|

بازخوانی میراث ماندگار اسوه‌ سیاست‌مداری دینی

آینده‌ای که می‌توانست باشد

19 دی مصادف است با هفتمین سالگرد درگذشت آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی؛ شخصیتی که همچنان اندیشه‌ها و اقداماتش در فضای سیاسی و اجتماعی ایران، طراوت و تازگی خود را حفظ کرده است. گویی اندیشه‌های او، مانند قالی کرمان، با گذشت زمان و مواجهه با چالش‌ها و تفسیرهای متعدد، زوایای جدیدی از عمق و جامعیت خود را آشکار می‌کند. او از مؤسسان نظام جمهوری اسلامی بود. یک مورخ نامدار در‌این‌باره گفته است، اگر آیت‌الله خمینی نماد انقلاب اسلامی بودند، آقای رفسنجانی معمار نظامی بود که پدید آمد. به‌همین‌خاطر به ویژه در اواخر عمر، در ملاقات و گفت‌وگو با جوانان با این پرسش مواجه بود که چرا چنین نظامی را تأسیس کردید؟ چرا آینده‌ای که می‌توانست باشد، هنوز محقق نشده است؟

آینده‌ای که می‌توانست باشد

قادر باستانی‌تبریزی- ویراستار مجموعه خاطرات آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی: 19 دی مصادف است با هفتمین سالگرد درگذشت آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی؛ شخصیتی که همچنان اندیشه‌ها و اقداماتش در فضای سیاسی و اجتماعی ایران، طراوت و تازگی خود را حفظ کرده است. گویی اندیشه‌های او، مانند قالی کرمان، با گذشت زمان و مواجهه با چالش‌ها و تفسیرهای متعدد، زوایای جدیدی از عمق و جامعیت خود را آشکار می‌کند. او از مؤسسان نظام جمهوری اسلامی بود. یک مورخ نامدار در‌این‌باره گفته است، اگر آیت‌الله خمینی نماد انقلاب اسلامی بودند، آقای رفسنجانی معمار نظامی بود که پدید آمد. به‌همین‌خاطر به ویژه در اواخر عمر، در ملاقات و گفت‌وگو با جوانان با این پرسش مواجه بود که چرا چنین نظامی را تأسیس کردید؟ چرا آینده‌ای که می‌توانست باشد، هنوز محقق نشده است؟

 

در اواخر دوران قاجار، پس از استقرار نظام مشروطه، روحانیت مشارکت محدودی در قدرت داشت و عمدتا به نقش نظارتی بسنده کرد. این رویکرد به‌تدریج منجر به کناره‌گیری از صحنه سیاسی و انزوای چندده ‌ساله روحانیت شد. گویی روحانیت از تبعات منفی مشارکت در قدرت آگاه بودند. آخوند خراسانی، از علمای بزرگ مشروطیت نیز مخالف مشارکت مستقیم روحانیان در قدرت بود و به نظارت اکتفا می‌کرد. او معتقد بود ورود به قدرت، خطراتی مانند وابستگی به حکومت، تضعیف وظایف سنتی روحانیت، سوءاستفاده اطرافیان، کاهش خلوص دینی و جدا شدن علما از مردم را به همراه دارد. همچنین این امر می‌توانست بر استنباطات فقهی و اجتهاد آزاد اثر منفی بگذارد. امروزه نیز بسیاری از منتقدان حضور روحانیت در قدرت، بر همان نظر آخوند خراسانی تأکید می‌کنند و نظارت عالی را به‌عنوان جایگزین مناسبی برای تصدی‌گری پیشنهاد می‌دهند.

 

ظهور اندیشه‌های جدید در حوزه علمیه قم

 

در دوران مرجعیت آیت‌الله بروجردی که ثبات و نفوذ حوزه علمیه قم به اوج خود رسید، گروهی از طلاب، عمدتا شاگردان امام خمینی، دیدگاه‌هایی درباره برپایی حکومت اسلامی مطرح کردند که فراتر از رویکرد سنتی حوزه بود. این گروه با انتشار مجلات، ترجمه کتاب‌ها و برگزاری سخنرانی‌ها تلاش کردند تا شالوده‌های حاکمیتی مبتنی بر دین را پی‌ریزی کنند. در میان این طلاب، آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی، نقش محوری و کارگردانی این فعالیت‌ها را بر عهده داشت.

 

در آن زمان، جامعه ایران تحت تأثیر سیاست‌های دین‌ستیزانه رضا شاه، به‌ویژه در مسئله حجاب، در معرض تغییرات اجتماعی و سیاسی قرار داشت. این شرایط باعث شد بسیاری از خانواده‌های مذهبی به سوی گرایش‌های بنیادگرایانه تمایل پیدا کنند. در دهه 1320 و پس از جنگ جهانی دوم، هاشمی به فعالیت‌های سیاسی خود وارد شد. او در این دوران پیگیر فعالیت‌های احزاب سیاسی بود و گاه در برنامه‌های آنها شرکت می‌کرد.

