درباره کتاب رازها و دروغها در جشنواره کن
محمد حقیقت، سفیر سینمای ایران در فرانسه
نطفه سینمای ایران در پاریس شکل گرفت و راه بلوغش هم از کوچههای همین شهر گذشت. راهی که شروعش با سفر پاریس مظفرالدین شاه و دستور خرید دوربین بود. فرانسه اثر غیرقابل انکاری بر آنچه امروز از سینمای ایران میشناسیم گذاشته است. اینها را محمد حقیقت میگوید که خود بخشی از این ماجرای جذاب است و زندگیاش جان میدهد برای تبدیلشدن به مستندی بلند.
نطفه سینمای ایران در پاریس شکل گرفت و راه بلوغش هم از کوچههای همین شهر گذشت. راهی که شروعش با سفر پاریس مظفرالدین شاه و دستور خرید دوربین بود. فرانسه اثر غیرقابل انکاری بر آنچه امروز از سینمای ایران میشناسیم گذاشته است. اینها را محمد حقیقت میگوید که خود بخشی از این ماجرای جذاب است و زندگیاش جان میدهد برای تبدیلشدن به مستندی بلند.
محمد حقیقت را اولین بار در کافه سارا برنارد پاریس دیدم. او سینماگری است که بهواسطه این مهارتش، قصهگو و خوشسخن است و خاطرات شنیدنی زیادی دارد. همان اول شیرینی مادلن محبوبش را تعارف کرد و بعد از سفارش قهوه شروع به صحبت کرد. حقیقت در بهمن سال ۵۵، با یک چمدان کوچک و 10 هزار فرانک پول نقد از اصفهان به پاریس آمده بود تا مدتی در سینماتک فیلم ببیند و بعد برای شروع فیلمسازی حرفهای به اصفهان برگردد. او آمده بود سینمای جهان را ببیند اما بعد از مدتی حسرت میخورد که چرا نشانی از سینمای ایران در سینماتک نمییابد. و این شروع ماجرای سفیر سینمای ایران در فرانسه است. محمد حقیقت در گذر سالها تبدیل به دستی شد که از غیب به داد سینمای ایران در پاریس رسید و تا زمانی که جایگاهش را در جشنوارهها محکم کرد، کنارش ایستاد. او به واسطه آشنایی با مدیران جشنوارهها و سینماگران بزرگ جهان، مقدمات حضور بسیاری از فیلمهای سینمای کشورمان را در رویدادهای مهم فراهم کرده است. از حقیقت درباره تمام سالهای حضورش در پاریس پرسیدم و خواستم بدانم آیا هنوز برای اصفهان دلتنگ است؟ بدون لحظهای مکث گفت شبها در پاریس میخوابد و صبحها در پاریس بیدار میشود؛ گرفتارشدن در نوستالژی را چیزی عبث میدانست. من گرچه از این حرف تعجب کرده بودم اما با اندکی صبر، در پایان گفتوگو علت حرفش را فهمیدم. ماجرای حضور او در فرانسه و در کنار سینماگران ایرانی و تبدیلشدنش به همکار رسمی جشنواره کن شرح مفصلی دارد که به قلم خود او در کتاب رازها و دروغها آورده شده است. این کتاب چند ماهی است در پاریس توسط نشر ناکجا چاپ شده است و خواندنش برای هر سینهفیلی حظ فراوان دارد. هر بخش با صداقت عیان و طنز پنهانی نوشته شده است و بیراه نیست اگر بگوییم از روحیه فرانسوی-اصفهانی او نشئت میگیرد. صداقتی که بتهای سینما را ستایش نمیکند، بلکه آنها را در عین احترام، از عرش پایین میآورد و به هیئت انسان بدل میکند. انسانی که مثل همه گاهی دروغ میگوید، برای پیشبرد کارش به هزار کلک متوسل میشود و گاهی حتی حوصلهاش سر میرود و از وسط برنامه زنده فرار