ماجرای ناسا، ستارهها و اقمار مصنوعی
دورترین کاندیدای جبهه اصلاحات به این جبهه، حالا بر کرسی ریاستجمهوری نشسته است؛ کاندیدایی که از همان روز نخست گفته بود خود را اصولگرای «اصلاحطلب» میداند. تأیید صلاحیت مسعود پزشکیان و انتخاب او بهعنوان رئیسجمهور ایران در انتخاباتی که بیش از آنکه پاسخ مثبت حدود ۵۳ درصد از حدود ۵۰ درصد از واجدین شرایط -در دور دوم انتخابات- به او باشد، پاسخ منفی آنان به رقیب اصلی او -سعید جلیلی- ارزیابی میشود.
دورترین کاندیدای جبهه اصلاحات به این جبهه، حالا بر کرسی ریاستجمهوری نشسته است؛ کاندیدایی که از همان روز نخست گفته بود خود را اصولگرای «اصلاحطلب» میداند. تأیید صلاحیت مسعود پزشکیان و انتخاب او بهعنوان رئیسجمهور ایران در انتخاباتی که بیش از آنکه پاسخ مثبت حدود ۵۳ درصد از حدود ۵۰ درصد از واجدین شرایط -در دور دوم انتخابات- به او باشد، پاسخ منفی آنان به رقیب اصلی او -سعید جلیلی- ارزیابی میشود. بدیهی است که در چنین شرایطی، به سختی بتوان گفت کدام رنگ از طیف رنگارنگ حامیان مسعود پزشکیان سهم بزرگتری در پیروزی او دارد. با این اوضاع عجیب نیست که هر کدام از کسانی که در انتخابات غیرمنتظره ریاستجمهوری ۱۴۰۳، سهمی در حمایت از کاندیدای پیروز داشتند، خود را نقشآفرین اصلی پیروزی او در این انتخابات بدانند یا دستکم بنامند؛ یکی از آنها همین جبهه اصلاحات! (حتی اگر سخنگوی جبهه در بحبوحه تبلیغات انتخاباتی، علیه کاندیدای مورد حمایت اصلاحات توییت هم زده باشد).
«جبهه اصلاحات ایران» نام آخرین نسخه از تشکیلاتی است که با نام «شورای هماهنگی جبهه دوم خرداد» شکل گرفت.
شورای هماهنگی جبهه دوم خرداد یا آنطور که بعدها نام گرفت «شورای هماهنگی جبهه اصلاحات»، احزاب ریشهداری را ذیل چتر خود آورده بود که مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم، مجمع روحانیون مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، جبهه مشارکت ایران اسلامی، حزب کارگزاران و مجمع نیروهای خط امام شاخصترین آنها بودند. احزابی که هر یک به تنهایی کلکسیونی از سوپراستارهای سیاست را در خود جای میدادند.
اما توفان سال ۸۸ و برخوردهای پس از آن با تشکلهای سیاسی اصلاحطلب، شورای هماهنگی جبهه اصلاحات را عملا از بین برد. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت با حکم دادگاه منحل شدند و بسیاری از چهرههای شاخص آنها به زندان افتادند. مجمع روحانیون مبارز عملا تعطیل شد و کارگزاران سازندگی هم در آستانه تعطیلی قرار گرفت. شرایط طوری شد که به صورت فیزیکی امکان تشکیل جلسه شورای هماهنگی جبهه اصلاحات -در بیرون از زندان البته!- وجود نداشت و علاوه بر تشکیلات جبهه اصلاحات، اساسا اصلاح و اصلاحطلبی هم به محاق رفت. در شرایطی که آخرین حضور و بروز بسیاری از اعضای حقیقی و حقوقی جبهه اصلاحات، به دادگاه بازداشتشدگان حوادث سال ۸۸ و پخش تصاویر آن از صداوسیمای جمهوری اسلامی برمیگشت، طبیعی بود که نمیشد از آنان انتظار حضور فعال در انتخابات مجلس نهم را داشت. این بود که شورا اعلام کرد «نه لیست واحد میدهد و نه از کسی حمایت میکند» (البته حزب مردمسالاری، حزب اسلامی کار و خانه کارگر تصمیم گرفتند خارج از سازوکار شورا در انتخابات شرکت کنند) و سیدمحمد خاتمی -چهره محوری همه دورههای اصلاحطلبی- نیز بدون دعوت به مشارکت در انتخابات و بدون حمایت از کسی، ترجیح داد رأی خود را در روستایی در اطراف دماوند به صندوق بیندازد تا این پیام را بدهد که «پنجرهها را برای اصلاحطلبی باز نگه دارید».