 

هاشمی در دوره‌ای به‌مراتب پخته‌تر و عمیق‌تر در اندیشه‌های سیاسی‌اش قرار گرفت که جنبش‌های ضد استعماری و نهضت ملی نفت شکست خوردند و فضای سیاسی کشور بسته شد. در این دوران، او با شکل‌گیری یک دیدگاه جدید درباره مبارزه و سیاست در ایران روبه‌رو شد. هاشمی به نقد استعمار و حکومتی که به‌عنوان یک ابزار استعمار عمل می‌کرد، پرداخت و در ترجمه کتاب «سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار»، به جای تکرار حرف‌های گذشتگان، تلاش کرد آگاهی جامعه اسلامی را با منابع جدید تقویت کند.

 

هاشمی در تحلیل‌های خود از وضعیت اجتماعی ایران، به‌ویژه درباره نظام سلطه، به نابرابری‌های اقتصادی و اجتماعی اشاره کرده و معتقد بود که در چنین شرایطی، بدون یک ایدئولوژی منسجم و اهداف روشن، هیچ مبارزه‌ای به نتیجه نخواهد رسید. او تأکید داشت که یکی از مشکلات اصلی جنبش‌های ضد استعماری در ایران، نداشتن سازمان‌دهی مناسب و ایدئولوژی مبارزاتی منسجم بوده است. هاشمی به اهمیت اتحاد میان نیروهای مذهبی و دیگر گروه‌های سیاسی برای مقابله با استعمار تأکید می‌کرد و معتقد بود که چنین اتحادی می‌تواند استعمار را به زانو درآورد. او در این مسیر، مفهوم مبارزه‌ای فعال و سازمان‌دهی‌شده را به‌عنوان راهی برای رهایی از سلطه خارجی و داخلی معرفی می‌کند.

 

نقد استعمار و توسعه گفتمان مبارزه

 

آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی در کتاب خود با عنوان «امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار» به گفتمان سیاسی خود پرداخت و اندیشه‌های توسعه‌گرایانه، ضد استبدادی و ضد استعمار خود را به‌وضوح مطرح کرد. در فضایی که عالمان دینی معمولا به مسائل تاریخی نمی‌پرداختند، هاشمی با پرداختن به زندگی امیرکبیر نشان داد دغدغه اصلی‌اش، یافتن الگوهای عملی برای اصلاح جامعه است.

 

او در این اثر تلاش داشت امیرکبیر را دولتمردی اصلاح‌طلب و توسعه‌گرا معرفی کند که نماد پیوند دین و سیاست است و الگویی برای مبارزه با استعمار و استبداد به شمار می‌رود. هاشمی در کتابش از امیرکبیر به‌عنوان شخصیتی یاد کرد که هم در عرصه سیاسی و هم در عرصه دینی مصلح بود. او معتقد بود که امیرکبیر به‌عنوان یک سیاست‌مدار مسلمان انقلابی، نه‌تنها به وظایف دینی خود عمل می‌کرد، بلکه در عرصه اجتماعی و اقتصادی نیز به اصلاحات گسترده‌ای دست زد. هاشمی با نقد نگاه سکولار و ایده‌های جدا کردن دین از سیاست، به روحانیان و روشنفکران مسلمان تأکید می‌کرد که اسلام می‌تواند ابزار مؤثری در مبارزه با استعمار و فساد باشد.

 

او در این کتاب از اهمیت عمل‌گرایی و توسعه در سیاست‌های خود سخن گفت و تلاش کرد تا نشان دهد که اصلاحات اقتصادی و اجتماعی، به‌ویژه در حوزه‌های صنعت و آموزش، برای مقابله با استعمار و استبداد ضروری است. این اثر به نوعی آغازگر تحولی در اندیشه سیاسی هاشمی است که در سال‌های بعد نیز ادامه یافت.

 

ضرورت حکومت دینی از دیدگاه هاشمی

 

آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی از ابتدای فعالیت‌های مبارزاتی خود بر ضرورت تشکیل حکومتی دینی تأکید داشت. او در تحلیل حکومت‌های شیعی در تاریخ، از حکومت امام علی (ع) به‌عنوان نخستین حکومت سیاسی شیعه یاد می‌کرد و حکومت‌هایی مانند مختار در کوفه، ادریسیه در مراکش، آل بویه و حکومت دیلمیان را به‌عنوان نمونه‌های بعدی معرفی می‌کرد. او آخرین حکومت شیعی را حکومتی می‌دانست که با ظهور امام زمان (عج) محقق خواهد شد و آن را معادل غلبه مظلوم بر سلطه استعمارگر تفسیر می‌کرد.

