یاد پیامبر
ایران از دهههای 40 و 50 آوردگاه جریانات سیاسی و فکری متنوعی بود و اتفاقات مهمی در آن روی داد. بیش از همه بقایای حزب توده در قالبهای جدیدی همچون هنر، رمان و ادبیات با رنگ و بوی ایدئولوژیک پیشرو بود.
ایران از دهههای 40 و 50 آوردگاه جریانات سیاسی و فکری متنوعی بود و اتفاقات مهمی در آن روی داد. بیش از همه بقایای حزب توده در قالبهای جدیدی همچون هنر، رمان و ادبیات با رنگ و بوی ایدئولوژیک پیشرو بود. همزمان حرکتهای مسلحانه شکل گرفت و در عرصه عمومی و بهویژه در میان جوانان و دانشگاهیان قبول عام یافت و بقیه قضایا حول محور اولویت «علم مبارزه» پیش رفت.
علم مبارزه چنان جایگاهی یافته بود که تشکلهای اسلامی دانسته و نادانسته خود را با آن تطبیق میدادند. رژیم نیز از دو سو با اسلام مشکل داشت؛ از یک سو با بخشی از دینباوران و روحانیون و از سوی دیگر با حرکتهای مسلحانه اسلامی که روز به روز گسترش مییافت، بهویژه در محیطهای آموزشی. از اینرو روایتهای جدیدی از اسلام و دینداری مورد توجه قرار میگرفت؛ هم از جانب گروههای چپ و هم از سوی تشکیلات نزدیک به رژیم. بههرحال بازخوانی دوباره اسلام و مسلمانی محصول آن شرایط خاص بود.
به موازات رشد گروههای سیاسی و چریکی با رویکرد چپ، حرکتهای دیگری هم آغاز شد. شخصیتهای تاریخ اسلام بهویژه علی امیرالمؤمنین و حسین سیدالشهدا با ایدئولوژیهای زمانه تطبیق داده میشدند؛ تا جایی که گفته شد امام علی و امام حسین از مارکس و چه گوارا مارکسیستتر و انقلابیتر بودهاند و بدیهی است که مستنداتی هم داشتند.
از زمانی دورتر در اوایل دهه 20 جلال آلاحمد که در آن وقت مثل بسیاری از روشنفکران دل در گرو مارکسیسم داشت، کتاب «محمد و آخرالزمان» از خاورشناسی غربی کازانوای فرانسوی را به فارسی برگرداند و چیزهایی بر آن افزود. زندهیاد نیما یوشیج دراینباره نوشته است: «من پسر سید ملایی را میشناسم که محمد را قبول ندارد، اما آندره ژید را قبول دارد. کازانوا نامی را که ضد پیغمبر است ترجمه کرده و قبول دارد».
مشابه این کار در دهه 50 اتفاق افتاد؛ که علینقی منزوی از مارکسیستهای پایبند، کتابی از خاورشناسی یهودی، گلد زیهر، با نام «درسهایی درباره اسلام» را از متن عربی ترجمه کرد، سپس آن را با متن آلمانی تطبیق داد و تعلیقاتی بر آن افزود. بهواقع جریان چپ از دانش خاورشناسان بهره میگرفت تا پایههای باورهای دینی را سست کند و چهرهای از پیامبر ارائه دهد که کمترین نسبتی با وحی ندارد. جلد نخست این کتاب در بیروت حروفچینی و آمادهسازی و برای چاپ به بنیاد فرهنگ ایران سپرده شد. اما نهایتا دکتر پرویز ناتلخانلری، رئیس وقت بنیاد، از چاپ آن صرفنظر کرد. هرچند پس از انقلاب به بازار عرضه شد.
یکی از جنجالیترین آثاری از این دست، کتابی مشهور به 23 سال است که بدون شناسنامه و با جلد سفید عرضه میشد؛ و گفته میشد که تدوین و ویرایش آن از علی دشتی است.
غرض آنکه جریان چپ شرقی با اتکا بر آرای خاورشناسان غربی به جنگ با پیامبر آمده بود. دستگاه حکومتی هم با این نوع آثار چندان مشکلی نداشت؛ تا آنجایی که در نیمه دوم دهه 50، تاریخ شمسی را از تقویم ملی حذف کرد. آنها هم به نوبه خود از قدرتگرفتن نگاه و نگرش دینی نگران بودند و این آثار میتوانست دستکم حوزهها را سرگرم و از گرایش گروهی از جوانان به حرکتهای مسلحانه جلوگیری کند. در همان سالها، روحانیون پایتخت هم به فکر افتادند و در اینجا و آنجا جلساتی برگزار میکردند؛ ازجمله در کتابخانه 40 ستون مسجدجامع که آیتالله سبحانی، نویسنده کتاب مشهور «فروغ ابدیت»، درسگفتارهایی منظم را آغاز کرد و با جمعآوری آنها، کتاب «راز بزرگ رسالت» را عرضه کرد. در این بین، نسلی از دانشگاهیان نیز به میدان آمدند تا روایت درستی از تاریخ اسلام ارائه دهند.
