|

نام «ایران» در تاریخ تقویمی ایران-2

از تأسیس شاهنشاهی ماد تا پایان شاهنشاهی ساسانی

شاهنشاهی مادها، از سوی تعدادی از تیره‌های ایرانی از‌جمله اقوام مادی، با مرکزیت «همگمتانه» (نه هگمتانه) تأسیس شد. همچنان که هرودوت گزارش می‌دهد، «آنها خود را آریایی می‌دانسته‌اند و خود را «ائیرینه هو» می‌نامیده‌اند و بر هویت ایرانی خود آگاه بوده‌اند.‌۱‌ اینکه می‌گوییم آنها از ماهیت خود آگاه بوده‌اند، امری شگفت نیست؛

از تأسیس شاهنشاهی ماد تا پایان شاهنشاهی ساسانی

مجید اسدی (راوش):شاهنشاهی مادها، از سوی تعدادی از تیره‌های ایرانی از‌جمله اقوام مادی، با مرکزیت «همگمتانه» (نه هگمتانه) تأسیس شد. همچنان که هرودوت گزارش می‌دهد، «آنها خود را آریایی می‌دانسته‌اند و خود را «ائیرینه هو» می‌نامیده‌اند و بر هویت ایرانی خود آگاه بوده‌اند.‌۱‌ اینکه می‌گوییم آنها از ماهیت خود آگاه بوده‌اند، امری شگفت نیست؛

 

زیرا هزاره‌ها پیش از مادها، ایرانیان در اوستا خود و دیگران را می‌شناخته‌اند و با تمایز خود با دیگران به دسته‌بندی اقوام پرداخته بودند. چنان‌که در یشت‌ها از گروه‌های متمایز اقوام، شامل‌ ایرها، تویرها، داها، سیریما و... نام برده می‌شود، یعنی ایرانیان از گذشته‌های دور خود را می‌شناختند. در زمان مادها، مفاهیمی مانند همه مردمان، «ویسپه زنته»، شهریار بزرگ «خشیثیه وزرگه» و... به وجود آمده‌اند‌ و آنان خود را ایرانی می‌نامیده‌اند، اما در زمان هخامنشیان مدارک بیشتری مبنی بر ایران‌گرایی وجود دارد. چنان‌که دو بار در کتیبه بیستون داریوش (Db) نام ایران به کار رفته است‌ و سومین بار، در کتیبه شوش (Dse) از ایران نام برده می‌شود. در این نوشته‌ها، یک بار به‌ عنوان خدای ایرانی، یک بار به‌ عنوان زبان ایرانی و بار دیگر از تبار ایرانی می‌گوید.‌۲‌ 

 

به عقیده پروفسور شهبازی، هخامنشیان به دلیل تأسیس شاهنشاهی‌ای جهانی و مدارا، هرچند بر ایرانی‌بودن خود تأکید داشته‌اند، اما بنا بر مصلحت گستره این شاهنشاهی، کمتر از ساسانیان بر آن پای فشرده‌اند. ولی این مطلب هیچ‌گاه نافی نام ایران در این دوره نیست‌ و چنان‌که «پلوتارک» می‌گوید، داریوش سوم در جنگ با اسکندر مقدونی دعایی چنین می‌خواند: «ای خدای نژاد و پادشاهی من! بیش از هر چیز مرا توانا کنید تا بخت ایرانیان را به همان کامیابی که یافتم دوباره کامیاب گردانم‌۳ و منظور او از نژاد همانا‌ «airyanem,xvaren» است که این «xvaren» در زبان و زمان ساسانی به «خره» و «فره» یعنی بخت و شکوه و جلال ایرانیان تبدیل می‌شود. پروفسور شاهپور شهبازی‌ در همین مسیر می‌گوید: «از سنگ‌نبشته بیستون و منابع کلاسیک به این نکته پی می‌بریم که ناحیه بزرگی در شاهنشاهی هخامنشی، «ایران خشیثه» خوانده می‌شده است. نتیجه منطقی این خواهد بود که تقسیم‌بندی اشاره‌شده (در سطور پیشین) همان «آریا نام خشیثه» بوده است. در کتیبه طولانی‌تر وصیت‌نامه داریوش، مردمان شمارش شده‌اند. در آنجا می‌خوانیم که این چهره‌ها، نمایندگان پارس، ماد و مردمان دیگر است. با وجود مردمان دیگر نمی‌شد از شاهنشاهی ایرانی نام برد»‌.۴‌ 

