گفتوگو با محسن برهانی، حقوقدان و چهره سال گروه جامعه روزنامه «شرق»
بهایش سنگین بود، اما می ارزید...
دو سال قبل روبهروی هم در همین نقطه نشسته بودیم؛ تازه بحث اخراج از دانشگاه برای او و بسیاری از استادان شروع شده بود. از حقوق مردم صحبت کرد و پدیده «ما» و «آنها». محسن برهانی از جایی به بعد، فارغ از وکیلبودن، استادبودن و طلبهبودن، خواست بیشتر در جمع «ما» باقی بماند. بهایش را هم هرچند گزاف پرداخته است. دوری از دانشگاه و مدتی حبس، بخشی از رنجی است که متحمل شده و چیزهای بیشتری که دربارهاش صحبت نمیکند. اما مسئله اصلی برای او زمانی پررنگ میشود که دیگر میتواند با مردم، یعنی «ما»، بدون هیچ پردهای گفتوگو کند؛

شهرزاد همتی: دو سال قبل روبهروی هم در همین نقطه نشسته بودیم؛ تازه بحث اخراج از دانشگاه برای او و بسیاری از استادان شروع شده بود. از حقوق مردم صحبت کرد و پدیده «ما» و «آنها». محسن برهانی از جایی به بعد، فارغ از وکیلبودن، استادبودن و طلبهبودن، خواست بیشتر در جمع «ما» باقی بماند. بهایش را هم هرچند گزاف پرداخته است. دوری از دانشگاه و مدتی حبس، بخشی از رنجی است که متحمل شده و چیزهای بیشتری که دربارهاش صحبت نمیکند. اما مسئله اصلی برای او زمانی پررنگ میشود که دیگر میتواند با مردم، یعنی «ما»، بدون هیچ پردهای گفتوگو کند؛
مسائل حقوقی را برایشان بازگو کند و پرونده حقوقی و قضائی مردم را بدون چشمداشت پیگیر شود. برهانی در سه سال گذشته تغییرات شگرفی را تجربه کرده است؛ مسئلهای که وسعت دید او را بهعنوان یک وکیلِ مردمی بالا میبرد. شاید برای همین است که در میان کسانی که برای چهره اجتماعی سال انتخاب کرده بودیم، نام او پررنگتر به نظر میآمد. مسئله مهم درباره محسن برهانی، این است که به فقه و حقوق تسلط دارد.
حقوقدان است و آخوند در کنار هم. این تمثیلی است که خودش درباره خودش به کار میبرد و همین باعث میشود در مجادله با طرفداران قوانین تبعیضآمیز برای زنان کم نیاورد و بتواند بهعنوان نماینده بخشی از زنان صحبت کند. گروه جامعه روزنامه «شرق» از میان افراد زیادی از جامعهشناسان و فعالان مدنی، به نام محسن برهانی رسید؛ بهعنوان مردی که کنار زنان ایستاد و بهایش را هم پرداخت. او میگوید بهای این مسیر را حتی اگر خروج از دانشگاه باشد که اصلا هدف او برای درسخواندن بوده است، خواهد پذیرفت؛ چون در این مسیر جای درستی ایستاد؛ در کنار مردم... .
از دو سال پیش تا الان که به «شرق» آمدید و با هم گفتوگو کردیم، چه اتفاقهایی برای شما، افکارتان و کشور افتاده است؟
به نظر میرسد زمان در سیاست و تاریخ با زمان عادی کمی تفاوت دارد و به همین علت ممکن است یک لحظه در سیاست و تاریخ معادل سالهای مدیدی باشد. در عرصه فردی نیز به نظر میرسد با چنین جهشهای زمانیای مواجه هستیم و بخشهایی از زندگی با روال عادی حیات قابل قیاس نیست؛ گویا یکباره سرعت اتفاقات و حوادث روی دور تند قرار میگیرد و با اینکه در تقویم دو سال گذشته است، اما انگار حوادثی که قرار بود در سالهای مدید تحقق پیدا کند، بهصورت متراکم در مدت کوتاهی تحقق یافته است. در دو سال اخیر اتفاقهای زیادی افتاده است؛ یعنی دو سال برای من اقلا دو سال نیست. برای کشور هم به نظرم نیست. همین 1403 فکر میکنم برای ما و کشور به اندازه سالهای مدیدی تجربه و اتفاق افتاده است.