 

هاشمی در بحث ضرورت حکومت دینی، به سخنان امام حسین (ع) نیز استناد می‌کرد که هدف از قیام خود را مقابله با انحرافات دینی دانسته بود. او در نقد نظریه تفکیک امور دینی از امور اجرائی، به مخالفت امام صادق (ع) با پیشنهاد منصور دوانیقی برای تقسیم حکومت به حوزه‌های مذهبی و سیاسی اشاره داشت و آن را ناقض یکپارچگی هویت حکومت اسلامی معرفی می‌کرد. همچنین در مکاتبه با امام خمینی، نظریه ولایت‌ فقیه را به‌عنوان مبنای حکومت اسلامی مورد تأیید قرار داده و بر استقلال سیاسی و افزایش نفوذ روحانیت در سیاست تأکید داشت. اگرچه او در این دوره کمتر به جزئیات ساختاری و ایدئولوژیک حکومت دینی پرداخت، اما تحقق عدالت اجتماعی، استقلال از استعمار و ایفای نقش روحانیت از ویژگی‌های برجسته مدنظر او محسوب می‌شود.

 

آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی از آغاز فعالیت‌های مبارزاتی خود، انتقاد جدی به‌ به‌حاشیه‌راندن روحانیون و علمای دین از عرصه سیاست داشت. او این رویکرد را نتیجه ترویج «تز غلط جدایی دین از سیاست» از سوی استعمارگران می‌دانست؛ تزی که حکومت و روشنفکران وابسته نیز آن را دنبال کردند. از نگاه هاشمی، این سیاست به‌ویژه در دوره پهلوی به‌ طور جدی دنبال شد و هدف آن تضعیف و کنترل روحانیت بود. هاشمی باور داشت که یکی از اهداف کلیدی مبارزات او، تقویت جایگاه روحانیت در عرصه سیاسی و حکمرانی بود.

 

یکی از ویژگی‌های برجسته روحانیت از منظر هاشمی، استقلال مالی آن بود. او تأکید داشت که منابع مالی روحانیت به‌ طور کامل از طریق سهم امام، منبر و روضه‌خوانی تأمین شود و به‌هیچ‌وجه به دولت وابسته نباشد. این خودکفایی مالی، به روحانیت امکان می‌داد تا بدون دخالت حکومت، به‌‌طور مستقل در عرصه سیاست و اجتماع فعالیت کند. هاشمی بر این باور بود که برای تحقق اهداف نهضت اسلامی و تشکیل حکومت دینی، انسجام روحانیت امری ضروری است. او نقد می‌کرد که برخی از روحانیون سنتی، مسئولیت لازم برای مبارزه با حکومت پهلوی را احساس نمی‌کردند و این مسئله موجب ضعف روحانیت شده بود. در همین راستا، هاشمی در کنار دیگر روحانیون مبارز، در تأسیس نهادهایی مانند «جامعه روحانیت مبارز» نقش‌آفرینی کرد. این تشکیلات به‌عنوان ابزار انسجام‌بخشی و سازمان‌دهی مبارزات روحانیون علیه پهلوی و برای شکل‌دهی به حکومت اسلامی فعالیت می‌کرد.

 

هاشمی تأکید داشت که روحانیت، برخلاف احزاب سیاسی متداول، همواره از اعتماد مردمی، شبکه گسترده ارتباطی و استقلال مالی برخوردار بوده است. او معتقد بود که نقش روحانیت در تاریخ ایران فراتر از ابزاری برای بسیج مردم است و می‌تواند به‌عنوان یک قدرت سیاسی مستقل عمل کند. هاشمی بر این باور بود که تحقق حکومت اسلامی بدون انسجام روحانیت و پذیرش نقش سیاسی آنان امکان‌پذیر نخواهد بود.

 

تفاوت دیدگاه هاشمی در حوزه فقه حکومت

 

آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی از منظر تفکر اسلامی، ویژگی‌هایی متمایز داشت که این تفاوت‌ها، ناشی از مبانی فکری و اهداف خاص او بود. درباره تشکیل حکومت اسلامی، دو رویکرد اصلی در میان حوزویان متداول است؛ رویکرد اول بر حضور فقیه عادل در رأس حکومت تأکید دارد و مشروعیت حکومت اسلامی را به وجود چنین فردی منوط می‌داند. در این دیدگاه، دغدغه اصلی، وجود فقیه جامع‌الشرایط در قدرت است و دیگر جنبه‌ها اهمیت ثانوی دارند.

