دشواری درک سرمایه
از زمان انتشار «سرمایه» مارکس تاکنون، انواع تفسیرها درباره این کتاب و مفاهیم بنیادین آن منتشر شده که عمده آنها ریشه در خوانش سنتی از «سرمایه» دارد.
از زمان انتشار «سرمایه» مارکس تاکنون، انواع تفسیرها درباره این کتاب و مفاهیم بنیادین آن منتشر شده که عمده آنها ریشه در خوانش سنتی از «سرمایه» دارد. اما کتاب «مقدمهای بر سرمایه مارکس»، خوانشی جدید به دست میدهد که معطوف به نقد خوانش سنتی از مارکس است که اغلب نقد اقتصاد سیاسی را به اقتصاد سیاسی مارکسیستی تقلیل میداد و موجب میشد تا مفهوم «نقد» مفقود شود. میشائیل هاینریش، مؤلف این کتاب معتقد است درک آنچه مارکس برای خصلتنمای کل پروژه علمیاش، نقد اقتصاد سیاسی به کار برد دشوار است و «مارکس با استفاده از اصطلاح نقد اقتصاد سیاسی خاطرنشان میکند که صرفا مایل به بیانی جدید از اقتصاد سیاسی نیست، بلکه دلبسته نقد بنیادین همه علم اقتصاد مستقر است». از این منظر، مارکس در کنار علاقه به انقلاب سیاسی و اجتماعی، خواهان «انقلاب علمی» است. میشائیل تأکید میکند با تمام دشواریهایی که در درک «سرمایه» وجود دارد، خواندن آن ضروری است و آثاری همچون کتاب خود را نه جایگزین بلکه متنی برای آشنایی با «سرمایه» میداند. از نظر او، جنبش جدید ضد جهانیسازی و سایر جنبشهای اجتماعی به انتقادات تازهای منجر شد که گویا سرمایهداری آنها را حلوفصل کرده بود. کشمکشهایی که پرسشهایی اساسی درباره عملکرد سرمایهداری معاصر پیش کشید و از اینرو چپ دوباره اهمیت پیدا کرد. بیراه نیست که از پایان دهه 1990 آثار مختلفی مقولات مارکس را به کار گرفتند تا با بازخوانی انتقادیشان تحولات معاصر را واکاوی کنند، و به قول هاینریش اگر کسی بخواهد سرمایهداری را درک کند نمیتواند «سرمایه» مارکس را نادیده بگیرد.