محور این حرکت مرحوم آیتالله مطهری بود. به نظر میرسد ایشان به این نتیجه رسیده بود که پاسخ به این شبهات و ارائه تصویری فراگیر از تاریخ اسلام که مقبول طبع محیطهای علمی قرار گیرد، کار تنها حوزویان نیست. از اینرو به تعدادی از استادان دانشگاه که از آموزشهای حوزوی بهره داشتند و به علم و اطلاع و انصاف مشهور بودند و مکاتب جدید تاریخنگاری و آرای مستشرقان را میشناختند، رجوع کرد. یکی از آنها مرحوم استاد زریاب بود. آقای زریاب در حسینیه ارشاد درباره شرایط ظهور اسلام و اوضاع و احوال ایران، روم، حبشه و حجاز در آستانه بعثت پیامبر بحثی را آغاز کرد. شیوه او چنانکه خود میگفت، مراجعه به مآخذ اصیل و تفسیر و تأویل آنها بود. بالطبع قرآن در این زمینه در مقام اول قرار داشت؛ زیرا کتابهای تاریخی و روایات و سیره نبوی مربوط به سالهای پس از پیامبر است، ولی درباره قرآن این اطمینان وجود دارد که به نحوی همان روزگار را روایت میکند. جابهجای این اثر ردپای آیات قرآنی را شاهدیم. مثلا درباره حرکت ابرهه که آن را صورت حبشی نام ابراهیم میداند، بر اساس سوره فیل سخن گفته و نکاتی متفاوت را پیش کشیده است. قرائت وی از قرآن برای کشف حوادث همان زمان است و پیوسته بر این نکته تأکید میکند که نگرش او به موضوع کاملا تاریخی است و به نحوی مطالب را طرح میکند که پذیرش آن برای پرسشگران قابل فهم باشد.
ازجمله درباره آنکه پرندهای سنگریزهای از منقار رها میکند و همچنان که در صحنههایی از فیلم محمد(ص) آقای مجید مجیدی پس از اجرای تأثیرگذار گفتوگوی عبدالمطلب با بازیگری علیرضا شجاعنوری و ابرهه، هجوم ابابیل که در منقار سنگریزهای دارند دیده میشود و هر سنگریزه چون گلولهای بر تن سپاه ابرهه و سازوبرگ آنها مینشیند و آنها را از پای درمیآورد. این نقل مشهور است؛ اما آقای زریاب با کندوکاو در واژهها به این نتیجه میرسد که آیات قرآنی شاید بیانی ادیبانه از یک اتفاق پیشبینینشده یا بلایی دیگر همچون یک بیماری مهلک و واگیردار در سپاه ابرهه باشد، که چنین اتفاقاتی در جنگهای قدیم و جدید سابقه دارد. درواقع او رویکردی عقلانی به تاریخ را پیگیری میکند که نافی عقاید و باورهای دینی هم نیست و با کلیت آرای مؤمنان همراه است. از مباحث دیگر این کتاب، پرسشی است در این زمینه که چرا مسلمانان نخستین برای فرار از دست مشرکان مکه راهی حبشه شدند و چرا شامات و ایران را که دسترسی به آن آسانتر بود، انتخاب نکردند؟ او در پاسخ به بیانی از اوضاع و احوال آن روز ایران و روم، دو امپراتوری بزرگ زمان میپردازد. در ایران ساسانی در زمان ظهور اسلام تنها دین زرتشتی را آیین رسمی و آن را در پیوند با سلطنت میدانستند و برخلاف سیره پیشینیان، با ادیان دیگر همراهی نمیکردند.
امپراتوری بیزانس نیز هرچند سرسپرده آیین مسیحی بود و با اسلام و باورهای اسلامی خویشاوندی داشت، اما با حمله لشکریان خسروپرویز و پیشروی آنان تا شامات، جای امنی برای تازهمسلمانان بهشمار نمیرفت. از اینرو به نزدیکترین سرزمین امن مسیحی پناه بردند و تلاش کافران برای بازگرداندن آنها نهتنها به جایی نرسید بلکه بر احترام آنان افزود. آقای زریاب آیات سوره روم را نوعی پیشگویی قرآن مبنی بر شکست نخستین اهل بیزانس از ایرانیان و پیروزی بعدی آنها میداند. به هر حال پیامبر با رویکردی عقلانی و اطلاعات گستردهای که از شرایط محیطی و جوامع پیرامون داشت، مقصد مهاجرت را به درستی انتخاب کرد و یک کلونی مسلمانی را در حبشه برپا کرد.