میکند. همه اینها را با صراحت و بدون لحظهای تردید و تعارفهای معمول عنوان میکند؛ چراکه باور دارد فیلمساز پیش از فیلمسازبودن، انسان است و چه چیزی از این جذابتر برای روایت 44 سال حضور سینمای ایران در فرانسه. محمد حقیقت در این کتاب یکی از مهمترین جنبههای سینهفیلی را برجسته میکند؛ او پنجرههای جدید میگشاید و از تکرار مکررات میپرهیزد. ما را پا به پای خود در جشنوارهها میبرد و حقیقت پشت این پرده نقره را نشانمان میدهد. از فیلمهایی میگوید که هرگز ساخته نشدند و ایدههای درخشانی که به دلایل متعدد کنار گذاشته شدند. بخش زیادی از کتاب رازها و دروغها به حضور سینمای ایران در کن اختصاص دارد. نویسنده ما را از سال ۱۳۴۰ و فیلم کوروش کبیر (ساخته مصطفی فرزانه) با خود همراه میکند و خواننده را با جزئیات حضور فیلمهای ایرانی در جشنواره کن و جوایز هرسال آشنا میکند. در نهایت با فیلم آیههای زمینی علی عسگری و علیرضا خاتمی این بخش از کتاب به پایان میرسد. اطلاعات این بخش از این رو ارزشمند است که حقیقت نزدیک به 14 سال به عنوان همکار جشنواره کن این اتفاقات را از نزدیک مشاهده کرده است. اما از مهمترین بخشهای کتاب میتوان به خاطرات و اطلاعات نویسنده در مورد شش سینماگر مطرح ایرانی و حضورشان در کن اشاره کرد: عباس کیارستمی، اصغر فرهادی، امیر نادری، محسن مخملباف، بهمن قبادی و جعفر پناهی. ماجرای آشنایی و همپایی او با کیارستمی هم بسیار گیرا روایت شده است. ما با لنز محمد حقیقت گوشهای از خلقوخوی کیارستمی را میبینیم و ذات جذاب قصهگوی او را بیشتر میشناسیم. در این بخش میبینیم چطور کیارستمی در جلسه با تهیهکننده، بداهه و شفاهی قصه میسازد و سناریویی که حتی روی کاغذ نیامده را عرضه میکند. در همین بخش میخوانیم عباس کیارستمی و دیگر سینماگران بارها او را به نوشتن چنین کتابی تشویق کردند: روزی که با آقای عباس کیارستمی به جشنواره کن در سال ۱۹۹۴ برای «زیر درختان زیتون» رفته بودیم، او مرا خیلی تشویق کرد که چون در جریان شکلگیری و رشد سینمای ایران در فرانسه بودم و ادامه دادهام، گزارشهایی تهیه کنم و به شکل کتاب درآورم. بعدها محسن مخملباف، بهمن قبادی و دیگر دوستان هم مرا در این راه تشویق کردند. پرستیژ سینمای ایران در فرانسه و غیره برایم بسیار اهمیت داشته و دارد. این کتاب ستایشی از این سینماست که برای ایران در صحنه بینالمللی کسب آبرو کرده است و آن را به عنوان سفیر فرهنگی ایران میشناسند. صحبتهای ما که تمام شد یاد قصه سیاوش افتادم که شهری را به نام سیاوشگرد در توران بنا کرده بود. آرمانشهری که همه ایامش اردیبهشت بود و بعد برای اینکه غم غربت را تاب بیاورد سرتاسر شهر را با نقش چهره پهلوانان ایرانی آراسته بود. فکر میکنم در تمام این سالها محمد حقیقت مثل تمام سینهفیلها آرمانشهرش را در سینما پیدا کرده بود. راهی یافته بود تا هرسال پوستر فیلمهای ایرانی، شهر را پر کند و سینمای ایران دریچهای باشد به سوی رؤیایی دور: اردیبهشتی در دل پاریس؛ این هنر حقیقت بود.