|

کارشناسان می‌گویند:

آخرالزمان باستان تخیلی است نه واقعی

از زمان پخش سریال مستند جنجالی آخرالزمان باستان در نتفلیکس، باستان‌شناسان در سراسر جهان از ادعاهای نادرست و اطلاعات غلط آن خشمگین شده‌اند.

آخرالزمان باستان تخیلی است نه واقعی

علیرضا مس‌فروش، دانش‌آموخته کارشناسی ارشد باستان‌شناسی از دانشگاه تربیت مدرس: از زمان پخش سریال مستند جنجالی آخرالزمان باستان در نتفلیکس، باستان‌شناسان در سراسر جهان از ادعاهای نادرست و اطلاعات غلط آن خشمگین شده‌اند. ویدئویی هشت‌قسمتی که در بسیاری از مکان‌های تاریخی (مانند ترکیه، مکزیک، اندونزی و...) فیلم‌برداری شده و در آن گراهام هنکاک ادعا می‌کند تمدن پیشرفته‌ای در عصر یخبندان گذشته وجود داشته که 12 هزار سال پیش به واسطه یک فاجعه از بین رفته است، او استدلال می‌کند که بازماندگان آن تمدن، دانش پیشرفته خود را به اجداد شکارگر-گردآورنده ما آموخته‌اند و در ادامه جوامع کنونی ما را ایجاد کرده‌اند. انجمن باستان‌شناسی آمریکا نامه‌ای به نتفلیکس نوشت و از آنها خواست تا نمایش را به‌ جای «مستند» به‌عنوان «علمی-تخیلی» طبقه‌بندی کنند و استدلال کرد که این نام‌گذاری به‌ طور علنی باعث تحقیر باستان‌شناسان می‌شود و حرفه باستان‌شناسی را بی‌ارزش می‌کند. این برنامه در هفته اول نمایش 25 میلیون ساعت تماشا به دست آورد و توانست به 10 نمایش برتر نتفلیکس در 31 کشور صعود کند. واضح است که علاقه عمومی درخور‌توجهی به سؤالاتی که هنکاک می‌پرسد، وجود دارد و مردم می‌خواهند بدانند که او درباره همه اینها چه می‌گوید.

تمدن گمشده یا سفسطه‌گری‌؟

پیش‌فرض این سریال به تمثیل افلاطون از آتلانتیس مربوط می‌شود؛ تمدنی باستانی که به دست موجودی نیمه‌خدا/نیمه‌انسان ساخته شده و در نهایت از سوی خدایان به اعماق اقیانوس اطلس فرو می‌رود، تا تنبیهی باشد برای حرص و طمع و غرور سازندگانش.

در آخرالزمان باستان، گراهام هنکاک، روزنامه‌نگار بریتانیایی، تمدن پیشرفته مشابهی را «که در تاریخ گم شده»، پیشنهاد می‌کند. او ادعا می‌کند که این تمدن به واسطه یک رویداد فاجعه‌بار در 12 هزار سال پیش، در پی برخورد یک دنباله‌دار که سبب سیلی ویرانگر شد، از بین رفته است؛ اما این تمدن پیش از انقراض کامل، فرستادگانی را به گوشه و کنار جهان فرستاده است تا دانش کشاورزی، نجوم، هنر، ریاضیات و تمام فناوری‌های پیشرفته لازم را برای ایجاد تمدن‌های پیچیده انسانی گسترش دهند و از آن جمله می‌توان تکنیک‌های ساختمانی را که در بسیاری از مکان‌های باستانی قابل مشاهده است، نام برد. این موضوع باعث ایجاد اسطوره‌ها و افسانه‌هایی شد که به طرز عجیبی در سراسر جهان مشابه هم هستند. او هشدار می‌دهد که برای ما مهم است که به این موضوع فکر کنیم؛ زیرا ما نیز با فاجعه‌ای قریب‌الوقوع روبه‌رو هستیم؛ سپس برای اثبات وجود نظریه‌اش شروع به سفر در دنیا می‌کند.

در اپیزود اول این سریال، او «نگرش بسیار تدافعی و متکبرانه‌ای را که از جریان اصلی آکادمیک حمایت می‌کند»، هدف قرار می‌دهد و ادعا می‌کند که باستان‌شناسان متعارف و «به‌اصطلاح متخصصان» از شواهدش می‌ترسند؛ زیرا او «هر چیزی را که باستان‌شناسان درباره ماقبل تاریخ بشریت به ما گفته‌اند، زیر سؤال می‌برد». و با این توضیح توطئه‌آمیز نتیجه می‌گیرد که باستان‌شناسان یافته‌های حاکی از وجود این تمدن را مطالعه نمی‌کنند؛ زیرا این نظریه برای آنها تهدیدآمیز است. این نوع لفاظی که او را به‌عنوان یک جنگجوی بی‌باک در برابر تشکیلات فاسد معرفی می‌کند، ممکن است بینندگان را به این فکر بیندازد که یکی از بزرگ‌ترین باستان‌شناسان تمام دوران‌ها در برابر آنها ایستاده است.

