|

مکالمات فکری هانا آرنت

مکاتبات هانا آرنت و کارل یاسپرس نه‌تنها تصویری از تحولات فکری این دو متفکر، بلکه تصویری تاریخی و سیاسی از جهان در دوران پرمخاطره نیمه دوم دهه 1920 تا 1970 به دست می‌دهد.

شرق: مکاتبات هانا آرنت و کارل یاسپرس نه‌تنها تصویری از تحولات فکری این دو متفکر، بلکه تصویری تاریخی و سیاسی از جهان در دوران پرمخاطره نیمه دوم دهه 1920 تا 1970 به دست می‌دهد. این مکاتبات که به‌تازگی در پیِ اقبال مخاطبان ایرانی به هانا آرنت با ترجمه فرهنگ رجایی منتشر شده است، یک مسئله محوری را مطرح می‌کند و آن این است که «در این زمان توفانی و مخاطره‌آمیز، توفانی که آن را پشت سر گذاشتیم اما هر لحظه ممکن است بر سر ما بیاید، بر چه چیز می‌توانیم تکیه کنیم، بر چه ملتی، چه انگاره‌هایی و چه اشخاصی؟»؛ پرسشی سیاسی، فلسفی و پرسشی که همراه با فطرت آدمی است. چنان‌که در مقدمه آمده، مکاتبات آرنت و یاسپرس بر سه کشور آلمان و اسرائیل و ایالات متحده امریکا متمرکز است. «آرنت همیشه نگرشی نقادانه درباره هر سه داشت. یاسپرس در نگرش خود نوسان داشت. قبل از آنکه نظام نازی در رأس قدرت قرار گیرد، آلمان را در لفافه راز و رمزی از جوهر آلمانی می‌پیچاند؛ بعدا گسستی ریشه‌ای درباره این نگرش پیدا کرد. در دهه 1950 تقریبا اسرائیل را مقوله‌ای میمون اعلام کرد، اما بعد در‌این‌باره تردیدهای فراوان نشان داد». هانا آرنت در قامت پناهنده از آلمان هیتلری به امریکا رفت و به‌عنوان متفکر سیاسی مطرح شد. کارل یاسپرس (همراه هایدگر) یکی از دو نماینده فلسفه اگزیستانسیالیستی بود که در دهه 1920 از آلمان جهش کرد. مکاتبات بین این دو متفکر در سال 1926 از وقتی آغاز می‌شود که آرنتِ 20ساله تحت نظر یاسپرس در دانشگاه هایدلبرگ درس می‌خواند. اما «مکاتبات با مهاجرت آرنت و مهاجرت درونی یاسپرس قطع شد و مجددا در 1945 از سر گرفته شد که اعضای ارتش اشغالگر ایالات متحده امریکا برقراری ارتباط بین آن دو را تسهیل کردند. در دوره دوم، رابطه دانشجو و استاد به یک رابطه دوستی نزدیک تبدیل شد». به‌ جز چند نامه قبل از 1933، بخش اعظم مکاتبات به دوره بعد از جنگ جهانی دوم اختصاص دارد. مکاتبات نه‌فقط روش زندگی، اندیشه و کار دو نویسنده را بعد از جنگ منعکس می‌کند، بلکه روشی را که آنها تاریخ سال‌های بعد از جنگ را تجربه کردند، نشان می‌دهد. کتاب «محاوره طالب و مطلوب» موضوعات گسترده و متنوع و فراوانی را در بر می‌گیرد؛ از موضوعات شخصی و خصوصی گرفته تا موضوعات عمومی و فلسفی و اجتماعی و سیاسی. آرنت در نامه‌هایی که بعد از مهاجرت به امریکا به یاسپرس نوشته است، از این کشور و دانشگاه‌هایش و نیز از سیاست امریکا، ازجمله از مک‌کارتیسم سخن می‌گوید و همچنین از آلمان و هولوکاست و بسیار دغدغه و مسئله و موضوع دیگر که ذهنش را درگیر کرده است. یاسپرس در مکاتبات خود از مسئله آلمانی‌ها می‌گوید و همچنین از اسپینوزا و هایدگر و دوران پیری و بازنشستگی و آینده و سرنوشت انسان. «محاوره طالب و مطلوب» را می‌توان نشانگر روند ساخت فکری هانا آرنت نیز دانست، ازآن‌رو که «آرنت در گفت‌وگو با یاسپرس به جهان فکری خاص خود رسید و از بسیاری جهات به‌ویژه فهم و ارتقای امر سیاسی از استاد خود هم سر شد. محتوای نامه‌های ارائه‌شده شاهد قدرتمندی بر این ادعا هستند».

