رنگباختگی احزاب در 11 اسفند
در دوازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در حوزه پایتخت و حومه کاندیداهای اصولگرا با پنج لیست «شورای ائتلاف نیروهای انقلاب اسلامی»، «شورای وحدت اصولگرایان»، «ائتلاف فراگیر نیروهای مردمی جبهه انقلاب»، «جبهه پیشرفت رفاه و عدالت» و بالاخره لیست وقت اضافه «ائتلاف امنا» خود را معرفی کردند.
پریسا کدیور-دکترای جامعهشناسی سیاسی: در دوازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در حوزه پایتخت و حومه کاندیداهای اصولگرا با پنج لیست «شورای ائتلاف نیروهای انقلاب اسلامی»، «شورای وحدت اصولگرایان»، «ائتلاف فراگیر نیروهای مردمی جبهه انقلاب»، «جبهه پیشرفت رفاه و عدالت» و بالاخره لیست وقت اضافه «ائتلاف امنا» خود را معرفی کردند. آنچه در وهله نخست به چشم میآمد، نامهای مشترک این فهرستها بود؛ نهتنها در میان لیستهای اصولگرایان، بلکه در فهرست «ائتلاف بزرگ فرهنگیان» افرادی از لیست «صدای ملت» (منتسب به چهار حزب اصلاحطلب) در کنار کاندیداهای جبهه پایداری قرار گرفته بودند.
در قواعد جهانشمول سیاسی، جریانها و احزاب متعهد به داشتن ماهیت مشخصی هستند که قائم به اهداف و چشمانداز مورد نظر، برنامه مدون دستیابی به آنها و تعهد به ارائه دستاورد باشد. با این چارچوب، در رقابتهای انتخاباتی، این ماهیت احزاب است که به مصاف یکدیگر میروند، نه چهرهها و شخصیتها.
یکی از ملموسترین ویژگیهای فضای انتخابات اخیر، صرفنظر از میزان مشارکت، آن است که فهرستهای معرفیشده فاقد پشتوانه محتوایی و هویت بودند. به راستی تفاوتهای ساختاری و فرایندی و برنامههای تشکلهای اصولگرا در چه بود که رأیدهندگان را به برگزیدن آگاهانه یکی از آن فهرستها
ترغیب کند؟
به نظر میآید تنظیمکنندگان لیستهای ائتلافی اصولگرا نهتنها دغدغه تدوین برنامه برای توجیه و تشویق رأیدهندگان را نداشتند، بلکه درصدد بدیهیزدایی از قواعد مورد اجماع نظامهای دموکراتیک بودند. حضور چهرههای مشترک و فقدان محتوای متمایز و هویتبخش، مؤید این امر است. این رویکرد جریان اصولگرا از یک سو از اطمینان به وفاداری پایگاه اجتماعی که رأی سنتی آنها را حفظ میکرد، برمیخاست و از سوی دیگر، ناشی از ناامیدی از جلب نظر رأیدهندگان خاکستری بود.
در طرف دیگر رقابت دوازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، اصلاحطلبان قرار داشتند که اگرچه به گفته محسن آرمین به دو دسته موافق و مخالف شرکت تقسیم شدند، اما از سال 96 درگیر اثبات نسبت خود با «اصلاحطلبی» برای احیای اعتماد بدنه اجتماعیشان شده بودند. جریان اصلاحات که از سقف مطالبات خویش در شروع حرکت، به کف مطالبهگری در حد «نرمالیزاسیون» در دوازدهمین دوره ریاستجمهوری غلتیده بود، به مرور رویکرد ایجابی خود را از دست داد و به موضع دفاعی و سلبی افتاد؛ به نحوی که «اصلاحطلبی منفی» (به عاریت از گفتمان آیزایا برلین و معادلسازی با «آزادی منفی»اش) راهبرد حداقلی نیروهای تکنوکرات جبهه اصلاحات هنگام انتخابات شد.
آنها پیش و بیش از آنکه هدفگذاری و برنامه مشخصی ناظر بر مطالبات پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان ارائه دهند، مخاطبانشان را با این وعده که گزینه بهتری از رقیب بودند، پای صندوق میکشاندند. به این ترتیب، اصلاحطلبی به حزبی انتخاباتی که به صندوق رأی و واکنشهای هیجانی ناشی از دوقطبیسازی رقابتی بسنده میکرد، محدود شد.
رویکرد محافظهکارانه اصلاحطلبی منفی برای آنکه در ساختار قدرت بماند، آشکارا از شفافسازی چشمانداز و برنامههایش طفره میرفت؛ این امر نهتنها ماهیت جبهه اصلاحات را مخدوش کرد، بلکه شکاف غیرقابلترمیمی میان جبهه اصلاحات و خاستگاهش به وجود آورد.
با این اوصاف، اطمینان جریان اصولگرا به التزام عملی و بیچونوچرای پایگاه اجتماعیاش و بیمهری خاستگاه جریان اصلاحطلب به صندوق رأی موجب شد این دو جریان اصلی سیاسی خود را از تلاش برای ارائه منظومه فکری و عملی به مخاطبانشان مستغنی بدانند. امری که منجر به کمرنگشدن شناسنامه احزاب و تشکلهای سیاسی در کشور میشود و فضای سیاسی ایران را هرچه بیشتر از تدبیر و سیاستورزی میکاهد و به شوآفگرایی چهرهها میکشاند.