تبعیض؛ خراش جانکاه بر روح ظریف جوانان
در میهمانی خانوادگی، از نوجوانی درباره درس و کنکور میپرسم. میگوید برای قبولی در یک رشته مهندسی تلاش میکند و میخواهد بعد از لیسانس به ایتالیا یا آلمان برود. سؤال میکنم آیا برای تصمیم درباره مهاجرت و زندگی در خارج زود نیست؟ جواب میدهد نیاز به فکر ندارد، معلوم است که باید برای مهاجرت برنامهریزی کرد! نسل جدید از تبعیض و بیعدالتی گریزان است و احساس میکند تبعیض در کشورمان، شکل سیستماتیک به خود گرفته است. اگر چاره نشود، چشم باز میکنیم و شاهد کشوری خالیشده از استعدادها و نخبگان خواهیم بود.
قادر باستانی-مدرس علوم ارتباطات اجتماعی: در میهمانی خانوادگی، از نوجوانی درباره درس و کنکور میپرسم. میگوید برای قبولی در یک رشته مهندسی تلاش میکند و میخواهد بعد از لیسانس به ایتالیا یا آلمان برود. سؤال میکنم آیا برای تصمیم درباره مهاجرت و زندگی در خارج زود نیست؟ جواب میدهد نیاز به فکر ندارد، معلوم است که باید برای مهاجرت برنامهریزی کرد! نسل جدید از تبعیض و بیعدالتی گریزان است و احساس میکند تبعیض در کشورمان، شکل سیستماتیک به خود گرفته است. اگر چاره نشود، چشم باز میکنیم و شاهد کشوری خالیشده از استعدادها و نخبگان خواهیم بود.
تبعیض گرچه تأثیر مخربی بر جوانان دارد، اما به اصل انسانیت ضربه میزند. تبعیض، حقوق افراد را تنها به خاطر هویت یا باورهایشان تضییع میکند. تبعیض، به انسانها آسیب میرساند و باعث استمرار بیعدالتی میشود. تبعیض، موقعیتی است که افراد در برابر نقشها و موقعیتهای برابر، مزایای اجتماعی نابرابری دارند و برخی بر دیگران و بدون برتریداشتن، برتری داده میشوند. چنین حالتی را که ویژگیها و معیارهای انتسابی مبنای توزیع قدرت یا ثروت قرار گیرد، تبعیض میگویند. در شرایط تبعیض، فرصت تحرک اجتماعی یکسان برای افراد وجود ندارد و افراد در آموزش یا انتخاب شغل شرایط نابرابری دارند. از عواملی که به رشد تبعیض در جامعه کمک میکند، جداییگزینی مکانی افراد جامعه است.
این حق یک جوان است که با او، فارغ از جنسیت، دین، نژاد، قومیت، ملیت، طبقه، اعتقاد، زبان، سن، وضعیت سلامتی و خصوصیات دیگرش، بهصورت برابر رفتار شود. بااینحال، به تکرار روایات تلخ و دردناک کسانی را میشنویم که تنها به دلیل تعلق به گروهی متفاوت از کسانی که در جایگاه قدرت هستند، متحمل تبعیض میشوند. فرض کنید جوان دانشجویی که با تلاش فراوان وارد دانشگاه شده، میبیند در صندلی کنارش، فردی نشسته که نمره و رتبه پایینتری دارد، اما به خاطر امتیاز و سهمیه قانونی توانسته است بدون شایستگی وارد دانشگاه شود و در مقابل فردی که صلاحیت علمی بیشتری دارد، از این امکان بازمیماند.
جوانی که همه استعداد و توان خود را به کار گرفته و تا دوره دکترای رشته تحصیلی خود پیش آمده و از هر جهت شایسته عضویت در هیئت علمی و تدریس در دانشگاه است، اما مشاهده میکند فرد دیگری که در پایینترین درجه شایستگی علمی است، به جهت احراز صلاحیتهای جناحی و سلیقهای، بر کرسی استادی تکیه میزند. این تبعیضهای ناگوار روح جوان را خراش میدهد و او را برای ترک میهن مصمم میکند.