 

همچنین «توصیف طولانی «اراتوستنس» از آریانا‌که استرابون به نقل آن پرداخت، با این کلمه آغاز می‌شود. پس از هند به آریانا می‌رسیم که پس از سند (منظور در غرب)، نخستین قسمت از کشور تحت فرمان پارسیان است».۵‌ این یعنی در سده سوم پیش از میلاد، به این قسمت‌ها ایران می‌گفته‌اند‌ که از غرب سند تا ماد و پارس را شامل می‌شده است. بعد از حمله اسکندر و فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی، ایران تنها به مدت 84 سال در اشغال سلوکیان جانشین اسکندر بوده است. که در همین مدت با ایجاد پادگان‌هایی در بیرون شهرها، فقط مالیات می‌گرفتند که‌ در سال ۲۵۴ پ.م اشکانیان، دیگر تیره ایرانی، این اشغالگران را از ایران تاراندند.

 

اشکانیان هم مانند همه تیره‌های ایرانی از پیشینه خود آگاه بوده‌اند. چنان‌که پروفسور شهبازی اعتقاد دارد: در دوره پارتی مدارکی هست که نشان می‌دهد پارت‌ها نام ایرانشهر را برای کشور اصلی خود و محیط اطرافش به کار می‌برده‌اند. چون استان نیشابور هم که پایتخت آن ابرشهر بود، گاه ایرانشهر خوانده می‌شده است‌.۶‌‌ در همین زمان اشکانیان، ترکیب اریک/پارت‌ رایج بوده است و پادشاه کوشانی «کنیشکه» در سده اول میلادی و در اولین سال حکومت خود کتیبه‌ای دو‌زبانه «رباطک» می‌نویسد، یکی از زبان‌های این کتیبه را ایرانی می‌نامد و از واژه «اریئو» یعنی ایرانی استفاده می‌کند. اما بعد از انقراض شاهنشاهی اشکانی به دست اردشیر بابکان و تأسیس شاهنشاهی ساسانی، واژه مفهوم‌های اوستایی تا هخامنشی و پارتی همگی حیث ماهوی خود را در این دوره از ایران می‌گیرند و بر این ایران‌گری تأکید می‌شود، برای نمونه، «آریانام خشیثه» به «ایرانشهر» و شاهنشاهی ایرانیان‌ تبدیل می‌شود.

 

یا «دپرپد آرئاک» به «ایران دبیر بد» تغییر می‌یابد. در این دوره شاهنشاهی ساسانی در مقابل رومیان می‌ایستد و از میانه‌های دوره این شاهنشاهی با ترکان و اعراب نیز روبه‌رو می‌شود و تا پایان در مقابل‌ ترکان غربی، اعراب و رومیان، با توسل به ملیت ایرانی مقاومت می‌کند. در این دوره سران کشور از شاه تا بزرگان، نام ایران را به همراه دارند. ازجمله شاهنشاه ایران و انیران، ایران سپهبد، ایران دبیربد و... . چنان‌که از نامه ارمنیان برمی‌آید، آنها نخست‌وزیر ایران را «هزارپت ارن آریتس» می‌نامیدند و در نامه‌ای به «مهر نرسه» نخست‌وزیر یزدگرد دوم او را «هزارپت ایران و انیران» می‌نامند.

