تلخی های زلزله 21 آبان
شش سال از زلزله فاجعهبار 7.3 ریشتری 21 آبان سرپل ذهاب که 640 قربانی بر جای گذاشت، می گذرد. گذشت آن روزهای تلخ و کسی چه میداند که چگونه و چه سخت گذشت؛ مگر آسیبدیدگان یا انسانهای دردمندی که با روح و جانشان این رنج آدمیت را حس کردند.
شش سال از زلزله فاجعهبار 7.3 ریشتری 21 آبان سرپل ذهاب که 640 قربانی بر جای گذاشت، می گذرد. گذشت آن روزهای تلخ و کسی چه میداند که چگونه و چه سخت گذشت؛ مگر آسیبدیدگان یا انسانهای دردمندی که با روح و جانشان این رنج آدمیت را حس کردند.
یادآوری آن خاطرات برای بیشتر ساکنان استان کرمانشاه و بهویژه شهرهای غربی این استان شاید نمکپاشیدن بر زخمهایی کهنه باشد که فراموشیاش را بر بازکردن آن بهمثابه بهبودی و تسکین برتری میدهند؛ رویدادی که تلخترین خاطرات و فاجعهای است که عزیزترینها را از آنها گرفت؛ اما آیا باید آن 21 آبان تلخ را فراموش کرد؟ نه! نباید و نمیشود؛ زیرا زلزله، فقط حادثه نبود؛ بلکه تجربه بود که باید از آن درس گرفت، تحولات همهجانبه اجتماعی، زیستمحیطی، فرهنگی و اقتصادی بود که باید از آن درس گرفت و خالق صحنههای زیبای انسانی بود که باید آن را بازنمایی کرد. و البته خاطرات تلخ و شیرینی که خوب است به نسل آینده منتقل شود.
نگارنده بهعنوان داوطلب رسانهای از ابتدا در متن تحولات این فاجعه بود و دستکم به مدت یک سال به این مناطق رفتوآمد منظم داشته و تقریبا تمام نقاط آسیبدیده، حتی مناطق روستایی را از نزدیک دیده و البته آسیبهای روانی و فیزیکی را کاویده است. این یادداشت نیز صرفا نشانی از این نبایدها و نشایدهای فراموشی و بهانهای است برای یادکردن از آنچه بر مردم گذشت و برچسب بر زخمی که تا ابد بر پیکره این سامان باقی است. نیز باید یادی باشد از آنان که جان باختند و اندوهشان تا ابد بر دلها میماند یا امدادگران و انسانهای دردمندی که شبانهروزی به یاری هموطنان آسیبدیده شتافتند و کرمانشاه را به کانون تجمعات و توجهات انسانی و خلق صحنههای ماندگار تبدیل کردند. هرگاه خاطرات آن ایام در من زنده میشود، به دو شیوه رنج و شادی متأثر میشوم: از فاجعه دردناک و هم از اراده انسانی بعد از آن، که پیگیر آدمیت آسیبدیده بود و انسانها بیتفاوت نماندند. تصاویر و اخبار آرشیوی خودم را که در آن میبینم، دیگر بار غرق آن دردها و امیدها میشوم.
زلزله در نگاه اول دیو سپید مرگ بود و امید انسانهایی برای نجات نزدیکان و زندهماندن خود. سپس تصویری شد از شکستن غرور مردان و زنانی عزتمند که برای دریافت یک چادر و حداقل امکانات اولیه به صف ایستاده بودند یا شاید فاجعهای بود که کودکی مانند یوسف و خواهران 10ساله دوقولویش (اسرا و روژین) را از آنها گرفت و یک سال بعد که خواهرشان اژین (خلاصهشده نام اسرا و روژین) به دنیا آمد و تیتر یک شد: «برخاستن دوباره از بستر فاجعه».
زلزله گرچه تصویری دهشتناک از مرگ 19 نفر در روستای کوئیک بود؛ اما همزمان تصویری بود از فداکاری «هانیه خرمی» دختری 10ساله که خواهرش را از زیر آوار نجات داد و معلول شد؛ اما توانست با اراده خود و پزشکان به زندگی بازگردد. رنج 21 آبان میتواند واقعیتی باشد از زندگی «ستاره احمدی» دختر نوجوان روستای نیرژی سرپل ذهاب که همه اعضای خانوادهاش را از دست داد و ایستاده در میان آوار ماند و با امید به زندگی
ادامه داد.