کمتر از دو سال بعد، شورای هماهنگی جبهه اصلاحات با متقاعدکردن محمدرضا عارف به کنارهگیری از انتخابات ریاستجمهوری یازدهم و حمایت از حسن روحانی در این انتخابات، به عرصه سیاست رسمی در ایران «کامبک» کرد. پیروزی حسن روحانی در انتخابات را البته میتوان با تقریب خوبی پای سیدمحمد خاتمی و «تَکرار» او نوشت، اما شورای هماهنگی جبهه اصلاحات را نیز -بهعنوان بزرگترین ارتزاقکننده از اعتبار خاتمی- میتوان در این پیروزی سهیم دانست. انصافا هم در آن سالها تشکل رسمی «اصلاحات»، نقش مؤثرتری در هدایت افکار عمومی داشت و دلخوری بعدی آن تشکیلات از عملکرد دولت روحانی و گلایهاش از بیتوجهی دولتهای یازدهم و دوازدهم به آرمانهای اصلاحطلبانه (چیزی که عموما تحت عنوان پشتکردن دولت روحانی به پایگاه رأی و سرمایه اجتماعیاش از آن یاد میشد) احتمالا بیش از امروز محلی از اعراب داشت. بگذریم!
به هر روی، شورای هماهنگی جبهه اصلاحات در آستانه انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ (دقیق اگر بخواهیم بگوییم در اسفند ۱۳۹۹) اعلام انحلال کرد تا تشکیلاتی به نام «نهاد اجماعساز اصلاحطلبان» با نام اختصاری «ناسا» جایگزین آن شود. تشکیلاتی که نهایتا با نام «جبهه اصلاحات ایران» از کمیسیون ماده ۱۰ احزاب مجوز گرفت و تا امروز بهعنوان نهاد بالادست گروههای اصلاحطلب فعال است.
تشکیلاتی که حمایت خود را در بین سلسله عوامل تأثیرگذار بر پیروزی مسعود پزشکیان، مؤثرترین آنها میداند و از حدود یک سال قبل آذر منصوری به جای بهزاد نبوی ریاست آن را بر عهده گرفته است. جدا از چهرههای حقیقی آن -که در سازوکاری انتخاب میشوند که به نظر میرسد پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان در مورد آن نیاز به توضیح و اقناع دارد- این تشکیلات مجموعهای از ۲۷ تشکل سیاسی است که جدا از سه، چهار حزب شناختهشده مثل حزب کارگزاران، حزب اتحاد، حزب اعتماد ملی و احزاب قدیمیتری مثل حزب اسلامی کار یا مجمع نیروهای خط امام، عمدتا احزاب و تشکلهایی هستند که نهتنها افکار عمومی شناخت چندانی از آنها ندارد بلکه بسیاری از آنها نزد سیاسیون نیز شهره به احزاب تکنفرهای هستند که کارکردی جز «اتحاد» با احزاب پدرخوانده در بزنگاهها و «اکثریتسازی» به سود تصمیم «بزرگترها» در رأیگیریهای جبهه اصلاحات ندارند. احزاب و تشکلهایی که حتی با جستوجو در گوگل نیز نمیتوان رد و نشانی از اخبار آنها جست (تنها خبری که نگارنده در مورد دو، سه مورد از این احزاب در سه سال گذشته یافت، خبری کوتاه از تشکیل کنگره یا اعلام موجودیت آنها بود).
جبهه اصلاحات ایران الان و بیش از دو دهه بعد از شکلگیری اولیه، بیش از هر زمان دیگری نیاز به احیای اعتبار سالهای دور خود دارد. احیای اصلاحات، اصلاحطلبی یا -آنطور که روزنهگشایان تمایل دارند خود را به آن نام بخوانند- اصلاحگری، مسیری طولانی در پیش دارد. مسیری که گام نخست آن شاید پالودن و بازسازی همین نهاد رسمی و تشکیلاتی اصلاحات باشد تا جبهه اصلاحات و فراتر از آن اصلاحخواهی و اصلاحگری، در سالهای آینده، رؤیای متلاشیشده سیاستورزان دورانی تمامشده قلمداد نشود.