 

۷‌‌ در این زمان، یعنی در دوره ساسانیان ملیت ایرانی بیش از دوره‌های پیش قوام می‌یابد و در آثار و نوشته‌های ساسانی به‌روشنی می‌شود از آگاهی تاریخی ملت ایران در آن زمان باخبر شد. برای نمونه در نامه تنسر می‌خوانیم: «... و شنیده باشی افراسیاب ترک (تورانیان را با ترکان غربی یکی می‌گرفتند)، با سیاوش غدر کرد و در 200 موطن اصحاب ما را با او مصاف افتاد بجمله ظفر یافتند تا آن موقع که او را (و) کشندگان سیاوش [را،] بکشند‌۸‌ یا... . و بعد از این همگی رأی بر آن موقوف است که به غزو روم، و لجاج با آن قوم، مشغول شود تا کینه «دارا» را باز نخواهند از اسکندریان، و خزاین و بیت‌المال معمور نکند و از سی ذراری ایشان، شهرها که اسکندر از پارس (ترجمه از عربی است) خراب کرد، آبادان نکند، نخواهد آرمید.‌۹‌ یا چنان‌که در متن کارنامه اردشیر بابکان به زبان پهلوی ساسانی که با زبان امروز ما نزدیک است، چنین می‌خوانیم: «... ایستات کو پس هچ مرگی الکساندر هرومیک ایران شتر را دویست و چیهیل کتک خدای بوت» یعنی بعد از مرگ اسکندر رومی ایرانشهر را 240 کدخدای بود. و در ادامه همین فراز، ساسان را فرزند داریوش سوم معرفی می‌کند. «پاپکان نی دانست کو ساسان از تخمک دارای دارایان زات ایستیت» بابک نمی‌دانست که ساسان از تبار دارای هخامنشی است.

 

از زمان بلاش اشکانی، ایرانیان توجه بیشتری به تاریخ ایران دارند که نخستین بار در زمان همین بلاش اشکانی اوستا گردآوری می‌شود. یعنی آن چیزی که به‌عنوان «ایرانشهر» در زمان ساسانیان بر آن پافشاری شده است، در اصل از زمان اشکانیان شروع شده بود. چنان‌که در کتاب چهارم دینکرد می‌خوانیم: «ولخش اول اشکانی فرمود اوستا و زند همچنان که اویژگی اندر آورده شده است و هم آموختنی‌ها (کتاب-ادب) هرچه از گزند و آشفتکاری (خرابکاری) الکساندر و (گروه‌های غارتگر) رومیان اندر ایرانشهر برازندگی برنوشته (‌به هر زمان) در حفاظت دستور مانده است، همچنان که اندر شهر فراز آمده، نگاه‌داشتن و به شهرها یادگار کردن و... (در زمان اردشیر بابکان) هم فرمان داده شد که هر آنچه از دین مزدیسنی فراموش ما باشد، چه اکنون آگاهی و دانش او (تنسر) را فرود (کم) نیست. جالب توجه است که به تنسر پئوریوتکیش، یعنی دارنده دین پیشینیان لقب داده بوده‌اند. و با توجه به اینکه دین در این زمان، در اوستا آیین‌های زروانی، مهری، خرمی، آناهید و حتی وقایع اجتماعی دوره‌های دور را جهت قوام ملیت ایرانی در‌بر می‌گرفت، می‌شود تنسر را نخستین مورخ به مفهوم فلسفی کلمه دانست.

 

منابع:

۱- دکتر سیروس نصرالله‌زاده، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تالار اندیشه، چاپ‌شده در امرداد، 31/06/1398

۲- رضا مرادی غیاث‌آبادی، بیستون کتیبه داریوش بزرگ، چاپ سوم، تهران، ۱۳۸۴ ص۴۰

۳ -پروفسور شاهپور شهبازی، ایده ایران، انجمن پارسی، 14/0۷/۱۳۹۷

۴ -پروفسور شاهپور شهبازی، ایده ایران، انجمن پارسی، 14/0۷/۱۳۹۷

۵- همان مأخذ شماره ۴

۶ -همان مأخذ شماره ۴

۷ -آرتور کریستن‌ سن، ایران در زمان ساسانیان، رشید یاسمی، دنیای کتاب، ۱۳۶۰، صص۱۷۰-۱۷۲

۸ -نامه تنسر، به تصحیح مجتبی مینوی، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۴، ص ۹۱

۹- همان مأخذ شماره ۸، ص ۹۱