در واقع به نظر می‌رسد هنکاک به‌نوعی باستان‌شناسان را به مبارزه دعوت می‌کند و در‌این‌میان این بینندگان هستند که قضاوت خواهند کرد پیروزی از آنِ کیست؟ در یک طرف باستان‌شناسان با تئوری‌ها و روش‌شناسی‌های علمی؛ اما عموما گوشه‌گیر و با فعالیت محدود در شبکه‌های مجازی و در طرف دیگر هنکاک و دیگر نظریه‌پردازان توطئه که مردم را با کتاب‌های پرفروش‌شان، شواهد غیرواقعی، نظریه‌های هیجان‌انگیز و فعالیت‌های فراوان در اینترنت و یوتیوب بمباران می‌کنند. مشکل اینجاست که عموما مردم در تبیین‌ پدیده‌های پیچیده گرفتار می‌شوند و سعی دارند برای سؤال‌های بسیاری که به طور اجتناب‌ناپذیری در مطالعه گذشته وجود دارد، پاسخی داشته باشند؛ پاسخ‌هایی که هیچ مبنایی در واقعیت ندارند. این منجر به ایجاد داستان‌های جذابی درباره گذشته می‌شود. خوب البته روشن است که چرا این موضوعات فوق‌العاده به نظر می‌رسند؛ زیرا مانند یک فیلم هالیوود، سرگرمی خوبی به حساب می‌آیند و البته همه ما سرگرمی را دوست داریم؛ اما مشکل زمانی شروع می‌شود که سرگرمی به‌عنوان یک «مستند» یا به‌عنوان واقعیت به فروش برسد.

پروفسور تیموتی کالفیلد از دانشگاه آلبرتای کانادا می‌گوید: «ما بارها و بارها این را دیده‌ایم که یک روایت هیجان‌انگیز یا تولید یک مستند غیرواقعی زیبا با اجرای راوی تحریک‌آمیزش می‌تواند شواهد علمی را مغلوب کرده و تحت تأثیر قرار دهد. او در ادامه می‌گوید که آخرالزمان باستان تنها یک مثال از یک روند فرهنگی گسترده‌تر است که تخصص و ارزش علم را انکار می‌کند. این فیلم در ژانر شبه‌مستندی قرار می‌گیرد که تاکنون در تاریخ سینما نمونه‌های زیادی از آن ساخته شده است. هنکاک می‌خواهد انکار تخصص را به یک وظیفه نجیب تبدیل ‌کند. «شما یک قهرمان هستید اگر با خِرد متعارف مخالف باشید. او این موضوع را نشان افتخار می‌داند که باستان‌شناس و دانشمند نیست و سعی می‌کند خود را در قالب یک روزنامه‌نگار متواضع و قابل اعتمادی معرفی ‌کند که در حال مبارزه با پنهان‌کاری‌ها و دروغ‌هایی است که دانشگاهیان سال‌های سال به خورد مردم می‌دادند».

کالفیلد با این فرض «پوچ» هنکاک که دانشگاه را یک نهاد یکپارچه می‌داند که یک‌سری موضوع‌های اصلی را پیش می‌برند و همه در درون با آن موافق هستند، مشکل خاصی دارد. و می‌گوید من نمی‌دانم هنکاک درباره چه دانشگاهی صحبت می‌کند؛ ولی این نوع مستندهای شبه‌علمی این دیدگاه را که همه ما شرور هستیم و چیزی به نام آزادی آکادمیک وجود ندارد، تقویت می‌کند.

دانشمندان می‌گویند که هنکاک نمی‌داند که اگر واقعا این شواهد به شکل تجربی و قابل تکرار وجود داشته باشد، چقدر مشتاقانه از آن استقبال می‌کنند. چنان‌که باستان‌شناس کارل فیگانس از دانشگاه تگزاس بعد از بررسی این مستند می‌نویسد: هر باستان‌شناسی که می‌شناسم، مطمئنا از کشف تمدن ناشناخته قبل از عصر یخبندان خوشحال می‌شود.

خطرات شبه‌باستان‌شناسی

برای بسیاری از مردم، شبه‌باستان‌شناسی در ابتدا سرگرمی بی‌ضرری به نظر می‌رسد؛ اما در واقع بازنویسی داستان علمی-تخیلی به‌عنوان واقعیت تاریخی می‌تواند پیامدهای جالبی نداشته باشد. این موضوع باعث می‌شود نظریه‌پردازان توطئه جسورتر شده و به طور کلی از این پس هر چیزی؛ ازجمله مطالعات علمی و اعتبار آموزش عالی را زیر سؤال ببرند.