 

رویکرد دوم بر اجرای احکام شریعت از طریق حکومت تمرکز دارد. مطابق این نگرش، اسلامی‌بودن حکومت مشروط به تقید آن به اجرای احکام شرعی است؛ حتی اگر فقیهی در رأس آن نباشد. این دیدگاه نیز در میان علمای حوزه جایگاه ویژه‌ای دارد. اما آیت‌الله هاشمی رویکرد سومی را مطرح می‌کند که در میان علمای حوزه کمتر دیده شده است. او مشروعیت حکومت اسلامی را نه صرفا به حضور فقیه در رأس حکومت و نه صرفا به اجرای احکام شرعی، بلکه به پایبندی آن به آرمان‌ها و اهداف کلان حکومت اسلامی مشروط می‌داند. در این دیدگاه، اگر حکومتی در مسیر تحقق اهداف اصلی اسلام نظیر عدالت اجتماعی، تأمین امنیت، عمران و آبادانی و ارتقای زندگی مردم موفق باشد، آن حکومت دینی تلقی می‌شود، حتی اگر در مواردی از اجرای برخی احکام شرعی به دلیل شرایط اجتماعی یا موانع اجرائی صرف‌نظر کند. این دیدگاه هاشمی‌رفسنجانی مبتنی بر الگویی است که در سیره حکومتی امام علی (ع) نیز مشاهده می‌شود.

 

طلایه‌دار عمل‌گرایی و عقلانیت

 

هاشمی در سنین نوجوانی وارد حوزه علمیه قم شد. او در دهه دوم و سوم زندگی خود تحت تأثیر سه شخصیت برجسته‌ حوزه، یعنی آیت‌الله بروجردی، امام خمینی (ره) و علامه طباطبایی، مسیر فکری خود را شکل داد. اما چه چیزی آیت‌الله هاشمی را از دیگر عالمان متمایز می‌کرد؟ در‌حالی‌که بسیاری از طلبه‌ها و عالمان دینی پرسش‌هایی از جنس «دین چه می‌گوید؟» را دنبال می‌کردند، پرسش محوری او «ما در عمل چه کمبودهایی داریم؟» بود. هاشمی با نگاهی عمیق به مشکلات عملی جامعه، به دنبال پاسخ به نیازهای واقعی و ملموس مردم بود. این نگرش او را از دیگر اندیشمندان هم‌عصر خود جدا می‌کرد. برای مثال، شهید مطهری به بحث‌های نظری و حل شبهات علمی علاقه داشت، اما هاشمی به گره‌گشایی از مشکلات عملی مردم و جامعه اسلامی می‌اندیشید و با نگاه عمل‌گرایانه‌اش، مشکلات بزرگ امت اسلامی را شناسایی می‌کرد و برای آن راه‌حل ارائه می‌داد.

 

هاشمی‌رفسنجانی به‌عنوان نماد عقلانیت در جامعه شناخته می‌شد. تصمیم‌گیری‌های او از احساسات و هیجانات دور بود و بیشتر بر پایه درک واقعیت‌ها و تجربه شکل می‌گرفت. او با جریان‌هایی که فاقد پایه‌های عقلانی بودند، کمترین همراهی را داشت و در تصمیم‌گیری‌هایش به‌ویژه در مجمع تشخیص مصلحت نظام، توجه خاصی به موضوع مصلحت داشت. مصلحت در نگاه او نه‌تنها شامل تطبیق با احکام شرعی، بلکه دربرگیرنده تصمیم‌گیری درباره مسائل اداره جامعه نیز بود. نامه‌نگاری او با امام خمینی (ره) در اواخر عمر ایشان، نشان از عمق درک او از نیازهای جامعه و اهمیت حل مشکلات عملی داشت. عمل‌گرایی او دارای چهار ویژگی برجسته بود:

 

1. انعطاف در اندیشه: او خود را محدود به موضوعات خاص نمی‌کرد و همواره با مسائل جدید پیش می‌رفت.

2. پرهیز از تعصب: در تحلیل مسائل، تعصب نداشت و آماده اصلاح دیدگاه‌های خود براساس واقعیت‌ها بود.

3. شجاعت فکری: هاشمی با جسارت اندیشه‌های خود را بیان می‌کرد و از مواجهه با چالش‌های فکری و عملی نمی‌هراسید.

4. تعامل با جریان‌های مختلف: او با گروه‌های گوناگون سیاسی و فکری تعامل داشت و از نقاط قوت آنان بهره می‌برد.

روش اندیشه‌ورزی و عمل‌گرایی آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی، امروز نیز به‌شدت مورد نیاز است. نسل جدید می‌تواند با آشنایی با این شیوه‌ها، از فکر روشن و اندیشه‌های بالنده او الهام بگیرد و به حل مشکلات جامعه بپردازد. میراث فکری او، چراغ راهی برای آینده است.