|

ایران و آمریکا در دور دوم ریاست‌جمهوری ترامپ

‌سرانجام پس از مدت‌ها، دور دیگری از مذاکرات ایران با سه کشور اروپایی عضو برجام برگزار شد. طرفین ترجیح دادند که این دوره از مذاکرات در فضایی به دور از توجه رسانه‌ها برگزار شود تا مذاکره‌کنندگان بتوانند در فضایی آرام و به دور از حاشیه‌ها به تبادل نظر بپردازند.

‌سرانجام پس از مدت‌ها، دور دیگری از مذاکرات ایران با سه کشور اروپایی عضو برجام برگزار شد. طرفین ترجیح دادند که این دوره از مذاکرات در فضایی به دور از توجه رسانه‌ها برگزار شود تا مذاکره‌کنندگان بتوانند در فضایی آرام و به دور از حاشیه‌ها به تبادل نظر بپردازند. البته اظهارات مقام‌های دو طرف نشان می‌دهد که طرفین چندان انتظاری از این دور از مذاکرات نداشتند و در این شرایط می‌توان توافق دو طرف به ادامه مذاکرات در آینده نزدیک را مثبت تلقی کرد. اما نکته تأمل‌برانگیز دراین‌میان، نه خود مذاکرات؛ بلکه اظهارنظرهای مقام‌های ایرانی درگیر در آن است که به نظر می‌رسد چشم‌انداز جدیدی را درباره شیوه تعامل ایران با بلوک غرب نشان می‌دهد. جایی که کاظم غریب‌آبادی، معاون حقوقی و بین‌الملل وزارت خارجه، در توییتی نوشت «اروپا در موضوع هسته‌ای ایران به دلیل برخوردار نبودن از روحیه مسئولیت‌پذیری و اعتمادبه‌نفس لازم، مدت‌هاست از بازیگری تأثیرگذار فاصله گرفته». اهمیت اظهارنظر معاون وزیر خارجه وقتی بیشتر می‌شود که بدانیم پیش از او وزیر خارجه نیز در توییتی، بدبینی و تردید خود را درباره مذاکره با تروئیکای اروپا به‌عنوان طرف درست گفت‌وگو ابراز داشته است و البته مهم‌تر از همه، علی لاریجانی، مشاور رهبر انقلاب، نیز در مصاحبه‌ای از مذاکره برای حصول توافق جدید در زمینه برنامه هسته‌ای استقبال کرده بود. حال از مجموعه این اظهارنظرهای مقام‌های ارشد دست‌اندرکار راهبری سیاست خارجی، می‌توان ردپای رویکردی سازنده را در سیاست خارجی کشور ردگیری کرد. رویکردی که با واقع‌بینی درصدد مذاکره مفید و اثربخش برای حصول به منافع ملی است و به نظر نمی‌رسد در این مسیر گفت‌وشنود و تعامل با آمریکا نیز خط قرمزی تلقی شود. اما این راهبرد در شرایط فعلی و در زمانی که عملا باید آماده مواجهه با دولت جدید ترامپ باشیم، چقدر مثمرثمر است و چقدر ترامپ و تیم همراهش با این رویکرد برای رفع مشکلات بین دو کشور همراهی خواهد داشت؟ پاسخ به این سؤال دشوار است، چراکه به طور کلی رئیس‌جمهور جدید آمریکا در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های خود در دوران مبارزات انتخاباتی، اشاراتی محدود به ایران داشته و در همین موارد معدود نیز تأکید کرده که قصد تقابل با ایران را ندارد. اما می‌دانیم که او با وجود سردادن شعارهای تقریبا مشابه، اولین دوره ریاست‌جمهوری خود را به زمانی برای تقابل شدید و کشمکش بین ایران و آمریکا تبدیل کرد که هزینه‌های گزافی را برای کشورمان پدید آورد. درواقع به نظر می‌رسد که یکی از مشکلات موجود در فضای تحلیلی کشور نبود توجه لازم و کافی به تبیین دلایل ترامپ برای اتخاذ سیاست‌های تقابلی با کشورمان در اولین دوره ریاست‌جمهوری او است و در اغلب موارد بدون توجه به دلایل سیاسی و امنیتی رویکرد ترامپ، تنها به شخصیت پیش‌بینی‌ناپذیر او اشاره شده که چندان هم درست به نظر نمی‌رسد. در‌واقع تصمیم‌های تمام سیاست‌مداران، نتیجه ارزش‌ها، اهداف، جهان‌بینی و شیوه‌های اجرائی ناشی از شخصیت آن سیاست‌مدار است که رئیس‌جمهور جدید آمریکا نیز خارج از این قاعده نیست. در این راستا لازم به نظر می‌رسد که برای پیش‌بینی سیاست‌های ترامپ در دومین دوره ریاست‌جمهوری او، نگاهی به دوره اول حضور ترامپ در کاخ سفید بیفکنیم و با تحلیل دلایل شیوه برخورد ترامپ با ایران در آن مقطع زمانی، به تصویری نسبتا روشن درباره مختصات فعلی سیاست‌ها و نوع برخورد او با ایران دست یابیم.

