر کشور مالزی است و ریتم زندگی هم در آن کند‌تر است. رخ اسلام در «صباح» از جهات مختلف جلوه‌گر است. تقریبا بیشتر دختران مالایی محجبه هستند. غیرمحجبه‌ها تعداد کم‌شماری از زنان مالایی و بقیه چینی‌تبار هستند. ماه رمضان بود و مناره‌ها اذان پخش می‌کردند. بازار‌های شبانه رمضان به راه بود. در نزدیکی محل اقامت‌مان شعبه‌ای از فروشگاه‌های زنجیره‌ای «سون الون» وجود داشت. این فروشگاه‌های آمریکایی با توجه به اسمشان از هفت صبح تا ۱۱ شب ( هفت روز هفته) باز هستند، ولی جالب این بود که در این شعبه یک ساعت وقت اذان فروشگاه را بسته و برای افطار رفته بودند! مالزی محل تلاقی چین، هند و اسلام است. خیابان‌های KK (کوتا‌کینابالو به این اسم معروف است) عرصه نمایش هر سه فرهنگ است؛ هر‌چند تعارض‌های روش زندگی چینی و اسلامی در اینجا قابل اغماض نیست. مغازه‌ای با صاحبان چینی که مشروبات الکلی می‌فروخت، روی کلمه beer را بر تابلو با پارچه پوشانده بود. یا تابلویی جلوی باری نصب شده بود که نوشته بود ورود مسلمانان و افراد زیر ۲۱ سال ممنوع است (در مالزی فروش الکل به مسلمانان ممنوع است)؛ البته قبایل دایاک صباح (همان قبایلی که به ارتش استعماری انگلیس پیوستند)، نوشیدنی سنتی خود را دارند که Tuak نامیده می‌شود و از نوعی نخل به دست می‌آید.

در نزدیکی مسجد بزرگ نوساز کوتاکینابالو، دادگاه شریعت صباح قرار دارد که در آن به دعاوی مسلمانان رسیدگی می‌شود، ولی این دادگاه‌ها حداکثر حکم مجازات سه سال حبس را می‌توانند صادر کنند و دامنه رسیدگی به جرائم محدودی دارند. در مجاورت ساحل، چشم‌انداز باصفایی از مسجد و دریاچه مجاور دیده می‌شود. دو جوان مالایی با ریش تنک ورودی مسجد هستند. برای ورود به مسجد حتی برای ما که مسلمانیم پول بلیت طلب می‌کنند. منصرف می‌شویم و از کنار دریاچه که تابلوی «خطر حمله تمساح» کنارش نصب شده است، برمی‌گردیم. ذهن ما به‌عنوان ناظر بیرونی دوست دارد که مالزی را کشور تساهل و تسامح، همزیستی ادیان، پیشرفت و توسعه ببیند. البته که خیلی از این ویژگی‌ها در مورد مالزی درست است، ولی قضیه آن‌قدر‌ها هم شسته‌رفته و بدون تنش نیست.

درباره همین دادگاه‌های شریعت در مالزی تعارضات زیادی وجود دارد؛ به‌خصوص در دعاوی خانوادگی که یک طرف مسلمان باشد یا یک طرف تازه مسلمان شده باشد، رسیدگی دادگاه‌های شریعت گاهی پیچیده و متناقض می‌شود و پرده از اختلافات بین شهروندان یک کشور می‌افتد. یکی از متناقض‌ترین و پرابهام‌ترین قوانین مالزی در مورد ارتداد مسلمانان است. طبق قوانین رسمی مالزی هیچ مسلمانی حق خروج از دین اسلام را ندارد.

صباح با یک قرارداد 20ماده‌ای به فدراسیون مالزی پیوسته است. در همان ماده اول، صباح اعلام می‌کند برخلاف کلیت مالزی که دین اسلام را به رسمیت می‌شناسد، صباح دین رسمی ندارد. ماده ششم، گمرک و مهاجرت را به دولت محلی صباح واگذار می‌کند و ماده هفتم حق خروج از کنفدراسیون مالزی و استقلال را به رسمیت می‌شناسد. به این ترتیب اتصال نیم‌بند صباح به مالزی را بیشتر منافع حضور در چارچوب کشور مالزی معین می‌کند و نه قدرت حکومت مرکزی. برای دیدن میمون‌های دماغ‌قرمز بورنئو با اتومبیل به محلی در چند‌ساعتی شهر کوتا سمت ساراواک می‌رویم. زیستگاه این میمون‌ها در دنیا فقط بورنئو است. قدیمی‌ترین جنگل‌های بارانی دنیا با بیش از ۱۴۰ میلیون سال قدمت نیز در بورنئو قرار دارند که حاوی ذخیره‌های زیستی منحصربه‌فردی هستند.

جزیره بورنئو، جغرافیایی بین اندونزی، فیلیپین و مالزی،‌ بین فرهنگ چین، هند و اسلام و تحت تأثیر بوروکراسی انگلیسی، معجون جالب و منحصربه‌فردی از آب درآمده است؛ به همان منحصر‌به‌فردی جنگل‌های کهنسال و میمون‌های دماغ‌قرمزش. هر‌چند در بیشتر جاهای مالزی رایحه چنین ترکیب منحصربه‌فردی را می‌توان احساس کرد؛ بویی که حتی در آن سوی دریا‌ها به مشام خیلی از کشور‌ها رسیده و بدون اینکه وارد جزئیات و تعارضات شوند، ‌امید و سودای مالزی‌شدن را در سرشان انداخته است.