خانم استِف هالمهوفر، دانشجوی دکترای دانشگاه آلبرتا که به مطالعه استفاده از شبه‌باستان‌شناسی و پاک‌کردن میراث بومی از طرف گروه‌های راست افراطی می‌پردازد، می‌گوید که این حملاتی که هنکاک به باستان‌شناسان می‌کند، باعث افزایش حس اقتدار او نزد بینندگان می‌شود؛ و توضیح می‌دهد:

«اظهارات مکرر توهین‌آمیز به باستان‌شناسان و دیگر دانشگاهیان در هر قسمت از آخرالزمان باستان لازم است تا به مخاطب یادآوری کند و در ذهنش القا شود که گذشته صرف‌نظر از فقدان شواهد قطعی برای آن، با جایگزینی که اکنون ارائه می‌شود، درست است. ابهام اینکه این تمدن فرضی پیشرفته، مربوط به چه کسانی بوده است، با اعتباری که این سریال از طرف نتفلیکس ساخته شده، کم‌رنگ می‌شود و باعث می‌شود آخرالزمان باستان به منبعی آسان و قابل فهم برای هر‌کسی که به دنبال پرکردن یک گذشته افسانه‌ای خیالی است، تبدیل شود».

فلینت دیبل، استاد باستان‌شناسی در دانشگاه کاردیف، در میان گروه کارشناسانی است که ادعاهای هنکاک را به چالش می‌کشند. به گفته دیبل، باستان‌شناسان سال‌ها از کار هنکاک آگاه بوده‌اند. او از سال 1985 شانزده رمان موفق تجاری را منتشر کرده است که در همه آنها شواهد باستان‌شناسان را نادیده می‌گیرد. با این حال، دیبل با ذهنی باز شروع به تماشای آخرالزمان باستانی می‌کند و می‌گوید: «من در واقع به‌نوعی شوکه و ناامید شدم، هنگامی که متوجه شدم هنکاک درباره باستان‌شناسان، در سریالش بسیار تهاجمی‌تر از نوشته‌هایش است. از دیدگاه من به‌عنوان یک باستان‌شناس، این نمایش فاقد شواهدی برای حمایت از نظریه هنکاک درباره تمدن پیشرفته عصر یخبندان است. هنکاک استدلال می‌کند که بینندگان نباید «به متخصصان تکیه کنند»، به این معنی که در عوض باید به روایت او تکیه کنند. در طول سریال، حملات او علیه «کارشناسان و باستان‌شناسانی که اطلاعات را سانسور می‌کنند» بسیار شدید و مکرر است. و حتی در قسمت ششم بیان می‌کند باستان‌شناسان قبلا اشتباهات زیادی کرده‌اند و ممکن است دوباره نیز اشتباه کنند».

دیدگاه‌های نژادپرستانه

دیبل در ادامه می‌گوید «چرا هیچ مدرکی برای این تمدن عصر یخبندان که او می‌گوید وجود ندارد، در حالی که ما شواهد فراوانی از شکارگر-گردآورندگان در سراسر جهان در این زمان داریم». تاکنون هیچ مواد فرهنگی از این تمدن نه در خشکی و نه در دریا به دست نیامده است. حتی مدارک مکتوب آن نیز به همان اندازه کم است. افلاطون در نوشته‌های تمثیلی خود اولین‌بار از شهری ایدئال به نام آتلانتیس یاد می‌کند. اما نویسندگان یونانی و رومی بعد از او به سختی به این حکایت توجه می‌کنند و تنها با کشف قاره آمریکا بود که آتلانتیس در میان دیدگاه‌های استعماری محبوبیت بیشتری پیدا می‌کند.

ویویان لافلین، باستان‌شناس خاور نزدیک و مصر، در اظهاراتش خاطرنشان کرد که باستان‌شناسی یک علم اجتماعی است و هر دو جنبه اجتماعی و علمی آن به طور مداوم در شبه‌باستان‌شناسی نادیده گرفته می‌شود. او ریشه این نوع مستندهای غیرعلمی را در ایدئولوژی‌های نژادپرستانه و برتری‌طلبانه سفیدپوستان می‌داند که باعث جسورترشدن افراط‌گرایان می‌شود.

انسان‌شناس جان هوپس خاطرنشان می‌کند که هنکاک در پیشنهاد تمدن مبهم «پیشرفته» به‌طور عجیبی از مخاطبان می‌خواهد که آن را به عنوان جامعه‌ای قابل مقایسه با جامعه اروپای قرن نوزدهم ببینند. استفاده از جامعه اروپایی به عنوان معیار استاندارد برای عقل، هنر و «تمدن» در مرکز استدلال‌ها به نفع برتری سفیدپوستان و استثناگرایی اروپایی است.

