منافع ملی همچنان بدون تعریف
آنچه فرضا یک نخبه سیاسی از مفهوم منافع ملی برداشت میکند، لزوما با فهم یک عنصر سیاسی دیگر یکسان نیست و چهبسا گاه در تعارض با یکدیگر قرار دارند. برای اینکه گرفتار بحث تئوریک نشوم، با مثالی موضوع را پی میگیرم که به شرایط و احوال روز مرتبط باشد.
آنچه فرضا یک نخبه سیاسی از مفهوم منافع ملی برداشت میکند، لزوما با فهم یک عنصر سیاسی دیگر یکسان نیست و چهبسا گاه در تعارض با یکدیگر قرار دارند. برای اینکه گرفتار بحث تئوریک نشوم، با مثالی موضوع را پی میگیرم که به شرایط و احوال روز مرتبط باشد.
«خالصسازی» که در سال 1402 بهعنوان یک مفهوم سیاسی جای خود را باز کرد، از نگاه جریان اعتدالگرا و اصلاحطلب یک مقوله مضر برای منافع ملی کشور است. چرا؟ چون وقتی یک نظام سیاسی مبادرت به خالصسازی میکند، بخش عمدهای از نیروهای جوان، خلاق و خوشفکر را از گردونه کارهای سیاسی، اجرائی و تقنینی خارج میکند. اندیشههای منتقد و مخالف فرصت ظهور و فعالیت پیدا نمیکنند و عملا جامعه دچار نوعی رخوت میشود. محصول این رخوت، ضعف عملکرد همه سیستم خواهد بود. اما از نگاه منتقدان به خالصسازی چطور؟ آنها قاعدتا با چنین نتایجی مخالف هستند و معتقدند اگر خالصسازی صورت نگیرد، عناصری که آنها را غیرخودی و غیرمؤمن به نظام و انقلاب میدانند، بر کرسیهای قدرت تکیه میزنند و عملا انقلاب و نظام از ریل خود خارج میشود.این مثال کفایت میکند برای اینکه نشان داده شود تعریف منافع ملی گاه نهفقط محل اختلاف است، بلکه کاملا در تباین با دیگر تعاریف قرار دارد. همین اختلاف و تباین است که مثلا برجام را در حد فاصل خیانت و خدمت قرار میدهد؛ یک طرف ماجرا آن را کاملا ضد منافع ملی میداند و سوی دیگر، آن را عین منافع میانگارد. با این وصف، به نظر میرسد برای رسیدن به تعریف واحد از منافع ملی نمیتوان به تفاهم و آشتی رسید.یکی از راههایی که برای گشودن این بنبست به نظر میرسد، مراجعه به مردم از طریق انتخابات است. برای مثال در سال 1392 و پس از آن در سال 1396 انتخابات ریاستجمهوری عملا به یک همهپرسی درباره نحوه اداره کشور و حذف تحریم تبدیل شد.
حسن روحانی معتقد بود مذاکره، راهبردی است برای اینکه هم سانتریفیوژها بچرخد و هم چرخ تولید. دستکم 50 درصد از شرکتکنندگان در انتخابات 92 به این ایده رأی دادند. حاکمیت نیز آن را پذیرفت و مذاکرات بر عهده دیپلماتهای کهنهکاری همچون محمدجواد ظریف و عباس عراقچی گذاشته شد. خبر شروع مذاکرات به کاهش نرخ ارز و برخی کالاها در بازار منجر شد و در مقاطع بعدی مذاکرات نیز روند کاهشی تکرار شد. امضای برجام به گسترش روابط اقتصادی بیشتر انجامید، تحریمها کمرنگ شد و اقتصاد کشور تا حدی جان گرفت. حتی دستاندرکاران توریسم معترف هستند که درآمد درخور اعتنایی از محل ورود گردشگران خارجی به کشور داشتند.
