زالودرمانی
شکست اسرائیل در پیشبینی اطلاعاتی عملیات طوفانالاقصی که امروز در اولین سالگرد آن قرار داریم، هرچند بنیامین نتانیاهو را در آستانه حذف از فضای سیاسی حکومت اسرائیل قرار میداد، اما این نخستین بار نبود که نتانیاهو ایستادن بر لبه پرتگاه سقوط را تجربه میکرد.
او از ابتدای شهرت -که احتمالا میشود آن را به انتخاب او به ریاست حزب لیکود شکست اسرائیل در پیشبینی اطلاعاتی عملیات طوفانالاقصی که امروز در اولین سالگرد آن قرار داریم، هرچند بنیامین نتانیاهو را در آستانه حذف از فضای سیاسی حکومت اسرائیل قرار میداد، اما این نخستین بار نبود که نتانیاهو ایستادن بر لبه پرتگاه سقوط را تجربه میکرد.و رهبری اپوزیسیون در سال ۱۹۹۳ مربوط دانست- چند بار دیگر هم چنگزدن به هر چیزی برای حذفنشدن از فضای سیاست را تجربه کرده بود. این عضو سابق نیروهای ویژه «سایرت متکل» -یگان تکاوری ویژه ارتش اسرائیل که وجود آن برای سالها توسط کابینه رژیم انکار میشد- یک بار هم در سال ۱۹۹۹ وقتی شکست سنگینی از ایهود باراک خورد و نخستوزیری را به او واگذار کرد، از سیاست کناره گرفت و تا سالها خبری از او نبود. تا اینکه در کابینه آریل شارون، با عنوان وزیر خارجه و وزیر دارایی به دنیای سیاست بازگشت. این بار هم نتانیاهو به دلیل مواضع افراطی و مخالفت با سیاست شارون در خروج از نوار غزه، در سال ۲۰۰۵ مجبور به استعفا شد و باز به حاشیه برگشت.
حزب لیکود در سال ۲۰۰۹ در پی ائتلاف با دیگر احزاب دستراستی اسرائیل پیروز انتخاباتی شد که نتانیاهو را دوباره بر کرسی نخستوزیری اسرائیل نشاند و به این ترتیب دوران پرفرازونشیب اما طولانی نخستوزیری دوم او آغاز شد.
پیش از آنکه برگردیم به عملیات طوفانالاقصی و شکست نتانیاهو در برابر بزرگترین گروه فلسطینی مخالفش یعنی حماس (شکستی که تایمز آن را بزرگترین رسوایی اطلاعاتی اسرائیل در ۵۰ سال اخیر دانسته است) کمی وضعیت او را در روزهای منتهی به این عملیات مرور کنیم. نتانیاهو به یمن ریاستجمهوری دوست دیرینهاش، دونالد ترامپ در ایالات متحده (دوستی شخصی ترامپ و نتانیاهو به دهه ۸۰ میلادی بازمیگردد، زمانی که نتانیاهو نمایندگی اسرائیل در سازمان ملل متحد را بر عهده داشت و طبعا ساکن نیویورک بود) موفقیتهایی را تجربه کرده بود که تا پیش از آن برای اسلافش یک رؤیای دور از ذهن قلمداد میشد. آمریکا، اورشلیم را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت، حاکمیت اسرائیل بر بلندیهای جولان را پذیرفت و پیمانی موسوم به پیمان ابراهیم را روی میز اعراب گذاشت که میتوانست چالش اسرائیل با اعراب را به سود سرکوب فلسطینیان و تثبیت و گسترش اشغال سرزمینهای آنان توسط اسرائیل خاتمه دهد. پایان دوران ترامپ اما نتانیاهو را در وضعیتی بسیار شکننده قرار میداد. سیاست چند دههای او برای گسترش شهرکهای اسرائیلی در کرانه باختری، حتی بر اساس قوانین بینالمللی غیرقانونی بود و این او را زیر ضرب رسانهها و افکار عمومی جهان برده بود. این اما همه ماجرا نبود؛ دوره چهارم و پنجم نخستوزیری نتانیاهو همواره تحتالشعاع تحقیقات مداوم درباره اتهامات متنوعی از قبیل رشوه، کلاهبرداری و خیانت در قراردادهای مالی بود که متوجه او شده بود و نهایتا در نوامبر ۲۰۱۹ منجر به این شد که رسما به نقض اعتماد، دریافت رشوه و کلاهبرداری متهم شود. در نتیجه این کیفرخواست، او مجبور شد همه سمتهای خود بهجز پست نخستوزیری را ترک کند و محاکمه او در دادگاه جنایی اسرائیل، از می۲۰۲۲ رسما آغاز شده بود. چنین وضعیتی، پایههای نخستوزیری نتانیاهو را چنان سست کرده بود که عصیان زندانیان بزرگترین زندان روباز جهان -غزه- و عملیاتی که هیمنه اطلاعاتی-امنیتی اسرائیل را در هم شکسته بود، میتوانست نتانیاهو را برای همیشه از عرصه سیاست به بیرون پرتاب کند.