بنابراین می‌توان گفت در سریال آخرالزمان باستان، پیام‌های ضد روشنفکری و نژادپرستانه‌ای نهفته است که نشان می‌دهد بومیان در تطور فرهنگی هیچ نقشی نداشته‌اند و این سفیدپوستان آتلانتیس بودند که فرهنگ را به پیشینیان ما آموختند. این همان ایده‌های بی‌اعتباری است که ایگناتیوس دانلی، سیاست‌مدار و رمان‌نویس در سال 1882 در کتاب خود، آتلانتیس آن را بیان کرد و به دنبال آن نویسندگان زیادی آن را پرورش دادند.

هنکاک حتی در کتاب «اثر انگشت خدایان» در سال 1995 مستقیما از دانلی استناد می‌کند و ادعا می‌کند سیستم جاده‌ها و معماری پیچیده در زمان اینکاهای باستان، هر دو «کار مردان سفیدپوست و مو روشن بوده است» و همین موضوع را درمورد داستان کوتزالکواتل ریشدار (خدای مکزیک باستان) نیز تکرار می‌کند و از کوتزالکواتل ریشو و سفیدی صحبت می‌کند که به مردم بومی دانش این «تمدن گمشده» را آموزش داده است. تفکر ناقص او حاکی از آن است که مردم بومی برای میراث فرهنگی خود سزاوار اعتبار نیستند.

تأثیر هنکاک از تفکرات نژادپرستانه دانلی به وضوح در مقاله او «غریبه‌های مرموز: یافته‌های جدید درباره اولین آمریکایی‌ها» دیده می‌شود. هنکاک نیز مانند دانلی، سعی دارد تصاویری از «قفقازوئیدها» را در هنر بومی آمریکا و اسطوره‌شناسی آنها نشان دهد. باید گفت این نوع «علم نژادی» مدت‌هاست منسوخ شده و از بین رفته است. به نظر می‌رسد او سعی دارد تا با نمایش این مستند به اصطلاح علمی و چنگ‌زدن به ایده دانلی، دوباره شکوه عصر ویکتوریایی را زنده کند.

الگوپذیری: تمایل به یافتن الگوهای معنادار

مایکل شرمر یکی از نویسندگان نیویورک‌تایمز و مؤسس مجله اسکپتیک، نشریه‌ای که درباره ادعاهای شبه‌علمی و ماوراءطبیعی تحقیق می‌کند، درمورد یافتن الگوهای معنادار در این مجموعه چنین توضیح می‌دهد: «نمونه‌‌ای از الگوپذیری، تطبیق تراز ساختمان‌های باستانی روی زمین با ستارگان آسمان است که هنکاک این کار را به پیروی از رابرت باوال انجام می‌دهد. باوال اعتقاد دارد که مجموعه اهرام بزرگ در مصر با صور فلکی شکارچی در آسمان زمستان مطابقت دارد (عمدتا سه ستاره‌ای که «کمربند جبار» را تشکیل می‌دهند). هیچ مدرک مستقلی وجود ندارد که نشان دهد مصریان باستان می‌خواستند طرح اهرام خود را مطابق با آن صورت فلکی بسازند. در بسیاری از موارد، هنکاک اشاعه فرهنگی، اختراع موازی، نوآوری مستقل و تصادف را به عنوان توضیحات رد می‌کند، و در عوض قویا پیشنهاد می‌کند که ویژگی‌های فرهنگی بین تمدن‌ها که به نظر می‌رسد با هم مطابقت دارند، نتیجه یک منبع باستانی مشترک است، و آن منبع نیز همان تمدن گمشده اوست. اما در واقع، ما باید شباهت‌هایی را مانند اشتراکات شناختی در اندیشیدن به جهان، در نظر بگیریم، در زندگی انسان‌ها فقط تعداد انگشت‌‌شماری از موضوعات متنوع وجود دارد، بنابراین وقتی مردم ایده‌هایی شبیه به یکدیگر ارائه می‌دهند نباید تعجب کنیم. برای مثال در طول زمان، شباهت آیین‌ها و نمادها به‌طور خودکار نشان‌دهنده یک منشأ باستانی مشترک نیست، بلکه می‌تواند نتیجه اشتراکات شناختی باشد. به نظر من الگوهای معنادار زیادی که هنکاک در مدارک باستان‌شناسی یافته است، نه در خاک، بلکه در ذهن او نهفته است».