از فرازهای مهم زندگی پیامبر، جنگ احد است که سه فصل این کتاب را به خود اختصاص داده و به هیچ نبرد دیگری چنین گسترده نپرداخته است. آقای زریاب با آنکه تأکید دارد گفتارش از زاویه نگاهی تاریخی است، اما در پاسخ به این پرسش که چگونه کافران که در این رویارویی دست بالا را داشتند و بر مسلمانان غلبه چشمگیری یافتند و 74 نفر از آنان ازجمله حمزه سیدالشهدا عموی پیامبر و فرمانده دلیر مسلمانان را به شهادت رساندند، کار را نیمهتمام رها کرده و از همان راهی که آمده بودند برگشتند، درحالیکه برای تکمیل عملیات به راحتی میتوانستند وارد مدینه شوند، شهر را غارت کنند، مردمان را بکشند یا به اسارت ببرند و از سپاه زخمخورده مسلمانان هم کاری ساخته نبود. نویسنده از نوعی دیگر به موضوع مینگرد؛ او از لحاظ تاریخی بحث نمیکند، بلکه به باوری دینی روی میآورد و از وحی و الهام و سرّ الهی سخن میگوید؛ «سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب». این پرسشی است که خاورشناسان و مورخان نیز داشتهاند. جایگاه حمزه سیدالشهدا در دفاع از اسلام و پیامبر بسیار ویژه است. نکته آنکه در همان زمانی که چنین ناروا از پیامبر سخن میگفتند، فیلم ارزشمند محمد رسولالله به کارگردانی مصطفی عقاد سوری حلبی تولید و عرضه شد که محور آن حمزه سیدالشهدا با بازیگری آنتونی کوئین بود. این نخستین متن روایت از پیامبر در آثار سینمایی است که با استقبال گسترده در ایران و جهان روبهرو شد.
بههرحال آقای زریاب در پایان کلاسهای خود چنین جمعبندی میکند: اسلام یک دین تاریخی و مهمترین واقعه عالم است. تمدن آفریده و زبان عربی را که تا آن روز زبانی مجهول و زبان یک قوم و قبیله بود، به دلیل آنکه زبان قرآن شد، ظرف یک قرن زبان متمدن آن روزگار گردانید. بهطوری که شهرهای آباد و کشورهای متمدنی همچون مصر و شامات و شمال آفریقا زبان خودشان را کنار گذاشتند و عربزبان شدند. علاوه بر آن، طی هزارو 400 سال اسلام با معنا و معنویتی که عرضه کرد، پایدار و پابرجا ماند. بزرگترین مغزها در این قسمت عالم تمام هم و کوشش خود را صرف فهم بیانات پیامبر کردند. کسانی همچون ابنسینا، ابن عربی، غزالی، نصیرالدین طوسی و... . اینها کسانی هستند که در تاریخ بشر، مقام درجه اول را دارند. بههرحال کتاب گرانقدر «درسهایی درباره ظهور اسلام» یادگاری از تلاشهای ارزشمند کسانی است که دل در گرو اسلام و پیامبر داشتند و از مطالب آن میتوان بسیاری از پرسشهای آن روزگار را دریافت.
باری اینک بیش از نیمقرن از زمانی میگذرد که آقای زریاب این مباحث را در 24 جلسه هفتگی در حسینیه ارشاد بیان کرده است. آقای مطهری هم در آن کلاسها حضور داشته و مطالبی را یادداشتبرداری میکرده است. دکتر شریعتی هم در آن سالها در گروه تاریخ دانشگاه تهران تدریس میکرد و در سخنرانی تاریخ و ارزش آن در اسلام، از آقای زریاب و این درسگفتار به نیکی یاد کرده است. چند دهه از آن روزگار میگذرد.
شریعتی در لندن درگذشت، مطهری ترور شد و به شهادت رسید، زریاب پس از انقلاب از دانشگاه اخراج و حقوق وی برای همیشه قطع شد، هرچند هیچگاه نه ایران را ترک کرد و نه به فکر آن افتاد با آنکه در عموم آکادمیهای معتبر علمی جایگاه ویژه داشت. ایشان عضو شورای عالی علمی مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی نیز بود و مقالات مهمی از وی به یادگار مانده است. خوشبختانه اینک آقای بهرامیان مطالب آن درسگفتارها را تنظیم و فصلبندی کرده و فهرستهای سودمندی بر آن افزوده است؛ شاید تا حدودی جبران آن ناسپاسیها شده باشد.
هرچند شرط ادب را به جای آورده و برای رعایت شأن آن بزرگوار، نام خود را از روی جلد کتاب و قراردادن در کنار استادش «دکتر عباس زریابخویی» برداشته است. یادش بخیر که در نیمه دوم دهه 40، در چنین ایامی، همایش باشکوهی در حسینیه ارشاد به مناسبت آغاز پانزدهمین قرن بعثت برگزار و مقالات ارزشمندی ارائه شد و شاعران هم سرودههایی را خواندند که اثر مهدی سهیلی یکی از آنها بود.
زمین و آسمان مکه آن شب نورباران بود/ هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود/ به شهر مکه مهد پاکجانان دختر مهتاب میخندید/ شبانگه ساحت امالقرا در خواب میخندید.