|

یادداشتی بر نمایشگاه «یاد» در 009821

ز شمع مرده...!

مرثیه‌ی معروف علی‌اکبر دهخدا در رثای میرزا جهان‌گیر خان صوراسرافیل که به واسطه‌ی ترجیع‌بندش گاه «ز شمع مرده یاد آر...» خوانده می‌شود حالا و بعد از گذشت بیش از صد سال به نشانه‌ای تبدیل شده تا در تنگناهای سیاسی، دشواری‌های اجتماعی‌ها یا بحران‌های اقتصادی به کار آید و دوباره در اشکال و با پس‌زمینه‌های جدید تکرار و بازتولید شود.

ز شمع مرده...!

 حافظ روحانی

مرثیه‌ی معروف علی‌اکبر دهخدا در رثای میرزا جهان‌گیر خان صوراسرافیل که به واسطه‌ی ترجیع‌بندش گاه «ز شمع مرده یاد آر...» خوانده می‌شود حالا و بعد از گذشت بیش از صد سال به نشانه‌ای تبدیل شده تا در تنگناهای سیاسی، دشواری‌های اجتماعی‌ها یا بحران‌های اقتصادی به کار آید و دوباره در اشکال و با پس‌زمینه‌های جدید تکرار و بازتولید شود. انگار آن‌چه شاعر، روزنامه‌نگار و سیاست‌مدار شهیر ایرانی در رثای یکی از مشهورترین روزنامه‌نگاران و روشن‌فکران عصر مشروطه سروده برای ما فارغ از به توپ بستن مجلس و کودتای محمدعلی شاه قاجار علیه‌ی مشروطه‌خواهان و آن‌چه استبداد صغیر خوانده شد به یادنامه‌ای برای جنبش‌های اجتماعی یا تحرکات سیاسی و ... مبدل شده است. یادآوری عناصر بصری که پیش‌تر در شعر فارسی مسبوق به سابقه بوده و از جنبه‌ی معنایی برای خواننده‌ی ایرانی آشناست، شهرت سراینده و مرگ دل‌خراش میرزا جهانگیر خان که شعر خطاب به اوست و اهمیت بستر تاریخی که زمینه‌ساز شعر شده همه به اهمیت و میل به بازتولید آن افزوده و این شعر کوتاه را به اثری برای یادآوری رخدادهای تاریخی و (شکست) تحرکات اجتماعی و سیاسی تبدیل کرده است.

محمد کلانتری، کیوریتور نمایشگاه «یاد»، که از روز جمعه، 17 اسفندماه، در گالری 009821 برپا شد اما در نوشته‌ی کوتاه‌اش بر نمایشگاه به یاد مردگان اشاره می‌کند و البته هم‌زمانی افتتاحیه‌ی نمایش‌اش با روز انتشار مرثیه‌ی معروف علی‌اکبر دهخدا در سال 1287. روشی دیگر برای نگاه کردن به مراسم پایان سال و آغاز سال نو که در سنت‌های فرهنگی ایرانی هم انگار یادآوری مردگان است. زمینه‌های کارکردی این آیین‌ها، هم‌زمانی برگزاری نمایشگاه با تاریخ انتشار شعر و زمینه‌های اجتماعی فرصتی را در اختیار کلانتری قرار داد تا حال‌و‌هوایی را به نمایشگاه بیافزایند که در واپسین روزهای سال 1403 این رویداد را از باقی رویدادهای هنری جدا کند (کلانتری در سطر اول نوشته‌اش تلویحاً و با اشاره به «تصاویری از گل و گیاه و شکوفه» به این تفاوت رویکرد اشاره می‌کند). هم‌چنین سه نوشته‌ای که برای کاتالوگ نمایشگاه نوشته شده (به قلم مهرک‌علی صابونچی، سیدفرزام حسینی و افسانه کامران) به وجوه مختلف نمایشگاه نگاه کرده است؛ از رویکرد اسطوره‌ای گرفته تا کوشش برای مطالعه‌ی مرثیه و نقش عناصر بصری در ادبیات و هنرهای بصری.

انتخاب کیوریتور از میان هنرمندانی که بیش‌تر به هنر موسوم به معاصر منتسب هستند هم در آن‌چه در نمایش می‌بینیم مؤثر است؛ ترکیبی از هنرمندانی چون بکتاش سارنگ، استودیو 51 (بهار صمدی و نوید سلاجقه)، باربد گلشیری، نازگل انصاری‌نیا، ایمان صفائی، پرستو فروهر، غزاله هدایت، سمیرا علی‌خان‌زاده، البرز کاظمی، حسام سماواتیان و ... که بیش‌تر در قالب هنر موسوم به معاصر قابل رده‌بندی هستند و عمدتاً در قالب‌های منتسب به هنر معاصر کار می‌کنند فضای کلی نمایش را شکل داده است. توجه این هنرمندان به رسانه‌های جدید یا نگاه معاصرشان به ابزار کار نمایشگاه کنونی را به تجربه‌ای موفق از کنار هم نهادن آثار هنری معاصر تبدیل کرده است. از سوی دیگر هنرمندانی که عمدتاً به ابزارهای و شیوه‌های قدیمی‌تر بیان هنری وفادارند، هم‌چون فرح اصولی، معصومه مظفری، محمود محرومی، محمد خلیلی، مهران مهاجر، نیکزاد (نیکی) نجومی، محمد خلیلی و ... هم عمدتاً رویکردی نو به ابزار کار خود دارند که می‌توان نمونه‌هایی از این رویکرد را در آثارشان در این نمایشگاه مشاهده کرد.