نگاهی به نمونه‌های ارائه‌شده

یکی از مواردی که هنکاک به آن استناد می‌کند «جاده بیمینی» در زیر اقیانوس است. باستان‌شناس باتجربه خاور نزدیک گالی جافه در این خصوص می‌گوید: «این یک سازند سنگی در زیر آب و به طول تقریبا یک کیلومتر است که شامل سنگ‌های آهکی مستطیلی است. از زمانی که غواصان آن را در سال 1968 در نزدیکی جزیره بیمینی شمالی، در باهاما، در اقیانوس اطلس غربی کشف کردند، بسیاری ادعا کرده‌اند که این سازه ساخته دست بشر است و شاید یک دیوار، یا جاده، یا اسکله، یا حتی یک موج‌شکن باشد. حتی تعداد کمی از وب‌سایت‌های گردشگری آن را به عنوان بخشی از شهر افسانه‌ای آتلانتیس معرفی می‌کنند. حالا هنکاک نیز ادعاهای اثبات‌نشده پیشینیان خود را تکرار می‌کند. اما آیا اصلا این موضوع حقیقت دارد؟ در واقع باید گفت زمین‌شناسان به اتفاق آرا موافقند که جاده بیمینی یک سازند صخره‌ای طبیعی است و چند سال پس از کشف آن، مطالعه این سایت را متوقف کردند. حتی یک باستان‌شناس وجود ندارد که ادعا کند این جاده ساخته دست بشر است».

گالی جافه در ادامه بیان می‌دارد: «در آخرین قسمت این مجموعه، هنکاک و مجری پادکست نظریات توطئه، راندال کارلسون، حدس می‌زنند که سیل فاجعه‌باری که به نظر آنها منجر به نابودی این تمدن عصر یخبندان شد، توسط یک دنباله‌دار ایجاد شده است که با زمین برخورد کرده و منجر به ذوب‌شدن یخ‌های قطبی و متعاقب آن غوطه‌ورشدن بقایای آن در زیر امواج اقیانوس شده است. اما در حقیقت، اگر یک دنباله‌دار بزرگ با زمین برخورد کرده باشد، انتظار می‌رود بقایای این رویداد فاجعه‌بار را پیدا کنیم. حداقل، منطقی بود که وجود یک دهانه برخوردی، مانند دهانه چیکسولوب در نزدیکی شبه‌جزیره یوکاتان در مکزیک را که بر اثر برخورد سیارکی ایجاد شده، و بر طبق این فرضیه منجر به انقراض دایناسورها در 67 میلیون سال پیش شده است را ببینیم. اما چرا برخورد عظیم این دنباله‌دار فرضی هیچ اثری روی زمین باقی نگذاشته است؟ هنکاک و کارلسون پاسخ می‌دهند که روی یک کوه یخ فرود آمده و آن را ذوب کرده است. البته این یک توضیح فوق‌العاده راحت است که به این اشخاص اجازه می‌دهد ادعا کنند که این رویداد باعث سیل شده و توضیح دهند که چرا هیچ مدرکی دال بر این تأثیر عظیم وجود ندارد. حتی شواهد غیرمستقیم از تأثیرات جهانی چنین رویداد فاجعه‌باری در هیچ‌کجا یافت نشده است. طبیعتا، او نیازی به اثبات ادعاهای خود احساس نمی‌کند.

هنکاک ادعا می‌کند که هیچ کاوش باستان‌شناسی در مکان‌هایی که او به آنها اشاره می‌کند انجام نشده است. این ادعا به سادگی نادرست است. به جز یکی، تمام سایت‌های ذکرشده در این مجموعه، از جمله گونونگ‌پادنگ در اندونزی، چولولا در مکزیک، معابد مگالیتیک مالت، گوبکلی‌تپه در جنوب شرقی ترکیه، پاورتی‌پوینت در ایالت لوئیزیانا، در آمریکا و دریکویو در ترکیه، کاوش و مطالعه شده‌اند. اطلاعات زیادی درمورد این سایت‌ها وجود دارد و مقالات علمی فراوانی در مورد آنها منتشر شده است. تنها سایتی که کاوش نشده جاده بیمینی است که همان‌طور‌که گفته شد زمین‌شناسان اطلاعات کافی را در اختیار ما قرار داده‌اند. در هیچ‌کدام از این مکان‌ها، هیچ‌یک از یافته‌های کشف‌شده نشان نمی‌دهد که انسان‌ها آنها را در عصر یخبندان ایجاد کرده‌اند، و به جز گوبکلی‌تپه اولین سکونت‌گاه‌ها در همه سایت‌هایی که او به آنها اشاره می‌کند، مربوط به هزاران سال بعد از عصر یخبندان هستند.