این فرایند همانگونه که گفته شد، محصول مراجعه به نظر مردم برای تشخیص منافع ملی بود. درواقع گره عدم تفاهم بر سر تعریف این واژه باز شد. در انتخابات 1396 آقای رئیسی و سایر کاندیداها با همه تلاشهایی که برای زمینزدن حسن روحانی صرف کردند، راه به جایی نبردند؛ چون او همچنان توپ تعریف منافع ملی را در زمین مردم نگه داشته بود. شهروندان نیز اگرچه شاید به زیرمحورهای تعریف منافع ملی واقف نبودند، اما در کلیات با ایده حسن روحانی و محمدجواد ظریف
همراه بودند.
به نظر میرسد مخالفان برجام ترفند روحانی را دریافتهاند و تصمیم به مقابله با آن را جدی گرفتهاند؛ یعنی چون روحانی در دور دوم ریاستجمهوری خود قرار داشت و امکان اینکه بتواند بار دیگر در یک انتخابات تعریف منافع ملی را به رأی مردم بگذارد وجود نداشت، حملات علیه او را آغاز کردند. روحانی البته تلاش فراوانی کرد تا با رفراندوم کار خود را پیش ببرد و این پیشنهاد را چندین بار در سخنرانیها و کنفرانسهای مطبوعاتی بیان کرد، اما خودش خوب میدانست چنین اتفاقی هرگز نخواهد افتاد و شعار رفراندوم صرفا بهعنوان یک حربه تبلیغاتی به کارش میآید.
جریان مخالف برجام از آن پس برای ناکارکردن حریف از فن بدل استفاده کرد؛ یعنی برجام را ضد منافع ملی قلمداد کرد. خبرسازی، شایعهپراکنی، انتشار اطلاعات غلط و بعضا دروغ که با تلاش رسانههای خاص توزیع میشد، بمباران تبلیغاتی پرحجمی را شکل داد. صداوسیما نیز در یک مسابقه دو امدادی با رسانههای جریان تندرو اصولگرا همراه شد و بر طبل ضدیت برجام با منافع ملی کوبید.
گام بعدی آن بود که از بین بردن برجام را در یک انتخابات دیگر قطعی کنند و به زعم خود تابوت برجام را چهارمیخ کنند. انتخابات مجلس یازدهم در اسفند 1398 چنین کاربردی داشت. درست است که مشارکت کمرنگ تعریفی مردمی از ضدیت برجام با منافع ملی را به ثبت نرساند و اکثر واجدان شرایط شرکت در انتخابات با غیبت خود پای صندوقهای رأی این سیگنال را مخابره کردند که بر اعتقاد پیشین خود استوار هستند، اما جریان سیاسی یادشده از همان انتخابات نیمبند هم دنبال این نتیجه بود که برجام را به زعم خود با یک پلیتیک سیاسی به زمین بزند.
دونالد ترامپ به مدد مخالفان داخلی برجام، تحریمها را مجددا و با شدت پی گرفت و در راستای منافع ملی کشورش به جنگ ایران تحریمشده آمد. جریان سیاسی تندرو در آن مقطع از تصمیم ترامپ قند در دلش آب شد و با تعریفی عجیب از منافع ملی، عملا تصمیم رئیسجمهوری آمریکا را ستود و محصول اقدامات ترامپ را به حساب پسانداز خود اضافه کرد.
اینک با گذشت بیش از 30 ماه از عمر دولت سیزدهم، تعریف منافع ملی حداقل در حوزه برجام نه با نگاه اکثریت ملت مشابهت دارد و نه جریان حاکم ـبه دلیل فشار تحریمها و ناکارآمدی دولت مستقرـ توان آن را دارد که تعریف برساخته خود از منافع ملی را به کرسی بنشاند. گرهی که در تعریف منافع ملی از هشت سال قبل وجود داشت، همچنان کور باقی مانده و بعید به نظر میآید مادامی که تدبیر، عنصر مفقود در تصمیمگیری و تصمیمسازی سیاسی کشور ماست، این گره گشوده شود.