تئاتر شهر؛ جلوهای از برزخ شهرسازی سیاسی
شهر و چینش فضاهای آن بهترین نشانهها هستند برای نمایانشدن اینکه سیاستگذاران این شهرها چه نوع شهروندان و جامعهای را مطلوب میدانند. فضاهای عمومی همواره دریچهای رو به دموکراسی هستند، محیطهای تعاملی آغوش گشوده به سوی جامعهای با روابط گسترده، متکثر و گفتوگومحور هستند و تعدد دیوارها، فضاهای جداشده، ممنوعه و دستهبندیشده محلی خواهند بود برای ایزولهکردن گروههای اجتماعی.
عبدالکریم حسینزاده-نماینده مجلس دهم: شهر و چینش فضاهای آن بهترین نشانهها هستند برای نمایانشدن اینکه سیاستگذاران این شهرها چه نوع شهروندان و جامعهای را مطلوب میدانند. فضاهای عمومی همواره دریچهای رو به دموکراسی هستند، محیطهای تعاملی آغوش گشوده به سوی جامعهای با روابط گسترده، متکثر و گفتوگومحور هستند و تعدد دیوارها، فضاهای جداشده، ممنوعه و دستهبندیشده محلی خواهند بود برای ایزولهکردن گروههای اجتماعی. به عبارت سادهتر، جریانهای «خالصساز سیاسی» در محیط شهری هم به دنبال خالصسازی فضاهای عمومی خواهند رفت. مسئله دیوارکشی اطراف تئاتر شهر را باید از این منظر دید، دیوارکشیها و تفکیکهایی که البته در شهرسازی ما بیسابقه هم نبودند. تفسیر رفتار حکمرانی شهری به نسبت مواردی مانند ساختمان تئاتر شهر نشاندهنده یک چالش بزرگتر در رابطه با نگاهی است که به کلیت جامعه در ایران وجود دارد. مجموعه تئاتر شهر چه به لحاظ اهمیت تاریخی معماری آن و چه کارکرد فضای درونی و بیرونیاش در بیش از 50 سال یکی از مهمترین مراکز تعاملی قشر تحصیلکرده و روشنفکر جامعه ایران بوده که عابر و شهروندان را دعوت به حضور در بستر خود به عنوان یک فضای متفاوت، دارای چشمانداز، اصالت، نوآوری و تمایل به گفتوگو میکرده است. آنچه امروز در تئاتر شهر در حال وقوع است، نمونهای از یک رفتار هدفمند است که پیشتر هم نمونههای بسیاری داشته که باید آن را در چارچوب «شهرسازی سیاسی» تحلیل کرد. یعنی نوعی از شهرسازی که با چینش و ایجاد کاربریهای خاص فضاهای عمومی به دنبال دستیابی به اهدافی مشخص در سطح جامعه است و تلاش دارد تا از طریق این طراحی، مناسبات و شرایط مد نظر خود را بر جامعه شهری حاکم کند. تفکیک فضای شهری به سه کارکرد جدای از هم کار، سکونت و تفریح در واقع یک نوع تفکیک سیاسی مدرنیستی بود با هدف کنترل جامعه اما در نگاه پستمدرنیستی ما به سمت فضاهای مختلط پیش میرویم و نمونه بارز آن نیز بزرگترین دانشگاههای دنیا هستند که تلاش گستردهای را انجام دادهاند برای برداشتن دیوارها تا فضای دانشگاهی (Campus) با فضای عمومی شهری یکی و در واقع کاملا درهمتنیده و مختلط شود یعنی دقیقا تلفیق فضاهای عمومی با حیات شهری. در مورد خاص ساختمان تئاتر شهر تهران، تاکنون دو دسته از اقدامات برای ایجاد تأثیر مستقیم بر این فضا را در دو دهه اخیر شاهد بودهایم. اولی تبدیل پارکینگ تئاتر شهر به مسجد که با حاشیههای فراوانی صورت گرفت و سپس ایجاد تمرکز دستفروشی در معابر محیط این مجموعه. مجموعه تئاتر شهر چه به لحاظ اهمیت تاریخی معماری آن و چه کارکرد فضای درونی و بیرونیاش در بیش از 50 سال یکی از مهمترین مراکز تعاملی قشر تحصیلکرده و روشنفکر جامعه ایران بوده که عابر و شهروندان را دعوت به حضور در بستر خود به عنوان یک فضای متفاوت، دارای چشمانداز، اصالت، نوآوری و تمایل به گفتوگو میکرده. دو دسته اقدامات قبلی به وضوح بر چشمانداز، وسعت، اصالت و یکپارچگی این مجموعه مؤثر بودهاند و آن را نه در تعامل بلکه در تقابل با محیط اطراف قرار میدهند و در پی آن افراد درون این مجموعه هم در تقابل با افراد بیرونی قرار خواهند گرفت به ویژه درخصوص تجمع دستفروشها. در برنامه کنونی یعنی سومین اقدام در قبال تئاتر شهر، دیوارکشی دور مجموعه کار قطع ارتباط این مکان با فضای بیرون و ایزولهکردنش را تکمیل میکند و خطرناکترین اقدام ممکن در از بین بردن یک نماد و اثر معماری- شهرسازی