واقعیت این است که امروزه ما اطلاعات زیادی درمورد این عصر داریم که به دلیل سال‌ها کاوش و مطالعات تحقیقاتی در سایت‌های سراسر جهان انجام شده است. جالب اینجاست که شکارگر-گردآورندگان این عصر، که به گفته هنکاک، فناوری آنها به طور قابل توجهی پایین‌تر از تمدن پیشرفته عصر یخبندان است، انبوهی از بقایای مواد فرهنگی که در کاوش‌های علمی باستان‌شناسی پیدا شده است را از خود به جای گذاشته‌اند. این یافته‌ها شامل دست‌افزار‌های سنگی، مجسمه‌ها، استخوان‌ها، بقایای وعده‌های غذایی، اسکلت‌های انسانی و حیوانی، دانه‌های گیاهی، ردپاها و حتی سفرهای مهاجرتی آنها است. پس آثار تمدن پیشرفته هنکاک کجاست؟ تنها پاسخی که هنکاک برای ارائه دارد، «سیل» است، که تمام بقایای و آثار این تمدن فراموش شده و گمشده را از بین برده است.

علاوه بر این، برخلاف ادعاهای مکرر هنکاک درمورد شکارگر-گردآورندگان، آنها دارای فناوری‌های پیچیده‌ای بودند، از جمله دست‌افزارهای چندمنظوره از استخوان یا سنگ، تله‌های شکار و موارد دیگر. باستان‌شناسان امروزه قطعا از آنها به عنوان افراد ساده و «ابتدایی» یاد نمی‌کنند.

هنکاک آشکارا علیه دانشمندان صحبت می‌کند و تقریبا به طور کامل مشروعیت باستان‌شناسان را زیر سؤال می‌برد و ادعا می‌کند که به دلایلی آنها یافته‌های مهم را از دست می‌دهند. اما یافته‌هایی که او بر آنها تکیه می‌زند مجموعه‌ای از احتمالات، فرضیه‌ها و ادعاهای آزمایش‌نشده هستند. واقعیت البته بسیار متفاوت است. اگر آقای هنکاک به خود زحمت می‌داد تا انبوهی از نشریات باستان‌شناسی و گزارش‌ کاوش‌‌های انجام شده را فقط بخواند، متوجه می‌شد که همه ادعاهای او به سادگی بی‌ربط هستند».

‌«چه می‌شود اگر؟» قسمت آسان آن است

کاستوپولوس انسان‌شناس و باستان‌شناس دانشگاه آلبرتا موافق است که جدای از سرکوب شواهد چالش‌برانگیز، اتفاقا باستان‌شناسان مشتاق بینش‌های جدیدی هستند که ممکن است ایجاد شود و دریچه‌های تازه‌ای را به روی علم بگشاید. در واقع دانش علمی به این ترتیب پیشرفت می‌کند، اما هر ادعای جدیدی باید با شواهد و مدارک مطمئن تأیید شود. او می‌گوید: «در باستان‌شناسی یافته‌های غافلگیرکننده همیشه جالب‌تر و سازنده‌تر هستند، اما اگر همیشه آنچه را که انتظار داشتیم پیدا می‌کردیم، دیگر دلیلی برای تحقیق وجود نداشت».

نتفلیکس اعلام می‌کند: ‌اگر همه چیزهایی که در مورد انسان‌های ماقبل تاریخ می‌دانیم اشتباه باشد چه؟ روزنامه‌نگار هنکاک از مکان‌های باستان‌شناسی در سراسر جهان بازدید می‌کند تا کشف کند که آیا تمدنی بسیار پیشرفته‌تر از آن چیزی که ما تصور می‌کنیم هزاران سال پیش وجود داشته است یا خیر؟

بیایید این دو جمله را یکی‌یکی در نظر بگیریم و از منظر باستان‌شناسی به آنها نگاه کنیم. به‌طور قابل پیش‌بینی، موضوع با یکی از دو سؤال نمادین شبه‌باستان‌شناسی آغاز می‌شود: «چه می‌شود اگر؟» و دیگری «آیا ممکن است؟».

بدنه سؤالات به موارد نه‌چندان درست یا حداقل بسیار دور از واقعیت و نامحتمل می‌پردازد. این یک واقعیت است که هر آنچه ما درباره گذشته بشر می‌دانیم می‌تواند درست نباشد؛ زیرا نمی‌توانیم درباره هیچ‌یک از آنها با اطمینان صحبت کنیم. در حال حاضر با توجه به شواهد و مدارک باستان‌شناسی که در دسترس ما است می‌دانیم برخی از فرضیه‌ها درست‌تر از بقیه هستند. اما این به آن معنا نیست که ما هیچ چیز ارزشمندی درباره گذشته نمی‌دانیم یا اینکه در هیچ مقیاسی درک درست و معتبری از آن نداریم.