در همه کشورها برای کسانی که در جنگها جانفشانی کردهاند، امتیازاتی در نظر گرفته میشود، اما این امتیازات حد و اندازهای دارد و طوری نیست که شایستهسالاری را به کلی مخدوش کند. تبعیض وقتی رخ میدهد که جوان، به دلیل تمایزگذاریها، نتواند بهصورت برابر از حقوق قانونی خود بهرهمند شود. اصل بر برابری و عدم تبعیض است. رسانهها بهعنوان زبان مردم باید قوانین و اعمال تبعیضآمیز را به چالش بکشند تا همه افراد بتوانند از حقوقشان بهصورت برابر بهرهمند شوند.
تبعیض میتواند به اشکال مختلفی رخ دهد؛ تبعیض مستقیم، تمایزگذاری آشکار بین گروههای مختلف است به نحوی که افراد متعلق به یک گروه کمتر از افراد دیگر بتوانند از حقوق خود بهرهمند شوند؛ مثلا قانونی که تنها دختران را ملزم به رعایت حجاب برای حضور در فضای عمومی کند و درباره پوشش پسران ساکت باشد، تبعیض مستقیم جنسیتی انجام میدهد. تبعیض غیرمستقیم، زمانی است که یک رویه، قانون یا عملکرد ظاهرا بیطرفانه است و به شکل آشکار تمایزی قائل نشده، اما درواقع به ضرر یک گروه یا بعضی گروهها عمل میکند؛ مثلا قانونی که پیشنیاز نامزدی را سطح معینی از سواد میداند، بهصورت غیرمستقیم تأثیر تبعیضآمیزی بر افرادی دارد که احتمال دسترسی آنها به آن سطح از تحصیلات کمتر است. تبعیض مضاعف زمانی پیش میآید که چند نوع از تبعیض با هم تلفیق شوند و یک یا چند گروه خاص از مردم را متضرر کنند؛ مثلا تبعیض علیه زنان غالبا به این معناست که آنها برای انجام دقیقا همان کاری که مردان میکنند، حقوق کمتری دریافت کنند. تبعیض علیه اقلیتها برای احراز پُستهای مدیریتی دولتی یا برخی فعالیتهای اجتماعی نیز از همین سنخ است.
در کشور ما، همیشه بین جوانان و خانوادهها تنشهایی وجود داشته، اما خانواده ایرانی به تدریج نسبت به نوجوانان و جوانان مهربانتر و پذیراتر شده است. اکنون خانواده ایرانی از یک خانواده مردسالار به خانواده مدنی و دموکراتیک تبدیل شده، درحالیکه قوانین و ساختارهای سیاسی و اجرائی کماکان مردسالارانه است. در خانواده و جامعه مدنیتر، صدای نوجوانان شنیده میشود، اما در ساختار سیاسی نه. ساختار سیاسی از جامعه و خانواده عقب افتاده و بخشی از تنشها، حاصل همین عقبافتادن است. در گذشته جامعه، خانواده و ساختار سیاسی در یک جبهه بودند و نوجوان در جبهه دیگری؛ الان خانواده و جامعه در برابر ساختار سیاسی از نوجوان حمایت میکنند. قبلا اگر مدیر مدرسهای، والدین دانشآموز نوجوانی را احضار میکرد و تذکری میداد، والدین اغلب طرف مدرسه بودند، اما الان طرف دانشآموزند. بنابراین والدین در ارتباط با فرزندان خود مشکل چندانی ندارند، اما در تعارض با تبعیضهای ساختاری، والدین باید بتوانند میانداری کنند تا فرزندشان دچار صدمه نشود.
تحقیقات علمی نشان میدهد ارتباط معناداری بین احساس تبعیض و هویت جمعی وجود دارد. در ارتباط بین احساس تبعیض و سطوح هویت جمعی، احساس تبعیض بیشترین تأثیر را بر متغیرهای هویت دینی و سپس هویت ملی در هر سه جنبه شناختی، رفتاری و احساسی دارد و برای تقویت هویت جمعی، توزیع عادلانه و برابر فرصتها ضروری به نظر میرسد. جوانان ما، تواناییهای خودشان را در زمینههای علوم انسانی، اجتماعی، اقتصادی، صنعتی و علمی نشان دادهاند و این بسیار امیدوارکننده است. با وجود این، استفاده از این ظرفیتها در بخشهای سیاستگذاری و برنامهریزی رسمی، معمولا با سختی، محدودیتهایی در گزینش و انتخاب کار با تبعیض همراه است. باید فرصتهای رشد برای جوانان بدون تبعیض در اختیارشان قرار بگیرد و عدالت شامل حال همه شود. اگر جوانان احساس کنند در کشور نمیتوانند به آرمانهایشان برسند، به مهاجرت از کشور فکر خواهند کرد. وقتی از عدالت صحبت میشود، ذهنها به سمت عدالت اقتصادی و توزیع عادلانه ثروت میرود که البته عدالت اقتصادی هم برای کشور ضروری است، اما مهمتر از عدالت اقتصادی، توزیع عادلانه فرصتهای شغلی، مدیریتی و علمی در کشور است که دولت نقش مهمی در تحقق این عدالت دارد.
