کافکا در مکالمات برشت با بنیامین*
هیچکسهای قهرمان
«نقطه شروع کافکا تمثیل است؛ تمثیلی که زیر سیطره منطق قرار دارد و تا آنجا که به طرز بیان واقعی این تمثیلها مربوط میشوند، احتمالاً چندان جدی نیستند». مکالمات برشت و والتر بنیامین درباره کافکا از تمایز میان دو تیپ ادبیِ هنرمند دیدهوری که جدی است و اندیشهورز خونسردی که کاملاً جدی نیست، آغاز میشود. و با اینکه بنیامین خود معتقد است شاید نتوان کافکا را متعلق به یکی از این دو دسته دانست، این مسئله را پیش میکشد.
«نقطه شروع کافکا تمثیل است؛ تمثیلی که زیر سیطره منطق قرار دارد و تا آنجا که به طرز بیان واقعی این تمثیلها مربوط میشوند، احتمالاً چندان جدی نیستند». مکالمات برشت و والتر بنیامین درباره کافکا از تمایز میان دو تیپ ادبیِ هنرمند دیدهوری که جدی است و اندیشهورز خونسردی که کاملاً جدی نیست، آغاز میشود. و با اینکه بنیامین خود معتقد است شاید نتوان کافکا را متعلق به یکی از این دو دسته دانست، این مسئله را پیش میکشد. به باور برشت، بیجوابیِ این پرسش این واقعیت را نشان میدهد که «اگرچه کافکا نویسنده بزرگی است، اما به هر حال نویسندهای شکستخورده است».
از دیدِ برشت کافکا از تمثیل آغاز میکند؛ تمثیلی زیر سیطره منطق که چندان جدی نیست. اما «این تمثیل تحت فرایند شکلگیری قرار میگیرد. این فرایند درون یک زمان بسط مییابد... و این مسئله هستۀ زمان را از همان آغاز در بر میگیرد». برشت به تأثیرپذیری کافکا از داستایوفسکی اشاره میکند و معتقد است کافکا بدون «مفتش بزرگِ» داستایوفسکی یا قطعهای از «برادران کارامازوف»، نمیتوانست فرم خاص خود را پیدا کند. در کافکا عنصر تمثیل با عنصر رؤیا در جدالاند. برشت معتقد است کافکا بهعنوان یک دیدهور آنچه را که قرار بود رخ دهد میدید، بیآنکه آنچه را که واقعاً وجود دارد ببیند. برشت در مکالمه با بنیامین، بار دیگر، بهصراحت بر خصلت پیشگویانۀ کار کافکا تأکید میکند.
او مسئله کافکا را «سازمان» میداند و با قاطعیت میگوید کافکا فقط و فقط یک مسئله داشت و آن مسئله سازمان بود: «او از فکر امپراتوری مورچگان وحشت داشت: اندیشیدن به انسانهایی که بهواسطۀ شکلهای زندگیشان در جامعه ازخودبیگانه شدهاند و او شکل خاص این ازخودبیگانگی را پیشبینی کرده بود. برای مثال شیوههای سازمان گ.پ.یو (سازمان اطلاعاتی شوروی بین سالهای 1922 تا 1923) را». اما کافکا به تعبیر برشت، راهحلی نیافت و هرگز از کابوس بیدار نشد؛ «هوشیاری کافکا هوشیاری یک انسان ناهوشیار است، یک رؤیابین». از منظر برشت، کافکا در زمره آن «اسناد نومیدی» است که نویسندگان سوسیالیست میتوانستند ابداعات تکنیکیاش را فرابگیرند. آنچه برشت در کافکا نقد میکند و آن را پَس میزند، ناامیدی و یأسی است که او در آثار کافکا ردیابی میکند؛ اما ابداع یا امر نوِ کافکا فراتر از تکنیک است، بلکه «نوعی شهود و فهم است که به این تکنیک شکل میدهد». برشت بر این باور است که جهانبینیِ کافکا جهانبینیِ «آن انسانی است که در زیر چرخها گیر کرده است»، خردهبورژوایی که ناگزیر باید طوق این جهانبینی را به گردن بیندازند.
با این وصف، برشت بیدرنگ اشاره میکند که این، البته آن خردهبورژوایی نیست که به سمت فاشیسم و پیشوا چرخش میکند، چراکه «او حتی زیر چرخها نیز به پرسشگری ادامه میدهد» و از اینرو کافکا «یک خردمند است». به تعبیر بنیامین، این خردمندی در وضعیتی بروز میکند که انسان اجازه میدهد تناقضات هستی وارد زندگیاش شوند، «یعنی تنها جایی که در نهایت امکان حلوفصل دارند». برشت برای آنکه تصویر دقیقتری از تفسیر خود از کافکا به دست دهد، تمثیل «مصائب سودمندی» از یک فیلسوف چینی را به کار میگیرد: در یک جنگل انواع مختلفی از تنۀ درختان وجود دارد که از قطورترین آنها الوار کشتی میسازند و از آنها که قطور نیستند اما تا حدی محکماند جعبهها و تابوتها را میسازند؛ و باریکترین تنهها برای ترکههای تازیانهها به کار میروند، اما از تراشههایشان چیزی نمیسازند، اینها از مصائب سودمندی جان به در میبرند. آثار کافکا در نظر برشت چنین جنگلی از ایدهها و فکرهاست. «باید در آثار کافکا چنان بگردی که انگار داری در چنین جنگلی میگردی. بدینترتیب کلیتی از چیزهای بسیار سودمند به دست میآوری.