کاستوپولوس اضافه می‌کند که پرسیدن سؤالات مهیج مانند گزاره‌های جسورانه‌ «چه می‌شود اگر؟» به‌عنوان یک شروع عالی است، اما این بخش آسان علم است؛ آنچه مهم است، این است که ما با این ادعا چه می‌کنیم. باستان‌شناسان ثبات و انطباق درونی آن را از طریق استدلال و منطق ارزیابی می‌کنند و بارها و بارها آن را در برابر شواهد مورد آزمایش قرار می‌دهند.

بنابراین با توجه به مدارک و شواهد باستان‌شناسی می‌توان گفت هیچ تمدن پیشرفته عصر یخبندان مانند تمدنی که هنکاک ادعا می‌کند شواهدی برای آن دارد، وجود نداشته است. و با یک بررسی دقیق، می‌توان گفت ادعاهای موجود در آخرالزمان باستان قابل قبول نیستند. هنکاک بینندگان را تشویق می‌کند که جذابیت‌های هیجان‌انگیز را بپذیرند و شیوه‌ فکری متفاوتی را درباره دشواری‌های شناخت گذشته داشته باشند؛ گذشته‌ای که تقریبا طبق تعریف در تاریکی پوشیده شده است.

اما بر‌خلاف انجمن باستان‌شناسان آمریکا، کاستوپولوس متقاعد نشده که طبقه‌بندی مجدد آخرالزمان باستانی به‌عنوان ژانر علمی-تخیلی، بهترین رویکرد را برای مقابله با شبه‌باستان‌شناسی داشته باشد. او می‌گوید احتمال بیشتری وجود دارد که مردم در هنگام تماشای فیلم‌های مستند، شواهد پشتیبان و اطلاعات آنلاین را جست‌وجو ‌کنند و این موضوع حداقل توانایی‌های انتقادی آنها را درگیر می‌کند‌. و وقتی بینندگان کنجکاو به جست‌وجو می‌پردازند، کاستوپولوس وظیفه خود می‌داند که آنها را در مسیر درست راهنمایی کند. او می‌گوید: «من می‌خواهم اطلاعات و ابزارهایی را که مردم برای ارزیابی ادعاهایی که با آنها مواجه می‌شوند نیاز دارند، به آنها بدهم».

‌درک جذابیت شهودی

از زمان انتشار این مجموعه، پست وبلاگ کاستوپولوس در مورد شبه‌باستان‌شناسی بیش از 50 هزار بیننده را به خود جذب کرده است؛ این نشانه واضحی است که مردم عطش شدیدی برای شواهد و دیدگاه علمی دارند. کالفیلد می‌گوید که می‌داند چرا مردم مجذوب ایده هنکاک هستند و خواستار همدلی بیشتر در درک افرادی است که تحت تأثیر اطلاعات نادرست قرار می‌گیرند. به زعم کالفیلد هیجان‌انگیز بودن، احساس اسرارآمیزی و در کنار آن کمی سرگرمی این نوع برنامه‌ها باعث برانگیختن مردم شده و جذابیت بصری را برای آنها به ارمغان می‌آورد. او می‌گوید اتفاقا به همین دلیل مردم باید در هنگام تماشا یا خواندن هرگونه مطلب هیجان‌انگیزی، شک و تردید داشته باشند. این نوع مستندها ذاتا قانع‌کننده هستند؛ مطالعات نشان داده است که حتی دانشجویانی که با تفکر انتقادی به خوبی آشنا هستند، گاهی اوقات با ادعاهای نادرست متقاعد می‌شوند.

‌راه‌حل چیست؟

اما چگونه چنین مستند شبه‌علمی از یکی از شبکه‌های معتبر در دنیا به نمایش گذاشته می‌شود؟ آیا خویشاوندی دلیل آن بوده است؟ در پاسخ باید گفت «بله»؛ پسر گراهام هنکاک، شان هنکاک، یکی از مدیران نتفلیکس است. خویشاوندی در هنر، در کسب‌و‌‌کار نمایشی و تقریبا در هر بخش دیگر از دنیای ما به این معناست که دسترسی اغلب به کسانی اعطا می‌شود که ارتباطات بیشتری نسبت به شایستگی دارند. در این میان رسانه‌های اجتماعی نیز نقش بسیار مهمی را در استقبال و تأثیر نمایش‌هایی مانند آخرالزمان باستان ایفا می‌کنند. با تحلیل این رسانه‌ها می‌توان گفت نه‌تنها نظریات شبه‌باستان‌شناسی و انتشار آنها از توانایی باستان‌شناسی برای ارائه درک کلی از این رشته به‌عنوان یک رشته علمی می‌کاهد، بلکه باعث آسیب به جمعیت‌های بومی امروزی نیز می‌شود. به نظر می‌رسد نمایش‌های شبه‌باستان‌شناسی در شبکه نتفلیکس و سایر شبکه‌ها در حال رشد است؛ در‌‌حالی‌که تعداد مستندهای مبتنی بر واقعیت که در آنها بر روند باستان‌شناسی و علم تمرکز شده، در ایالات متحده رو به کاهش است. این موضوع به این معناست که به علم چراغ سبز کمتری نشان داده می‌شود. راه‌حل در اینجا چه می‌تواند باشد؟