کتاب دیگری که چندی پیش درباره هانا آرنت و افکارش منتشر شد، «هانا آرنت و آیزایا برلین» نام دارد که کی هیروتا، نویسنده‌اش، هم‌زمان به اختلافات نظری این دو متفکر پرداخته و از این رهگذر به داوری تاریخی نشسته است. آرنت و برلین با اینکه تجربه‌های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی مشترک داشته‌اند و بحران‌های مشابه تجربه کرده بودند و دغدغه‌ها و مسائل فکری مشترکی داشتند، در مواجهه با مسائل سیاسی و فلسفی با دید متفاوت می‌نگریستند و همین چشم‌انداز متفاوت به اختلاف فکری شدید آنها منجر شد. هیروتا در این کتاب سراغ زندگی و آثار این دو رفته است. کتاب با نقل‌قولی از آرتور شلزینگر جونیور آغاز می‌شود: «سال‌ها پیش هانا و آیزایا را کنار هم آوردم. جلسه از همان ابتدا فاجعه بود. به چشم برلین، آرنت بسیار رسمی، بدبین به آینده، تتونیک و هگل‌گرا آمد. آرنت شوخ‌طبعی برلین را حمل بر مهمل‌گویی می‌گذاشت و گمان می‌کرد او به‌ قدر کافی جدی نیست». خصومت این دو حتی تا بعد از مرگ نیز ادامه داشت و برلین در نامه‌ای آرنت را «سوهان روح من، چه در زمان حیات و چه پس از مرگش» توصیف کرد. آنها معاصر بودند. آرنت متولد 1906 و برلین متولد 1909 بود. هر دو به گروه روشنفکران یهودی مهاجر قرن بیستم تعلق داشتند و داستان زندگی‌شان با هم درآمیخته بود. اما چنان‌که هیروتا روایت می‌کند، مواجهه میان این دو متفکر که بخش مفتون‌کننده‌ای از تاریخ فکری، ادبی و فرهنگی قرن بیستم را تشکیل می‌دهد، به‌این‌دلیل هم اهمیت دارد که امر شخصی، سیاسی و روشنفکری در زندگی و آثار این دو به‌سختی قابل تفکیک بودند و درواقع به قول نویسنده «نظریه سیاسی برای آنها چیزی بیش از شغل یا کار حرفه‌ای بود». در واقع، «نظریه برای آنها پیشه‌ای در معنای وِبری آن بود؛ پیشه‌ای که زندگی یک متفکر سیاسی را به پیش می‌برد، پیشه‌ای که تجسم یک دیدگاه نظری متمایز بود. هر دو قهرمان داستان ما که عمیقا نگران مسائل عاجل زمانه خود بودند، تلاش می‌کردند هرچند به شیوه‌های متفاوت، بر دنیای واقعی که در آن زندگی می‌کردند، تأثیر بگذارند». کی هیروتا، استاد نظریه سیاسی، که در سال 2019 نیز کتاب «آرنت؛ در باب آزادی، اختیار و انقلاب» را منتشر کرده بود، در مقدمه‌اش بر کتاب «هانا آرنت و آیزایا برلین» می‌نویسد این مطالعه دفاع از یکی از قهرمانان در برابر دیگری نیست. برعکس، این کتاب کاملا بی‌طرفانه است و البته «معنایش این نیست که من نسبت به دعوای آرنت و برلین بی‌طرفم یا تلاش می‌کنم بی‌طرف باشم، بلکه به این معناست که به‌ جای حمایت بی‌رویه از یکی از آنها، استدلال‌های فردی این دو متفکر را براساس شایستگی آن استدلال‌ها ارزیابی می‌کنم». هیروتا، آرنت و برلین را شاهدان زمانه خود می‌خواند و معتقد است این شاهدان عینی گاهی اولین پیش‌نویس سترگ تاریخ را نوشته‌اند و «ما پناهندگان» و «ریشه‌های توتالیتاریسم» آرنت، و برخی مقالات برلین درباره شوروی را مثال این مدعا می‌داند.