ترامپ در سال 2017 و پس از یک انتخابات به‌شدت پرتنش در فضایی دوقطبی به قدرت رسید، در شرایطی که خود او نیز ازجمله دلایل اصلی ایجاد نزاع و تقابل در فضای سیاسی آمریکا بود. در چنین فضایی ترامپ تلاش داشت تمام دستاوردهای دولت اوباما را به نحوی نابود کند که خروج از برجام و بازگرداندن فشار اقتصادی به ایران اقدامی کم‌هزینه و پرفایده در این مسیر به شمار می‌رفت. امضای برجام و تعلیق بخش درخورتوجهی از برنامه هسته‌ای ایران یکی از دستاورد‌های مهم دولت اوباما در زمینه جلوگیری از تنش و ایجاد ثبات در خاورمیانه تلقی می‌شد که البته در میان حزب جمهوری‌خواه و حتی بخش‌هایی از حزب دموکرات مخالفان ثابت‌قدمی داشت.‌ البته ترامپ در این مرحله به‌شدت محتاط بود که برخورد با ایران از کنترل خارج نشده و به جنگ منجر نشود، تا جایی که او به سرنگونی پهپاد آمریکایی از سوی پدافند ایران پاسخی نداد. در مقابل حوثی‌ها ‌به تأسیسات نفتی آرامکو واکنشی نشان نداد و در ماجرای توقیف کشتی انگلیسی به تلافی توقیف کشتی ایرانی در جبل‌الطارق حمایتی از دولت انگلیس نکرد.  اما به‌تدریج برای آمریکا دلایلی استراتژیک برای مقابله با ایران پدید آمد. درواقع آشکارشدن هرچه بیشتر قدرت اقتصادی چین در کنار تعارض نظام سیاسی این کشور با ساختار سیاسی مدنظر بلوک غرب، آمریکا را متقاعد می‌کند که ضروری است تمرکز خود را به آسیای شرقی و حوزه اقیانوس آرام معطوف کند. این تغییر در دوره دوم ریاست‌جمهوری اوباما آغاز شد و هرچند اوباما با توجه به شخصیت دانشگاهی و پرنسیب شخصی اشاره مستقیمی به آن نداشت اما در عمل نشانه‌های مشخصی از کاهش توجه و تمرکز آمریکا به خاورمیانه و اروپای غربی نمایان بود. این فرایند در دوران ترامپ با شعارهایی مانند خروج آمریکا از پیمان ناتو و هیاهو در زمینه جنگ تجاری با چین، نمود بیرونی و رسانه‌ای بیشتری پیدا کرد. اما آمریکا برای تمرکز واقعی و رقابت با چین نیاز داشت که از حضور نظامی خود در اروپا و خاورمیانه کاسته و نیرو‌های خود را در اقیانوس آرام تقویت کند. اما برای تحقق این سیاست لازم بود که در خاورمیانه ترتیبات امنیتی قابل اتکایی برای حفظ ثبات پدید آید. اوباما تصمیم داشت این ترتیبات امنیتی را با مذاکره و جلب همکاری ایران تحقق ببخشد. این رویکرد با سیاست‌های ترامپ و رویکرد حزب جمهوری‌خواه در تعارض بود و متوقف شد، بنابراین در ابتدای دوران ریاست‌جمهوری ترامپ برنامه مشخصی برای همکاری‌های امنیتی منطقه‌ای در خاورمیانه وجود نداشت. اما تلاش‌های جرد کوشنر، داماد ترامپ، به صورت غیرمنتظره‌ای راه‌حل را در قالب پیمان ابراهیم نمایان کرد. پیمان ابراهیم زمینه‌ای را فراهم می‌کرد که اسرائیل و کشور‌های عربی بی‌توجه به مصائب مردم فلسطین صلح کرده و روابط سیاسی و امنیتی رسمی برقرار کنند تا در ادامه ترتیباتی امنیتی با همکاری کشورهای عرب و اسرائیل ایجاد شود تا با تقویت امنیت و ثبات در قالب این ساختار امکان کاهش حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه و تقویت نیرو‌های این کشور در اقیانوس آرام فراهم آید. 