زلزله در تصویر فداکاری و انساندوستی علی دایی، فاطمه دانشور، جواد خیابانی و همکاری کامکارها و شهرام ناظری هم بود و البته نامهایی که هرگز فراموش نمیشوند و شمار بیشمارشان در دل مردم حکاکی شده است. حتی شاید نغمه حزین و زیبای کودکان روستای بیوله یا تعارف عمیق «دایه ملیعه» در بازیان جوانرود باشد، وقتی با دل بزرگ من را به ناهار سادهاش دعوت کرد یا شیرینسخنی و بذلهگویی ماکان فرزند مارف در روستای نیوه کاری ثلاث باباجانی.
آه که زلزله تصویری از گریه کودک کاک مجید در روستای نیوه کاری بود که مادرش را از دست داده بود؛ اما همزمان عروسی زوج سنندجی کژال و عباس در میان زلزلهزدگان ثلاث باباجانی و آغاز زندگی زوج سرپل ذهابی به میزبانی فرماندار وقت سنندج هم بود.
هفت سال از آن بیم و امید گذشته است، کسی انکار نمیکند که زندگی زلزلهزدگان و مناسبات اجتماعی و اقتصادی ناشی از آن، هیچگاه به پیش از زلزله بازنمیگردد. این از آن رو است که تمام مظاهر زندگی را تغییر داده است و بر تمام نشانههای حیات سایه انداخته است؛ از تغییر معماری برخی ساختمانها تا تغییر مناسبات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی.
زندگی، در ثلاث باباجانی، جوانرود، سرپل ذهاب، دالاهو، قصرشیرین، اسلامآباد و... اگر بهظاهر حالت عادی گرفته و امید و تکاپو برای حیات شاید دوچندان هم شده؛ اما واقعیت آن است که در زیر پوست شهر، دردهای زیادی نهفته است که زنجیروار یکی پس از دیگری وصلاند و مشکل اولیه، مشکل ثانوی را میسازد. بهعنوان مثال بخشیدن تسهیلات بانکی که امید مردم، معافیت از بازپرداخت نکردن بود، به مسیری دیگر رفت و شمار زیادی از مردم منطقه به دلیل ناتوانی در بازپرداخت، با مشکلات جدی زندگی مواجه هستند.
نبود بازپرداختها گاهی موجب بستن حسابهای بانکی شده و حتی گزارش شده که شمار زیادی از مردم با حساب فرزندانشان مشتری بانکهایی شدهاند که دل خوشی از آنها ندارند.
همین دیروز ویدئویی از سرپل ذهاب منتشر شد که مردم به جای شهرداری، چالههای کوچههای شهر را با بتون تسطیح میکردند و... .
از زلزله 21 آبان با وجود همه دردهای آن باید یاد کرد که هنوز فوبیای ناشی از زلزله، در روان مردم جای دارد و نگارنده سوژههایی را میشناسد که با هر پسلرزه، در کسری از ثانیه زندگیشان را به آن لحظات دردناک سوق میدهد و آن دلهره و ترس را بازآفرینی میکند.
نمیتوان انکار کرد که 21 آبان یادآور زخمهایی است که بر جان و جهان و تا بن استخوان مردم اثر کرد و البته داغ ماتم مرگ جمعی عزیزان و بهویژه جوانان آرزومند است که هیچگاه فراموش نمیشوند.
خسارات فرهنگی زلزله از مرگ روشنفکران و هنرمندان و اهالی دغدغه تا ویرانی آثار باستانی و تغییر تولیدات فرهنگی و هنرمندان که تاریخسازی توأم با درد را نباید فراموش کرد. داغ دانشآموزانی که معلمشان به سر کلاس رفت و آنها نبودند و مرگ متفکرانی که هیچگاه جایشان پر نمیشود. از 21 آبان باید گفت به دلیل احیای اخلاق فداکاری و سنت انساندوستی ایرانیان و خلق حماسههای ایثار و وطندوستی که به قول آسیبدیدگان، زلزله شرمنده محبت وطن شد. هنوز تصاویر ترافیک انبوه کمکهای انسانی که کیلومترها جادهها را تسخیر کرده بود، در حافظه حقیقی و مجازی جامعه باقی است. تاریخ، این فداکاری ایرانیان را فراموش نمیکند و نباید فراموش کند. زلزله بود، زندگی هم هست، امید هم هست.