|

نیاز به مدیریت و برنامه‌ریزی برای جلوگیری از گسترش فقر

بساط خانواده‌های گسترده به‌شدت در حال برچیده‌شدن است و تشکیل خانواده‌های هسته‌ای دامن‌گیر جامعه شده است، رونق بازار خرید حلقه‌های مزین و مرقع ازدواج به رنگ‌های سفید و زرد از ویترین مغازه‌ها برداشته شده و کارپوسترهای خط‌های نستعلیق برای دعوت عروسی جوانانی که با شوقی وصف‌ناپذیر پای سفره‌های عقد پایکوبی می‌کردند کمتر به دیده می‌آید و شنیده می‌شود و صدای آوازهای ویژه جشن‌های عروسی جوانان کمتر به گوش می‌رسد.

نیاز به مدیریت و برنامه‌ریزی برای جلوگیری از گسترش فقر

بساط خانواده‌های گسترده به‌شدت در حال برچیده‌شدن است و تشکیل خانواده‌های هسته‌ای دامن‌گیر جامعه شده است، رونق بازار خرید حلقه‌های مزین و مرقع ازدواج به رنگ‌های سفید و زرد از ویترین مغازه‌ها برداشته شده و کارپوسترهای خط‌های نستعلیق برای دعوت عروسی جوانانی که با شوقی وصف‌ناپذیر پای سفره‌های عقد پایکوبی می‌کردند کمتر به دیده می‌آید و شنیده می‌شود و صدای آوازهای ویژه جشن‌های عروسی جوانان کمتر به گوش می‌رسد. قطعا بخشی از تغییرات، ناشی از سبک زندگی امروزی‌ است که اصلا در آن تردید نیست. لاجرم بخش عمده‌ای از آن حاصل فقری است که هر روز زیادتر می‌شود، شیب تند آن طومار زندگی را در هم پیچیده و کاروان پرشتاب زندگی را خسته کرده است. به هیچ وجه نمایش یک جلوه‌گاه سیاهی از کشور و مملکت را ندارم. این صدا و پیام، پژواک و بانگ ناامیدی و یأس و حرمان نیست. من امید به زندگی دارم و جاری‌بودن آن را برای تک‌تک فرزندان این مرز و بوم آرزو دارم؛ اما شاید تلنگری باشد برای دوباره نگریستن در کانون‌های کلاف و درهم‌پیچیده‌ای که سخت گره خورده و ممکن است تا فردایی نزدیک برای بازکردن آن زمان سریع از دستان همگان خارج شود. برای واقعی‌بودن پدیده کافی است در هر خانه‌ای زده شود و به تعداد فرزندانی که با صد شوق و علاقه سخت‌ترین درس‌های مدرسه و کنکور را پشت سر گذاشته‌اند و مهندس، پزشک، هنرمند، وکیل و... شده‌اند نگاه بیندازیم؛ آن‌وقت به‌عنوان یک شهروند مطالبه‌گر درخواست داریم تا برای بهبود شرایط و استرس‌های زندگی خود و مخصوصا فرزندان‌مان به ما راهکار پیشنهاد دهید. اشتغال ایجاد کنید، این اشتغال فقط فربه‌سازی دولت نیست، بخش خصوصی را تقویت کنید و اقتصاد مردمی را ارتقا دهید. ما برنامه‌ریزی کرده‌ایم، کار فرهنگی انجام داده‌ایم، از زندگی خود زده‌ایم، حاصل عمر خود را گذاشته‌ایم برای فرزندان خود، اکنون برای برآوردن ابتدایی‌ترین غرور آنان عاجز مانده‌ایم. چه کار باید بکنیم؟ شما نیز طرح بدهید، نقشه‌های عملیاتی بدهید، بینی و بین‌الله ما ریشه در همین خاک داریم، کشور خود را دوست داریم، گرچه اندیشه‌هایمان متفاوت است؛ این اصلی است بدیهی، اما می‌خواهیم همین‌جا زندگی کنیم؛ آنان در کنار ما باشند؛ خون دل خوردیم و اکنون آنها را دودستی تقدیم جاهای دیگر کنیم؟ چاره کار و تدبیر آن دست حکمرانان است، مسیر زندگی و رفاه شهروندان دست مدیران هر جامعه‌ای است. اکنون خط فقر گسل‌های زیادی را در بر گرفته که تکانه‌های آن مسیر پرازدحامی را نشانه گرفته و دهک‌های زیادی را در حال بلعیدن است؛ چقدر سفره‌های خالی پهن می‌شود که روزها و ماه‌ها در آن گوشت و مرغ و... پیدا نمی‌شود و بچه‌ها این کودکان پراحتیاج در آرزوی دست‌های پر پدرانی هستند که در غروب زمانی که به کلبه برگشتند با غرور و شادی کیسه‌هایی از خوراکی‌های رنگارنگی در دستان کوچک آنان جای دهند؛ چه سخت است دیدن جوانان رعنایی در دمدمه‌های صبح سحر یا غروب دلگیر پاییز که کیسه‌های زباله‌های چند برابر بیشتر از وزن خود را به دوش می‌کشند تا جیب صاحبان و کاسبان بزرگ را پرپول‌تر کنند، مگر سهم آنان از زندگی چقدر است؟ و سفره پهن‌شده روزگار برایشان تا چه اندازه گسترده شده؟ در این شهر پدران زیادی شرمنده نگاه‌های بچه‌های کوچک و بزرگ خود هستند که در حسرت تهیه یک دست لباس گرم برای زمستان فرزندان خود هستند و یا برای اندک تفریحی آنان را به نمایشگاهی میهمان کنند؛ می‌گویند ایران من حال و روز خوبی ندارد، آری این‌چنین است، اصلا روزگار مناسب نیست.