است، فضایی که قبلا در وضعیتی تقابلی قرار گرفته حالا وارد دوران حصر و گروگان شدن خود میشود. موقعیتی که به شهروندان مرتبط با تئاتر شهر نیز تسری پیدا میکند. جدای از خوانش امنیتی چنین ترکیببندی شهری، حاصل کار ایجاد دو جنبه متفاوت در محدوده چهارراه ولیعصر است. بیآنکه ارتباط پویا و مؤثری با هم داشته باشند و گفتوگو و فهم مشترکی بین آنها شکل بگیرد. مهمتر اینکه ایزولهکردن تئاتر شهر به عنوان یکی از نمادهای فرهنگی_هنری_تاریخی پایتخت ایران همانطور که در راستای بیگانهسازی تهران با پیشینه خود است، بیگانهسازی شهروند تهرانی با هنر و پیشینه فرهنگیاش هم محسوب میشود. گویی بخشی از شهر باید فراموش شود و به همراه آن، شهروندان مرتبط با آن نیز باید به گرته فراموشی سپرده شده و ارتباط دینامیک خود با عموم جامعه را از دست بدهند. تئاتر شهر با فضا و چهره کنونی خود هر روز کمتر از دیروز یادآور نشاط فرهنگی، تعامل و رشد جمعی است و آنچه در حال وقوع است، همین تهمانده کارکرد اجتماعی آن را نیز سلب خواهد کرد، یعنی رفتاری دقیقا برخلاف روندهای فعلی جهان و قطع ارتباط فضاهای عمومی شهری با حیات زنده و پویای شهری.از منظر معناشناختی شهرسازی، وجود اهدافی نظیر مقابله با نمادهای فرهنگی، بازنویسی اجباری و یکسویه تاریخ، کنترل فرهنگی و اجتماعی و تقابل فرهنگی-سیاسی با برخی از قشرها در پس تصمیماتی نظیر حصارکشی تئاتر شهر نمایان است.با این اوصاف به نظر میرسد نبود فضاهای عمومی را باید به عنوان یک استراتژی حکمرانی شهری بپذیریم که دامنه آن در حال وسعتیافتن است تا شهری مملو از فضاهای ایزوله، جداافتاده و بدون ارتباط اجتماعی و تعامل بر پا کند، این اصرار بر محصورسازی یعنی ایجاد فضایی خصوصی برای رفتوآمد کاملا کنترل شده و تحت مراقبت و مدیریت و این در تقابل نقش و عملکردی است که این مجموعه بر اساس آن شکل گرفته است و فلسفه وجودی آن را زیر سؤال میبرد.تفکیک فضاهای شهری در حکمرانیهای شهری معمولا با سه هدف صورت میگیرد: جنسیتیکردن (زنانه و مردانه) فضاها، قومیتی مانند آنچه در دوران آپارتاید در آفریقا یا آمریکا شاهد آن بودیم و دیگری سیاسی که به نظر میرسد در واقع تفکیککردن، محصورکردن و گروگانگرفتن تئاتر شهر تهران تنها میتواند در تعبیر اهداف سیاسی جناحی آن گنجانده شود و لاغیر.مدیریت شهری نباید چنین بیندیشد که بستر خیابان و پیوند تمامی عرصههای عمومی تهدید به حساب میآیند بلکه همه آنها یک فرصت به تمام معنا برای تعالی جامعه هستند، این نگاه وارونه و غلط از شهر بیجهت نیست که بدان جا ختم شده است که ما دیگر در تهران چیزی به نام پیادهرو نداریم و هر آنچه میبینیم اتوبان است و خیابانهای بدون عرصه عمومی و یا با کمترین میزان پیادهرو زیرا در این حالت معبر محل عبور است نه محل اتفاق و قرار و گفتوگو و زندگی شهری انسانگرایانه. اینکه هر روز عرصه عمومی را کم میکنیم و آن را به بند حصار بکشیم ضد شهری و ضد شهروندیترین اتفاقی است که تاریخ شهرسازی و معماری دارد به خود میبیند و این به هیچ روی نمیتواند عنوان «شهرسازی شهروندگرا» را داشته باشد. حریمکشی اطراف تئاتر شهر به بهانه وجود آسیبهای اجتماعی اطراف آن صورت میگیرد. اگر این بهانه را به عنوان دلیل اصلی این اقدام بپذیریم -که شخصا در پذیرش آن تردید دارم- باز هم با یک نگاه غیرسیستمی مواجه میشویم. یعنی دوباره به یک نظام حکمرانی شهری برخورد میکنیم که ناتوان از مدیریت درست مسائل شهری و اصل آسیبهاست و لاجرم روی به پاسخهای نامتناسب برای این مسائل میآورد. حتی با لحاظکردن همین بهانه هم باز حصارکشی اطراف تئاتر شهر دارای یک خوانش کاملا سیاسی خواهد بود و آن اینکه با نظام حکمرانی شهری و عمومی مواجه هستیم که توان حل بنیادین مسائل را از دست داده و روی به راهحلهای ناصحیح و غیراصولی آورده است. حتی چنین خوانشی نیز چهره دیگری از یک شهرسازی غیراصولی و سیاسی را به نمایش میگذارد.