آن زمانی که ما در «شرق» مصاحبه انجام دادیم، پرونده قضائی من تازه شروع شده بود و ادامه پیدا کرد تا اینکه در تابستان 1402 به کیفرخواست منجر شد و در آبان 1402 حکم داده شد. بعد از تقاضای تجدیدنظر به شعبه محترم تجدیدنظر رفت و در اسفند حکم قطعی شد و در اردیبهشت ابلاغ شد و در تیر 1403 هم که اجرا شد. در تیر 1402 برخلاف قانون از دانشگاه تعلیق شدم. تعلیق ادامه پیدا کرد تا شهریور 1403 که رفع تعلیق شد و از مهرماه بعد از یک سال برای تدریس به دانشگاه تهران برگشتم. در همان دورهای که داخل زندان بودم و بعد از انتخاب رئیسجمهور و قبل از تشکیل دولت، آقایانی که میدانستند در دولت جدید احتمالا نمیتوانند به خواستههای خود در خالصسازی در دانشگاهها برسند، با عجله اقدام به صدور حکم اخراج من از دانشگاه کردند. الان حکم در مرحله تجدیدنظر است و انشاءالله به دفاعیات ما توجه خواهد شد و این حکم شکسته میشود. بقیهاش هم فعالیتهای مجازی و علمی و اظهارنظرهای حقوقی ناظر بر وقایع مختلف و مسائل مرتبط با حقوق و آزادیهای شهروندان و انتقاد از برخی قانونشکنیها و قانونگریزیها بود که من آنها را لحظه به لحظه با شهروندان به اشتراک گذاشتهام.
برای یک استاد دانشگاه، دوری از کلاس چندان راحت نیست. ما هاله لاجوردی (استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران) را داریم که مرگش را ربط میدهند به کوچ اجباری به خانه. برای شما تجربه به خانه رفتن چطور بود؟
من از دوره جوانی و نوجوانیام و از ابتدای تحصیل، هدفم معلمی در دانشگاه بود و هیچ گزینه دیگری را هم انتخاب نکردم. بعدها و شاید سالها بعد از معلمی بود که تصمیم گرفتم وارد عرصه وکالت بشوم. به همین دلیل خیلی به تدریس عشق میورزیدم. از 1383 هم در دانشگاه تدریس کردم. بعد از حدود 19 سال تدریس گفتند (آنهم به صورت غیرقانونی) شما تعلیق هستید! برای استادان دانشگاه این اتفاق خیلی سخت است، ولی برای من سخت نبود؛ چون من هم پیشبینی میکردم چه اتفاقی خواهد افتاد و هم تصور میکنم درست است که استادی واقعا یک ارزش و عشق است، اما حتما ارزشهای بالاتر از آن هم وجود دارد.
این هم خودش تجربهای بود؛ تجربه دورشدن از دانشگاه به اکراه و برخلاف میل. این وسط، من و دانشجویان عزیز دانشکده حقوق دانشگاه تهران حتما آسیب دیدیم. من با ندیدن ایشان و آنها با از دست دادن یک معلم متوسطالحالی که شاید مطالبی را میتوانست به آنها در این یک سال بگوید و نگذاشتند که بگوید. بااینحال، به نظر من ارزشهای مهمتری وجود دارد و آن ارزشها اهم است. با اینکه خیلی تدریس را دوست دارم، خیلی آسیب ندیدم؛ چون انتخابی بود که به آن نتیجه منجر میشود. دلتنگی بود اما غیرقابل تحمل نبود. شاید هم این حکم اخراجی که الان صادر کردهاند، خدایناکرده قطعی شود، ولی باز هم به نظر من آن آگاهیبخشی به جامعه اهم بود. شاید دانشکده حقوق را در مقطعی از من گرفتند، ولی فکر میکنم خیلی از مطالبی را که در دانشکده حقوق میخواستم بگویم، در فضای مجازی به صورت دیگری در اختیار بسیاری افراد قرار دادم و دوستان بسیاری را پیدا کردم که شاید فقط اگر خودم را منحصر به معلمی میکردم، آنها را پیدا نمیکردم. امروزه کلاس درس محدود به یک مکان خاص نیست؛ فضای مجازی همه چیز را تغییر داده است.