در ماجرای بورسیههای غیرقانونی، دیدیم که چگونه افرادی بدون صلاحیت علمی، عضو هیئت علمی دانشگاهها شدند و درواقع فرصت استفاده از نیروی جوان و تحصیلکرده در دانشگاهها را سوزاندند و اکنون با سرعت بیشتری این برنامه خالصسازی در دانشگاهها دنبال میشود و به تدریج دانشگاه از استادان باسواد و فرهیخته خالی شده و افراد سیاسی همراه جایگزینشان میشوند. اعتبار دانشگاه به استادان آن است، نه به ساختمان و تجهیزات آن و لابد کاری که در حال انجام است، ریشهکنکردن نهاد دانشگاه باید باشد.
همه دیدند چطور کشور پهناور آمریکا اجازه داد باراک اوباما، سیاهپوستی که فرزند یک مهاجر مسلمان کنیایی بود، سکان بالاترین مقام آن کشور را در دست بگیرد. باید ملاک استفاده از نیروها شایستهسالاری، توانایی، پاکدستی و پرهیز از رانتخواری و فامیلبازی باشد. یک فرد مسلمان با اصلیت پاکستانی، شهردار لندن میشود؛ چون آنجا فرصتهای برابر در اختیار همه قرار میگیرد و افراد شایسته در شرایطی برابر توانمندی خود را اثبات میکنند. اما آیا چنین شرایطی در کشور ما برقرار است؟ جوانان مخالف تبعیض و نابرابری هستند. در سده گذشته جامعه ایران با سرعت زیاد، در کنار صنعتیشدن، با ورود مدرنیته و ابزارهای مدرن، با رشد و افزایش زیاد جمعیت، دولت مدرن، دیوانسالاری، گسترش شهرنشینی، رشد فرهنگ، آموزش و سواد، ارتباطات، رشد بهداشت و درمان و بسیاری تغییرات و دگرگونیهای گسترده، عمیق و گوناگون دیگری را شاهد بوده است. در این دوره ما با دگرگونیهای انقلابی و ساختاری متعدد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نیز مواجه بودهایم که موجب بههمریختگی و ازبینرفتن طبقات اجتماعی و تولد طبقات جدیدی شدهاند. این تغییرات در دورههای مختلف موجب به وجود آمدن و رشد الگوهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی متفاوت و گاه متناقض در فضاهای عمومی و خصوصی در زندگی مردم و بهویژه در میان نسل نوجوان و جوان کشور شده است.
در هر جامعهای بیشترین نیرویی که تحت تأثیر این تغییرها و دگرگونیها قرار گرفته، نوجوانان و جوانان هستند. این اصلی اساسی است که نیروی جوان را بهعنوان یکی از معیارهای مهم برای سنجش سیر پیشرفت و تکامل هر کشوری در نظر میگیرند؛ چون نیروی جوان پتانسیل اصلی حرکت، رشد و پیشرفت یک جامعه محسوب میشود و به این ترتیب توجه به خواستها و تمایلات این نیروی بزرگ اجتماعی بسیار حائز اهمیت است. اگر از نیرو و انرژی نسل جوان بهرهبرداری شود، آن را مناسب هدایت کرد و به آن اعتماد شود و برایش فضای دموکراتیک آزاد و مدنی، برابری شانسها مانند امکانات آموزشی، شغلی، رفاهی، تفریحی و... مناسبی فراهم شود، در آن صورت میشود تا حدودی از بیتفاوتی سیاسی و از بیگانگی جوانان با جامعه جلوگیری کرد.
