نئاندرتالها هم انسان بودند
چرا پژوهشگران علم تا این اندازه اشتباه میکنند؟!
شاید خبر داشته باشید که سال پیش جایزه نوبل فیزیولوژی یا پزشکیِ امسال به «سوانته پابو» دانشمند و پژوهشگر سوئدی، مدیر بخش ژنتیک مؤسسه انسانشناسی تکاملی ماکس پلانک آلمان اهدا شد. شاید هم بدانید که این جایزه به خاطر پژوهشها و یافتههای او درباره ژنومهای انسانهای منقرضشده به او داده شد. ممکن هم هست این پرسش برای شما پیش آمده باشد که ژنوم انسانهای منقرضشده چه ربطی به فیزیولوژی یا پزشکی دارد.
محمد کرامالدینی-روزنامهنگار علم: شاید خبر داشته باشید که سال پیش جایزه نوبل فیزیولوژی یا پزشکیِ امسال به «سوانته پابو» دانشمند و پژوهشگر سوئدی، مدیر بخش ژنتیک مؤسسه انسانشناسی تکاملی ماکس پلانک آلمان اهدا شد. شاید هم بدانید که این جایزه به خاطر پژوهشها و یافتههای او درباره ژنومهای انسانهای منقرضشده به او داده شد. ممکن هم هست این پرسش برای شما پیش آمده باشد که ژنوم انسانهای منقرضشده چه ربطی به فیزیولوژی یا پزشکی دارد.
مؤسسه کارولینسکای سوئد که اهدای این جایزه را بر عهده دارد، علت را چنین توضیح داده است: «سوانته پابو» با پژوهشهای نوآورانه خود غیرممکن را ممکن کرده است: او ژنوم انسانهای «نئاندرتال» و «دنیسوا» را توالییابی کرده و دریافته است که در حدود 70 هزار سال پیش، «انسان خردمند»، یعنی نیاکان ما انسانهای امروزی که تنها گونه زنده انسانی روی زمین هستیم، از قاره آفریقا مهاجرت کرده و در آن زمان با انسانهای دیگری که روی زمین زندگی میکردهاند، آمیزش انجام داده و ژنهایی به آنها داده و ژنهایی از آنها دریافت کرده است. این ژنها بر فیزیولوژی بدن ما تأثیر داشتهاند، ازجمله بر نحوه واکنش دستگاه ایمنی ما نسبت به عفونتها.
پژوهشگران معتقدند انسان امروزی (انسان خردمند) و انسان نئاندرتال به مدت دهها هزار سال همزمان در بخشهای وسیعی از اروپا و آسیا زندگی میکردند. طی این مدت مدیدِ همزمانی، این دو، یعنی انسانهای خردمند و نئاندرتالها با هم آمیزش میکردهاند. «سوانته پابو» کشف کرده است که تقریبا یک تا چهار درصد ژنوم انسانهای امروزی اروپاییتبار و آسیاییتبار از نئاندرتالها منشأ گرفته است؛ درحالیکه انسانهای آفریقاییتبار به علت دوری از اروپا و از انسانتبارهای نئاندرتال این ژنها را ندارند.
«سوانته پابو» همچنین با مقایسه توالیهای ژنهای انسان امروزی، انسان نئاندرتال و انسان دیگری به نام «انسان دنیسوا» به این نتیجه رسید که بین این سه انسانتبار تبادل ژن روی میداده و حدود شش درصد DNA انسانهای امروزی جنوب شرقی آسیا از «انسان دنیسوا» منشأ گرفته است. یکی از ژنهای «انسان دنیسوا» که به انسان امروزی منتقل شده، ژن EPAS1 است که توانایی زیستن و بقا در ارتفاعات بالا را به تبتیهای امروزی داده است.
البته، به احتمال بسیار زیاد، در زمانهای مختلف در گذشته، انواع دیگری انسان نیز همزمان با انسان خردمند میزیستهاند که بسیاری از آنها هنوز شناسایی نشدهاند و چهبسا ژنهایی هم با انسان خردمند مبادله کرده باشند. «انسان نئاندرتال» اما در جامعه جهانی امروزی به درستی تعریف نشده است. «نئاندرتال» در برخی از فرهنگهای واژگان گونهای منقرضشده از انسانتبارها توصیف شده که در عصر یخبندان در اروپا زندگی میکرده و برخی دیگر از واژهنامهها، نئاندرتالها را مردانی نامتمدن، وحشی و کمهوش توصیف کردهاند؛ حتی در سال ۱۸۵۶، هنگامی که بقایای نئاندرتالها برای نخستینبار کشف شد، «ارنست هکل» طبیعیدان بزرگ آلمانی، نام علمی «انسان کودن» را برای آنها پیشنهاد کرد. موضوع جالب این است که پس از کشف ژنهای نئاندرتالها در ژنوم انسانهای اروپایی، تعریف نئاندرتال هم بهتدریج دستخوش تغییر و تحول چشمگیر شد و مرتبه انسان نئاندرتال از انسان کودن به پسرعموی ما ارتقا یافت، به طوری که در سال ۲۰۱۸ دانشمندان اعلام کردند که نئاندرتالها «رفتار فرهنگی پیشرفته» داشتهاند و یک باستانشناس انگلیسی پیشنهاد داد که «آنها بسیار بهتر از آنچه قبلا تصور میشد، بودهاند» و یک باستانشناس اسپانیایی هم ادعا کرد که انسانهای امروزی و نئاندرتالها «از نظر شناختی فرقی با هم نداشتهاند و قابل تشخیص از یکدیگر نبودهاند».
بنابراین، بهمدت بیش از یک قرن واژه نئاندرتال مترادف با انسانهای کمهوش بود؛ اما این مفهوم بهمحض کشف وجود ارتباط ژنتیکی با اروپاییهای مدرن طی یک دهه بهکلی تغییر کرد. در مطبوعات محبوب آن زمان، مطالب زیادی در مورد این انسانتبارها که تا آن زمان کمارزش دانسته میشدند، منتشر شد و تیترهای مطبوعات به این صورت درآمدند: «نئاندرتالها در حد خود بسیار باهوش بودند»؛ «انسانهای مدرن از نئاندرتالها باهوشتر نیستند»؛ در همین حال، «نیویورکر» بهطرز عجیبی شباهت ظاهری آنها را با انسان مدرن منعکس و موارد بیاهمیتی مانند خارش بدن را مطرح کرد. از جمله اینکه احتمالا نئاندرتالها از بیماری «پسوریازیس» رنج میبردهاند. نویسنده این مقاله نوشته بود: «بهنظر میرسد با هر کشف جدید، فاصله میان ما و آنها کاهش مییابد».
در ژانویه ۲۰۱۷، «نیویورکتایمز» داستانی با عنوان «نئاندرتالها هم انسان بودند» منتشر کرد و در آن پرسید: «چرا پژوهشگران علم درباره آنها تا این اندازه اشتباه کردهاند؟».در واقع، این سؤال بزرگی بود. چرا «نئاندرتالها» باید با این سرعت و بهطور ناگهانی و سخاوتمندانه به مقام والای پسرعمویی نابغه ما ارتقا یافته باشند؟ مگر همین چندی پیش نبود که دانشمندان حتی تمایلی به پذیرش انسانهای کاملی مانند بومیان استرالیا هم نداشتند، چه رسد به نئاندرتالها؟