اما به نظر می‌رسد که آن‌چه کم‌و‌بیش همه‌ی هنرمندان حاضر در نمایشگاه را متأثر کرده شمع بوده؛ عنصری که کم‌و‌بیش در تمامی آثار به چشم می‌خورد؛ هم به‌عنوان عنصر بصری مرکزی و هم به‌عنوان عنصری که بار معنایی را در عمده‌ی آثار به دوش می‌کشد. نگاه کنید به آثار نیکزاد نجومی، محمد خلیلی، غزاله هدایت، معصومه مظفری یا بکتاش سارنگ که شمع را عمدتاً در مرکز اثر ثبت کرده‌اند. کم‌و‌بیش همین نگاه را با تفاوت‌های نسبتاً زیاد در اثر البرز کاظمی هم می‌بینیم. در میان این هنرمندان می‌توان نگاه‌های کم‌و‌بیش مشابه را جستجو کرد؛ مثلاً محمد خلیلی آن را بر روی سازه‌های آشنای خودش قرار داده هر چند که انگار پیوند میان این عنصر بصری جدید با فضای بصری آشنای خودش برقرار نشده. نیکزاد نجومی دستی را هم‌چون محافظ پس شمع نقاشی کرده تا اهمیت محافظت از شمع را یادآوری کند هر چند که اثرش در میان بهترین نقاشی‌های‌اش قرار نمی‌گیرد، بکتاش سارنگ انگار کوشیده تا آن را به عنصری تبدیل کند که فضای بصری متنوع‌اش (تنوع فضای بصری از ویژگی‌های کار اوست) را سامان دهد. نگاه البرز کاظمی، غزاله هدایت و معصومه مظفری کم‌و‌بیش یکسان است و تا حدی مثلاً یادآور مجموعه نقاشی‌های دهه‌ی 1980 گرهارد ریشتر، نقاش مشهور آلمانی است که او نیز در بسیاری از آثارش به موضوعات تاریخی و سیاسی تاریخ آلمان ارجاع داده است. در اثر فرح اصولی خود شمع نقاشی نشده است بلکه نشانه‌هایی از آن به چشم می‌آید.

اما در آثاری که در قالب‌های موسوم به رسانه‌های جدید خلق شده‌اند، شمع یا ماده‌ی سازنده‌ی آن به عنصر اصلی بدل شده است که بیان‌گر معانی کنایی متعدد این عنصر معنایی مهم در ادب و فرهنگ ایرانی است. بیش‌تر هنرمندان این گروه به سراغ ماده‌ی کار رفته‌اند و موم یا پارافین شمع را می‌توان در بیش‌تر آثار مشاهده کرد. بیش‌تر آثاری که بر اساس این شاخصه شکل گرفته‌اند خلاقانه‌اند؛ از اجرا و ویدئوی استودیو 51 (نوید سلاجقه، بهار صمدی) با عنوان «چرا نگفتی...؟» گرفته که همراه با توضیح مفصلی به نمایش درآمده و کارکرد عنصر معناساز را در قالب زبان‌شناختی بررسی می‌کند تا تلاش ایمان صفایی برای ساختن شمعی بتونی و رویکرد کم‌و‌بیش مشابه در اثر نازگل انصاری‌نیا که موم شمع را به یکی از سازه‌های آشنای‌اش تبدیل کرده و به نوعی بر ماندگاری شمع (به معنی تمثیلی‌اش) اشاره دارند (هر چند که به نظر می‌رسد ایمان صفائی بیش‌تر به مضمون و فضای نمایشگاه توجه داشته و اثر انصاری‌نیا بیش‌تر در قالب آثار آشنای پیشین‌اش تولید شده) یا مجسمه‌ی بزرگ محمود محرومی با نام «پل روی درخت» که موم شمع را به شکلی کنایی به سرو شبیه کرده یا اثر حسام سماواتیان که معنایی کنایی را به شمع افزوده است و آن را بر روی ترازوی اندازه‌گیری طلا قرار داده. در اثر پرستو فروهر شمع به عنصر تکرارشونده‌ای تبدیل شده که در کارهای او به کرات دیده شده‌اند و یادآور نگاه نوی هنرمندان نوگرای زن به ابزارهای تولید هنری است که در باور عمومی به ابزارهای زنانه مشهورند. باربد گلشیری شمع را در قالب در یکی از گورهای‌اش نمایش می‌دهد. او از خیلی پیش‌تر و با تأکید بر مفهوم گور به نوعی انگار یادآور مرثیه‌ی معروف بهار بود.

نمایشگاه «یاد» به کیورتوری محمد کلانتری در مجموع موفق می‌شود در واپسین روزهای سال به چشم آید و دیده شود. کثرت آثار موفق در نمایش در این میان نقش داشته است. نمی‌توان به سادگی از کنار آثار باربد گلشیری، ایمان صفایی، پرستو فروهر، حسام سماواتیان، استودیو 51 و محمود محرومی گذشت؛ آثار آن‌ها درک ما از تلاشی دیرپا برای تبدیل یا ترجمه‌ی زبان ادبی به زبان بصری را متحول می‌کنند. انگار بعد از صد و اندی سال از زمانی که علی‌اکبر دهخدا مرثیه‌ی معروف‌اش در رثای میرزاجهان‌گیر خان صوراسرافیل را سرود ما هنوز هم در میانه‌ی روزهای دشوار زیر لب زمزمه می‌کنیم: «یاد آر، ز شمع مرده یاد آر».