یکی از دلایلی که باعث ایجاد بیگانگی جوانان از حکومت و جامعه میشود، این است که به خواستها، علایق، مطالبات و الگوهای فکری و زندگی آنان توجهی نمیشود. همواره برای آنان بدون حضور و نظر خودشان برنامه و طرح میریزند و به آنها دیکته میشود که چگونه فکر و زندگی کنند. در این رویکردها، هیچگاه از جوانان پرسش نشده که چگونه میخواهند باشند و زندگی کنند و چه ایدهها، الگوها و ارزشهایی را میخواهند مبنای فکر و عمل زندگی خود قرار دهند.
جوانان و نوجوانان همواره متمایز از سایر اقشار جامعه، مشتمل بر افرادی با نیازها و مسائل خاص خود در همه جوامع ظاهر میشوند. در دهه 40 شمسی، برخورد حکومت وقت با روشنفکران، فعالان مدنی، نویسندگان، دانشجویان، آزادیخواهان و معترضان به فضای اختناق و سرکوب با ستیز و خشونت بود. برخی از گزارشها، مقالهها و کتابهایی که به قلم جوانان نوشته شده و از آن دوره باقی مانده است، نشان میدهد در آن دوران، فعالان و روشنفکران جوان، تجارب گوناگونی را که در عرصه داخلی و خارجی مطرح است، در دسترس دارند. این تجربیات بر ارزشها و سبکهای متفاوت زندگی آنان اثر گذاشتهاند. درواقع زندگی جوانان دهههای 40 و 50، متفاوت با آن جوانانی بوده که در گذشته در میان نسلهای پیشین وجود داشت. این موضوع واقعیتی است که سبکهای زندگی آن دوره جوانان علاوه بر پاسخ به نیازهای خود، نشاندهنده هویت، نظام ارزشی، هنجارهای درونی، جایگاه و موقعیت اجتماعی آنان نیز بوده است.
سبک زندگی با مفهوم «مصرف» که دیگر تنها معنای اقتصادی ندارد و با مسائل مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در ارتباط است، گره خورده و از این طریق است که آنها به اعمال قدرت در جامعه و در خیابان علیه قرائتهای رسمی از فرهنگ، سیاست و اجتماع میپردازند؛ چون حکومت شاه بر این اعتقاد بود که فضای عمومی و بهطور مشخص خیابان باید کاملا متعلق به طبقات و نیروهای سیاسی خودی حاکم باشد و هیچ نیروی دیگری خارج از این دایره قدرت حق استفاده از فضای عمومی برای طرح مطالبات و خواستههایش را ندارد و اگر کسی یا نیرویی این قاعده را رعایت نکند، باید بهسرعت سرکوب شود.
روشن است که صحبت از مسائل و مشکلات جوانان، بدون فراهمکردن آزادیهای اولیه سیاسی و اجتماعی که در آن امکان حق زیستن تفاوتها و تنوعها و از این طریق مشارکت، توسعه فرهنگی و اجتماعی برای همه فراهم شود، امکانپذیر نیست. این اصل را میبایست قبول کرد که نسل جوان کشور باید این دوران را پشت سر بگذارد تا بلکه به این طریق با کسب تجربه بتواند در فضاهای مناسبی که جامعه برایش ایجاد میکند، به شناخت درستی از خود و پیرامونش برسد.
جوانان خارج از تفاوتهایی که در میانشان از جنبه طبقاتی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی وجود دارد، علاقهمندند به شیوه و سبک خود و بهروز زندگی کنند. در آن دوران در کشورمان این نیروی وسیع جوانان دانشجو به همراه روشنفکران، استادان و معلمان، خواستههای مشخص اجتماعی، فرهنگی و سیاسی داشتند، اما حکومت وقت بهجای پاسخگویی، تمام راههای فعالیت آزاد سیاسی، فرهنگی و مدنی را بر مخالفان و منتقدان خود میبندد.
در این دوره، نسبت جوانانی که هنوز اعتقاد دارند با فعالیت سیاسی و اجتماعی میتوانند از طریق قانونی به حقوق و مطالبات خود دست یابند، روزبهروز رو به کاهش رفته است.
امروز جامعه ایران دستخوش تغییراتی جدی شده است. تجربیات بسیاری در این جامعه انباشته شدهاند. اینک نیروی تغییر و تحول در جامعه از میان زنان، نوجوانان و جوانان سراسر ایران هستند. این نیروها با وجود تنوعاتی که در میان آنها وجود دارد، متحد علیه انواع تبعیض و برای زندگی در یک جهان بهتر و امروزی تلاش میکنند.