نامه انجمن باستان‌شناسی آمریکا به این واقعیت اشاره می‌کند که هر روز هزاران باستان‌شناس در موزه‌ها با مردم صحبت می‌کنند، از طریق سازمان‌ها و شبکه‌های دولتی اطلاعات خود را در اختیار مردم می‌گذارند، در دانشگاه‌ها به تدریس می‌پردازند و در محوطه‌های مختلف کاوش می‌کنند و اطلاعات آن را انتشار داده و در اختیار همگان قرار می‌دهند. تقویت فرهنگ بی‌اعتمادی در اطراف این متخصصان نه‌تنها به آنها و مؤسسات میراث فرهنگی آسیب می‌رساند، بلکه به تلاش‌ها برای درک و تجلیل از مردم بومی در سراسر جهان نیز آسیب می‌رساند. اریک اچ کلین، انسان‌شناس و استاد مطالعات کلاسیک و باستانی خاور نزدیک، خاطرنشان می‌کند: «هدف از ساخت چنین مستند‌های شبه‌علمی خارق‌العاده‌ با هزینه‌های بسیار زیاد که بدون شواهد و مدارک ارائه می‌شوند، چیست؟ خطر شماره یک این است که آنها مخاطبان ساده‌لوح را هدف قرار می‌دهند که نمی‌دانند چه کسی یا چه چیزی را باور کنند. مردم عام فقط نسخه هنکاک را در این مجموعه دیده‌اند. پاسخ باستان‌شناسان حرفه‌ای، حتی در حد یک ساعت و پخش آن توسط نتفلیکس، بسیار خوشایند خواهد بود. اگر نتفلیکس واقعا روی ارائه واقعیت‌های تاریخی سرمایه‌گذاری می‌کند، بهتر است سیاستی را تعیین کند که به باستان‌شناسان اجازه دهد نمایش‌های خود را با زمان کافی برای پاسخ‌گویی داشته باشند. مطمئن باشید که آنها با مدارک و شواهد واقعی در دست ظاهر می‌شوند».

برخلاف تصورات هنکاک، باستان‌شناسی امروزه حوزه‌ای فعال است که بر کاوش‌های پر‌زحمت و جمع‌آوری و تحلیل دقیق داده‌های باستان‌شناسی مبتنی است. همچنین اعتماد عمومی به علم و دانشمندانی است که زیربنای آن هستند. اگرچه فیلم‌هایی مانند سری ایندیانا جونز ممکن است غارت را به‌عنوان علم باستان‌شناسی معرفی کنند، اما واقعیت این است که گاهی باستان‌شناسان تنها چند سانتی‌متر را در روز کشف، مستندسازی و نقشه‌برداری می‌کنند. این رشته از این جهت منحصر‌به‌فرد است که برای بقا به دانش عمومی و توجه رسانه‌ها نیز وابسته است. این موضوع باعث می‌شود از یک سو کمک مالی برای کاوش‌ها به دست آورند و از سوی دیگر مکان‌هایی مانند پمپئی، پترا یا چیچن‌ایتزا، باعث کسب درآمد در صنعت گردشگری آن کشور می‌شود. به‌طور خلاصه، باستان‌شناسان به اعتماد عمومی مردم نیاز دارند؛ اعتمادی که هنکاک سعی در از بین بردن آن دارد. شاید جالب به نظر بیاید که باور کنیم دانشگاهیان برای حفظ اسرار از مردم متحد شده‌اند، اما صادقانه باید گفت آنها اولین کسانی هستند که چنین یافته‌هایی را به جهان معرفی می‌کنند.

در پایان باید گفت باستان‌شناسی، دانش بررسی فرهنگ‌های انسانی از راه بازیابی، مستندسازی‌ و تحلیل مواد فرهنگی است. یکی از اهداف اصلی باستان‌شناسی، روشنگری درباره تاریخ بشر و فراز و فرود شکل‌گیری تمدن‌هاست. یکی از خدمات مهمی که باستان‌شناسان می‌توانند انجام دهند، بر‌ملا‌کردن دروغ‌های تاریخی و مبارزه‌ای منطقی با شبه‌علم و خرافات‌هایی است که امروزه از گذشته بیان می‌شود.