به نظر می‌رسد با مطرح‌شدن و پیشرفت پیمان ابراهیم، ایران به دشمنی مهم و یک مانع در برابر منافع استراتژیک آمریکا تبدیل شد که باید به هر نحو ممکن با آن مقابله می‌شد و بدیهی است که در این شرایط جدید ترامپ چندان نگران توسعه تنش و بروز جنگ بین ایران و آمریکا نبود. در این چارچوب است که می‌توان دریافت چرا آمریکا که چند ماه قبل در برابر سقوط پهپاد خود و حمله به آرامکو واکنش خاصی نشان نداده بود، بی‌هیچ واهمه‌ای دست به ترور شهید قاسم سلیمانی در بغداد زد و با اعلام علنی این اقدام منطقه را تا پای یک جنگ فراگیر پیش برد.

همان‌گونه که پیش ‌از این گفته شد، برخود ترامپ با ایران در اولین دوره ریاست‌جمهوری دلایل شخصی، سیاسی و امنیتی داشت که به جز انگیزه‌های شخصی او، دیگر عوامل به قوت خود باقی است. این سخن تأکیدی بر این است که هم نگاه منفی به ایران همچنان در تمام بلوک قدرت آمریکا به‌ویژه در جناح‌های مذهبی باقی است و هم نگاه امنیتی به نقش ایران در خاورمیانه همچنان به‌عنوان محرکی قوی برای نوع کنش ساکنان کاخ سفید در برابر ایران محسوب می‌شود، بنابراین در چارچوب اولویت‌ها و راهبرد‌های اصلی سیاسی و امنیتی آمریکا نمی‌توان انتظار تغییر درخورتوجهی را در سیاست‌های دولت جدید ترامپ درباره رویکرد‌های گذشته داشت. اما سیاست خارجی هر کشوری به‌شدت متأثر از محیط بین‌الملل و شیوه رفتار طرف‌های درگیر است و هیچ کشوری حتی کشوری در ابعاد قدرت آمریکا نیز نمی‌تواند سیاست خارجی خود را بدون توجه به واقعیت‌های جاری پیش ببرد. در این راستا هرچند اولویت‌های آمریکا در برخورد با ایران تقریبا بدون تغییر باقی مانده، اما شرایط ایران و منطقه تغییراتی کرده و ترامپ نیز با شرایطی مواجه است که با شرایط سال 2016 که برای اولین بار رئیس‌جمهور شد، متفاوت است. شاید مهم‌ترین تغییر در این زمینه درک کامل‌تر ترامپ از ایران و کسب تجربیات کافی در سیاست بین‌الملل است. ترامپ فردی باهوش و عمل‌گراست و قطعا در تعامل با ایران دریافته که برخورد با ایران هزینه‌هایی دارد که لزوما نمی‌تواند به نفع آمریکا باشد. درواقع به نظر می‌رسد او در اولین دوره ریاست‌جمهوری خود واقعا باور داشت که ایران نمی‌تواند در برابر فشار‌های آمریکا مقاومت کند. اما تداوم سیاست‌های نظامی و منطقه‌ای کشورمان در کنار کاهش تعهدات