|

چالش مدیران

دولت جدید به‌شدت درگیر انتخاب مدیرانى است که باید کشور را تحویل بگیرند، آن را اداره کنند و پیش ببرند.

چالش مدیران

دولت جدید به‌شدت درگیر انتخاب مدیرانى است که باید کشور را تحویل بگیرند، آن را اداره کنند و پیش ببرند.

در شرایط متعارف هم این برهه‌ای دشوار برای مسئولان و سرنوشت‌ساز برای مردم است. در کشور ما اکنون به دلایلى که سپس‌تر خواهم گفت، اهمیتی چند برابر دارد. این تصور که پیشاپیش همه چیز برنامه‌ریزى شده است و خواه‌ناخواه اجرا خواهد شد، ساده‌انگارانه و حاکی از نوعی جبرگرایی بدخیم است که تنها به انفعال می‌انجامد. و کجا جبرگرایی افراطی به هر شکلی، به انفعال نینجامید؟

دلایل متعددی تصمیم برای چینش مدیران کشور از طریق کابینه جدید را به‌غایت دشوارتر می‌کند:

 نبود احزاب و فعالیت و عضوگیری علنی ایشان از یک سو مانع تبلور کارگزارانی است که نوعی کارآموزی عملی گذرانده‌اند و از سوی دیگر برنامه مشخصی که حزب حول آن فعالیت کرده و به مقیاس وسیع به بحث گذاشته شده باشد، وجود ندارد.

 در شرایطی که اصولگرایی در برابر هم‌رنگی رنگ می‌بازد و افراد براساس ظاهر، آن‌هم در یک دایره گفتمانی محدود انتخاب می‌شوند، هر نامی یک علامت سؤال است و تنها در روز حادثه معلوم خواهد شد چگونه آدمی است.

 وزارت و وکالت و مدیرکلى مسئولیت ندارد، در هر حال به استعفا یا برکناری ختم می‌شود. بازخواست وجود ندارد، بنابراین ملاک و میزان و تنبه وجود ندارد.

 دولت قبلی ایران یک دولت ناکارامد بود. باعث گسست در سنت‌های حکمرانی -که بسیاری مواقع موروثی هستند- شد. روش‌هایی مطمئن برای حکمرانی بنا نگذاشت، بسیارى سنت‌ها را هم به فراموشى سپرد؛ اما چینش دولت در عمل چالش‌های دیگری هم دارد.

 در سیستم بحران‌زده سلامت ما دیکوتومی «تخصص -تعهد» ابعاد و زوایای جدید پیدا کرده است. بخش‌های درمانی و آموزشی به‌شدت از استادان بالینی خالی شده‌اند. بسیاری از اینان به‌ویژه آنان که هنوز اندک رمق و انگیزه‌ای برای مداخله در امور دارند، بدون ذره‌ای اختیار و قدرت شاهد زوال بخش‌هایی هستند که عمر و جوانی خود را صرف آنها کردند. آرزو داشتند بتوانند یک بخش روزآمد در سطح بین‌المللی برای خدمت به هم‌وطنان‌شان تأسیس کنند، حالا شاهدند که همه چیز از دست رفته و همه راهی  مهاجرت شده‌اند. 

چینش مدیران وزارت از میان بهترین طبیبان، بخش‌های آموزشی را هرچه بیشتر خالی خواهد کرد و این طبیبان را به حیطه‌هایی که آموزشی برای آن ندیده‌اند، وارد خواهد کرد. به جای بردن طبیبان به سکان‌های قدرت، بهتر آن است که قدرت را به بخش‌های بالینی و آموزشی ایشان ببرند. قدرت یعنی اختیار اقتصاد، استخدام، جذب منابع و گرفتن گرنت از طریق شرکت در مطالعات بین‌المللی (که این آخری اکنون رؤیایی بیش نیست). بهترین استادان طب پشت میزهای معاونت و مدیر‌کلی در چارچوب موجود و بدون سپردن قدرت به بخش‌ها نهایتا به راه‌حل‌های پیشینیان خواهند رسید و از تلاش در تعدیل‌های اندک هم به‌سرعت ناامید خواهند شد. 

این موضوع محدود به سیستم سلامت نیست، کلا دولت زمانی موفق است که قدرت‌های مختلف اخلاقی علمی و اجتماعی را از قدرت سیاسی تفکیک کرده، به کسانی که صلاحیت آن را دارند، بسپارد و تلاش نهادهای خودسامان شکل بگیرند.