تصاویر البته خوب هستند، اما مابقی بهتمامی رمز و راز بازی است». از دیدِ برشت ژرفا راه به جایی نمیبرد. «ژرفا یک گسترۀ دیگر است. این تنها ژرفا است و بههیچوجه هیچ چیزی برای نگریستن به درون آن وجود ندارد». اما بنیامین معتقد است با اینکه کافکا پر از رمز و رازبازیِ ناب است، مسئله مهم درباره کافکا هنوز چیزی دیگری است. از دیدِ بنیامین ماجرا به همین سادگی حلوفصل نمیشود و ضرورت دارد که به ایدههای کافکا وضوح بیشتری بخشیده شود؛ ایدههایی که از یک شرارتِ همگانی حکایت دارد که به بشر هجوم آورده است. برشت در تعقیبِ این شرارت در آثار کافکا به «محاکمه» میرسد. «آنچه این اثر فراتر از هر چیز دیگری بیان میکند، وحشت بیپایان و خُردکننده شهرهای بزرگ است». کافکا مدعی است که کابوس این ایده از دل تجربیات خودش برآمده و چنین شهرهایی بیانگر هزارتوهایی بیانتها از روابط فرعی و وابستگیهای متقابل پیچیده و تقسیمبندیهایی هستند و انسان بهواسطه اَشکال مختلف زندگی مدرن، ناگزیر به زیستن در این شهرهاست. از اینرو، در جهانی که هرکس میتواند بار مسئولیت خود را به دوش دیگری بیفکند، خردهبورژوا در پیشوا انسانی را مییابد که حاضر است مسئولیت شرارتهای خود را بر عهده بگیرد. از اینرو، برشت اثر «محاکمه» کافکا را پیشگویانه میخواند و به شخصیتِ دیگری از داستانهای کافکا یعنی «اُدرادِک» اشاره میکند که خانهبهدوشی نگران خانواده است، و از منظر برشت، این موقعیت خود کافکا است.
«در حالی که تیپ خردهبورژوازی معاصر ما (یعنی تیپ فاشیست) تصمیم گرفته اراده آهنین و تزلزلناپذیرش را برای تغییر این وضعیت به کار بگیرد، کافکا سرسختانه با این وضعیت مخالف است. کافکا با پرسشهایش پاسخ میدهد. او خواستار محافظت از وضعیت خودش است. اما ماهیت وضعیت او اینچنین است که آن تدبیر ایمنی که او مطالبه میکند، خود باید غیرعقلانی باشد». از دیدِ برشت این مضحکۀ کافکایی است که «آن انسانی که ظاهراً متقاعد شده که هیچچیز شکنندهتر از همه تدبیرهای ایمنی نیست، خود باید یک مأمور بیمه باشد». در تفسیر استنلی میچل، درست است که به تعبیر برشت، قهرمانانِ کافکا زیر چرخها له میشوند اما آنها همراه با «شوایک» و «لئوپولد بلوم» در زمره «خردمندانِ» بالقوۀ روزهای «بد جدید» بهشمار میآیند. «قربانیِ کافکایی، کای بینامونشان، خردهبورژوایی زیر چرخها، بدل به کای برشتی، یعنی آقای کیونرِ زیرک میشود». و روزهای «بد جدید» شخصیت را ویران میکند و یک انسان بینام میآفریند. که به تعبیر میچل، برشت و بنیامین با این انسان بینام آغاز میکنند و انعطافپذیری او را تقدیر میکنند تا شاید آن «چیز سخت» فروپاشد. «آنان بهخاطر هراسشان از یک عصر جدیدِ ظلمت، آن چشماندازی را برای تفکر برمیانگیزند که از پیکار طبقاتی موجود فراتر میرود تا جملگی مبارزات اجتماعی بشر را در بر گیرد. و این آنجاست که خصلتهایی همچون زیرکی و بردباری نسبت به قهرمانگرایی از اهمیت بیشتری برخوردار هستند». بنابراین درام و شعر برشت، بهزعمِ میچل همچون «کتاب مرجع انسانگرایی برای اعصار ظلمت» است، و «قهرمانهای او زیرکاند، هیچکسهای خندهدار».
* «فهم برشت»، والتر بنیامین، نیما عیسیپور و دیگران، نشر بیدگل