هسته‌ای، به او نشان داد که نمی‌توان به‌سادگی کشور‌ها را مجبور به تغییر رفتار در راستای اولویت‌های آمریکا کرد. نکته مهم‌تر اینکه اگر تداوم فشار و مخاصمه با ایران در نهایت منجر به یک درگیری فراگیر شود، این درگیری به‌شدت به ضرر آمریکا و منافع استراتژیک آن خواهد بود، چراکه ورود آمریکا به یک درگیری فراگیر، مستلزم انتقال و استقرار بخش بزرگ‌تری از توانمندی‌های نظامی آمریکا در منطقه غرب آسیاست که همین مسئله آمریکا را از هدف استراتژیک این کشور در زمینه حضور قوی‌تر در منطقه شرق آسیا بیش‌ازپیش دور خواهد کرد. این در حالی است که درگیری نظامی با کشوری با توانمندی‌های ایران مشخص نیست که تا چه ابعادی گسترش یافته و تا چه زمانی ادامه یابد که همین مسئله می‌تواند غرب آسیا را به یک کانون بحران و ناامنی جدید در جهان تبدیل کند، بنابراین درگیری نظامی با ایران اصلا در چارچوب منافع آمریکا قرار ندارد و این موضوعی است که ظاهرا ترامپ آن را دریافته. در کنار این، ترامپ در فعالیت‌های انتخاباتی اشاره‌های محدودی به ناکارآمدی سیاست‌های تحریمی آمریکا کرده که این می‌تواند نشانه‌ای از تمایل او به دور‌شدن از سیاست‌های دور اول زمامداری‌اش باشد. در نهایت و در پاسخ به سؤال مطرح‌شده در ابتدای این یادداشت باید گفت که قرائن موجود نشان می‌دهد رویکرد جدید کشور مبتنی بر تلاش برای تعامل با آمریکا نه‌تنها رویکردی عقلانی و منطقی، بلکه یک ضرورت سیاسی و امنیتی است که به احتمال زیاد مورد استقبال آمریکا نیز قرار خواهد گرفت. پیش ‌از این اشاره شد که برخورد نظامی با ایران در چارچوب منافع آمریکا قرار ندارد و این کشور تلاش خواهد کرد اختلافات خود را با ایران از طریق مذاکره حل‌وفصل کند، اما واقعیت این است که آمریکا قدرتی جهانی است که نفوذ و هژمونی آن در نظام بین‌الملل ابعادی سیاسی، اقتصادی، رسانه‌ای و فرهنگی و... دارد و متأسفانه نه‌تنها در بافت سیاسی این کشور نگاه مثبتی به ایران وجود ندارد، بلکه برخی از سیاست‌های ایران با منافع استراتژیک آمریکا در تباین است، پس بسیار ضروری است که سیاست‌گذاران کشور با درک اهداف و اولویت‌های آمریکا در کنار تعامل با این کشور، سیاست‌هایی را اتخاذ کنند که تا حد ممکن با اهداف راهبردی آمریکا در تعارض قرار نگیرد و در صورت تعارض نیز تلاش کنند این تعارضات را مدیریت کنند. پیش ‌از این گفته شد که حتی آمریکا هم نمی‌تواند سیاست‌های خود را بدون توجه به واقعیت‌های جاری طراحی و اجرا کند، پس پرواضح است که بی‌توجهی کشورمان به واقعیت‌های جاری نه‌تنها سیاست‌های اتخاذشده را ابتر می‌کند، بلکه می‌تواند خطرات و مشکلات اقتصادی، سیاسی و حتی امنیتی هم برای ایران اسلامی در پی داشته باشد.