هیجانی از جنس «گل یا پوچ»
تا قبل از انقلاب مشروطه، چیزی با عنوان هنر و سرگرمی برای مردم وجود نداشت و هرچه بوده فقط برای اقویا، درباریان و اعلیحضرت همایونی بود. با انقلاب مشروطه بسیاری از هنرها مردمی شدند و به کف خیابانها آمدند. در دوره پهلوی اول هم تا حدی این اتفاق افتاده بود، مثل هنر نمایش و... .
نصراله حدادی
تا قبل از انقلاب مشروطه، چیزی با عنوان هنر و سرگرمی برای مردم وجود نداشت و هرچه بوده فقط برای اقویا، درباریان و اعلیحضرت همایونی بود. با انقلاب مشروطه بسیاری از هنرها مردمی شدند و به کف خیابانها آمدند. در دوره پهلوی اول هم تا حدی این اتفاق افتاده بود، مثل هنر نمایش و... .
به عنوان مثال ترنا بازی یکی از بازیهایی بود که در قهوهخانهها رواج داشت. قصه این بازی، قصه مردی و نامردی بود و اگر هر شرکتکنندهای ترنا را طوری رد میکرد که به دست طرف مقابل نمیخورد، حرکت جوانمردانهای به حساب میآمد؛ چون ناجوانمردانه این بازی میتواند حتی دست دیگری را بترکاند!
اصولا محدودیتهایی برای خانمها وجود داشت که البته باعث خلق آثار نمایشی جالبی در خانهها میشد؛ مواردی که جواد انصافی در کتابی که درباره نمایشنامههای زنانه ایران نوشته هم به آن پرداخته است.
در ادامه بازیهایی مثل گل یا پوچ، دوزبازی و... نیز با تمام محدودیتها به جمع خانوادهها اضافه شد، اما باز هم اغلب به آقایان اختصاص داشت و در بیرون از خانه بازی میشد. همچنین بازیهایی مثل کمربندبازی، گانیه، یک پِی دو پِی و خرپلیس هم بودند که مخصوص پسربچهها و جوانان بود.
در مورد گل یا پوچ نیز، این بازی جزء بازیهای پرطرفداری بود که دقت در آن نقش زیادی داشت. در واقع افرادی که این بازی را انجام میدادند رفتهرفته مهارتی را کسب میکردند که به واسطه آن گل را به صورت جادویی جابهجا کرده و هنرشان را با حرکات خاص در این بازی نشان میدادند.
در این بازی محدودیت نفرات وجود نداشت و همه میتوانستند در آن شرکت کنند. از سوی دیگر، در یک خانواده وقتی مثلا گل به دست یک بچه میرسید، او احساس شخصیت میکرد و همه اینها از ویژگیهای بازی گل یا پوچ است. در این بازی با افزایش تعداد، شرکتکنندهها میتوانند به دو دسته مثلا پنجنفره تبدیل شوند و بازی هیجان بیشتری پیدا میکند؛ چراکه احتمال گل، یک به 10 شده و میتواند در دست هریک از پنج نفر گروه باشد.
نکته جالب هم این است که چون تعداد دستها زیاد میشود، اعضای همان گروه، بعضا نمیدانند گل در دست کدام یک از همگروهیهاست.
حال پای این بازی در قالب یک برنامه به نام «گل یا پوچ» به شبکه نمایش خانگی باز شده است. هرچند بهرهمندی از بازیهای قدیمی و یادآوری آنها به طور کلی اتفاق خوبی است، اما به نظرم با ساخت چنین برنامههایی نمیشود استفاده مجدد از این بازیها را به عنوان یک فرهنگ جا انداخت؛ چراکه زمانه عوض شده و این بازیها شاید برای خیلی از نسلهای جدیدتر جذابیت نداشته باشد. اینکه شما با هیجان سراغ یک بازی بروید و آن را نمایش دهید، یک اتفاق قابل توجه است، اما جاانداختن فرهنگ استفاده از این بازی کار سادهای نیست. بااینحال پرداخت به بازیای مثل گل یا پوچ از اتفاقات جالب توجهی محسوب میشود.
در طول برنامهها و تولیداتی که سراغ چنین فضایی میروند اگر به جنبههای جوانمردانه و وجوه مختلف بازی پرداخته شود، اتفاق خوبی رخ میدهد. مانند قدیمترها که حرفهایهای این بازی با تردستی طوری گل را جابهجا میکردند که طرف مقابل بههیچوجه متوجه نمیشد و این حرکات به تمرکز و دقت بالایی نیاز داشت؛ مثل همین برنامه که در طول آن برخیها به طور حرفهای با هم رقابت میکنند. همچنین اصولا بازیهای قدیمی برپایه روابط انسانی هستند، مثل «گل یا پوچ» که همه چهرهبهچهره با یکدیگر بازی میکنند و از این منظر هم میتوان از آنها چیزهای زیادی آموخت.