او که حالا علاوه بر اتهامات مالی متنوع، انگشت اتهام بیکفایتی را نیز به سمت خود میدید، برای بیرونآمدن از بحران فقط یک راه میشناخت: واردشدن به گرداب جنگ، گسترش دامنه درگیریها و ایستادن روی پیکر قربانیان درگیریها در فلسطین و البته لبنان و این دقیقا همان کاری بود که کرد.
اسرائیل برای اولین بار پس از جنگ یوم کیپور در سال ۱۹۷۳، رسما اعلام جنگ کرد. اعلام جنگ و تشکیل کابینه جنگی راه فرار نتانیاهو از اتهاماتی بود که او را در معرض حذف همیشگی از دنیای سیاست قرار میداد و این فرار، برای نتانیاهو مستلزم پایاننیافتن و استمرار جنگ و گسترش دامنه آن تا زمانی بود که بتواند به ماندن در قدرت امیدوار شود. تبدیل غزه به ویرانه، اما پایان جنگی نبود که نتانیاهو در شیپور آن میدمد. حمله اسرائیل به لبنان و ترور سران حزبالله را میتوان علاوه بر گسترش جنگ، تلاش نتانیاهو برای کشیدن پای بزرگترین دشمن اسرائیل -ایران- به دامن جنگ دانست. تلاشی که تاکنون، هرچند پاسخی درخور یافته، اما عملا ناکام مانده است.
یک روز پس از عملیات موشکی ایران در پاسخ به ترور دبیر کل حزبالله توسط اسرائیل، دبیر کل سازمان ملل علاوه بر «ابراز نگرانی»های معمول دبیران کل این سازمان جهانی پس از هر رویداد مشابهی، به نکتهای اشاره کرد که در هیاهوی رسانهای آن روزها، تحتالشعاع قرار گرفت. او گفت «اسرائیل پیشنهاد آتشبس فرانسه و آمریکا در لبنان را رد کرد و حملات خود را تشدید و از جمله ترور سید حسن نصرالله را انجام داد».
احتمالا بتوان این اشاره آنتونیو گوترش را مرتبط با محتوای دیداری دانست که مسعود پزشکیان، تنها دو روز پیش از ترور دبیر کل حزبالله لبنان و در جریان سفر خود به نیویورک، با امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه انجام داده بود.
توافقات آن دیدار هرچه که بود، حالا میتوان گفت نتانیاهو با ترور سید حسن نصرالله آن را به باد داده است.
نتانیاهو احتمالا بهتر از هر کسی میداند که پایان این جنگ، پایان اوست و بقای او در دنیای سیاست، به ادامه جنگ و استمرار خونریزی وابسته است.
در چنین شرایطی است که نتانیاهو، هر تلاشی برای آتشبس و جلوگیری از خونریزی بیشتر را ناکام میگذارد.
بقای نتانیاهو در سپهر سیاسی اسرائیل تاکنون به بزرگترین نسلکشی تاریخ معاصر، پس از نسلکشی نازیها بدل شده. نسلکشی دولتی سازمانیافتهای که تا امروز فقط در غزه بیش از ۴۰ هزار کشته بر جای گذاشته که شش هزار نفر از آنان کودکان هستند و این جدا از ۱۰ هزار مفقودی است که احتمالا آنان را نیز باید به سیاهه کشتهشدگان افزود.
باید منتظر ماند و دید این جنگافروزی، با فروافتادن نتانیاهو از صندلی قدرت سرانجام خاتمه خواهد یافت یا پایههای قدرت او در سکوت و تأیید قدرتهای جهانی، از ملغمه خون و خاک جان میگیرد.
دنیای کج نادرستی داریم.