محسن برهانی از 1401 به این طرف چقدر فرق کرده است؟
فکر میکنم پختهتر شده است. از 1401 به بعد، تجربه سنگینی بود، ولی به نظرم یک مقدار پختهتر شدم.
افکارتان چطور؟ تغییر کرده است؟ فکر میکنید همین پختگی باعث تغییر نگرشتان شده است؟
در کل، به نظرم افکار تغییر نکرده، پختهتر شده است. همه دغدغهای که من برای آزادی، حقوق مردم و نگاهم به جامعه داشتم، به نظرم پختهتر شده، ولی تغییر نکرده است. 1401 یک نقطه عطف بود که اگر به همان دوران برگردم، با علم به هزینههای احتمالی، همان مسیر را خواهم رفت، اما شاید با ادبیاتی متفاوت و با پختگی بیشتری. همان مطالب را به یک لون و رنگ دیگری مینویسم و میگویم. این تجربه باعث میشود شاید قالب را تغییر دهم، یعنی تلاش کنم حرفها زده شود، اما به واقعیات جامعه و سیاست بیشتر توجه کنم و همچنین به حساسیتهایی که بخشهایی از جامعه دارند و ممکن است آن حساسیتها، منشأ سوءبرداشت و سوءاستفاده و آسیب به خود من و راه من شود. بااینحال، انتخاب همان است؛ حقوق و آزادیهای شهروندان و تلاش در جمع حداکثری میان این حقوق و واقعیتهای نظام حقوقی و سیاسی ایران.
آقای دکتر! شما در ماههای گذشته زندان بودید. تجربهتان چطور بود؟ بهعنوان یک استاد دانشگاه و یک حقوقدان که ارتباط تنگاتنگی با مردم داشت، این چند ماه چه تجربهای برای شما داشت؟ (با خنده: از زندان سفیدنمایی نکنید).
رشته من حقوق جزا و جرمشناسی است. همیشه در حقوق جزا و جرمشناسی از «مجازات» صحبت میشود و مصداق آن مجازات در دوره مدرن، «زندان» است. این واقعیت است. زندان به معضلی برای همه دنیا تبدیل شده است. زمانی زندان به گزینه اصلی در انواع مجازاتها تبدیل شد و سالها گذشت و دنیای مدرن فهمید که زندان جایی برای اصلاح و تربیت نیست و آنوقت جریانهایی شروع کردند با عنوان زندانزدایی، پرهیز از مجازات حبس را مطرح کردند؛
چون اساسا زندان جای مناسب و مطلوبی نیست که انسان بگوید من آن را انتخاب میکنم. پس این مسلم است که زندان اصلا جای خوبی نیست؛ چون در زندان، بهخصوص برای بخش نخبه جامعه که مبتلا به زندان میشوند، اولین چیزی که از انسان سلب میشود و انسان را اذیت میکند، آسیب به کرامت است. یعنی شخص میگوید آزادی را از من گرفتهاند، به چه عنوان؟ به این عنوان که گویا اگر من آزاد باشم برای جامعه ضرر دارم. این تجربه شخصی من است؛ سنگینترین بخش زندان این است که آزادی شخص سلب شود. به چه عنوان؟ به عنوان اینکه تو اگر آزاد باشی، حضورت برای جامعه مضر است و این بخشِ آسیب به کرامت انسان، در بعضی از خلوتهای زندان، انسان را بسیار اذیت میکند. این یک تجربه است و به همین دلیل زندان اصلا جای خوبی نیست.
اما خب زندان مثل بلاست. وقتی بلا نازل میشود، انسان که نباید رو به قبله دراز بکشد. زندان عجین است با خلوت، عجین است با تنهایی، عجین است با انواع فکری که میآید و میرود و انسان را درگیر خودش میکند. من خودم در آن اوایل چون مقارن شد با تحولات اجتماعی در عرصه مدیریتی کشور و تلویزیون هم همیشه در آنجایی که بودیم روشن بود و ما هم این دیدوبازدیدها و حرفها و چیزها را میدیدیم، امواج و افکار متعددی به ذهنم میآمد. تجربه خود من این بود که به این تصمیم رسیدم که شروع کنم و از این فرصت برای نوشتن و مطالعه استفاده کنم. در آن خلوت زندان و آنجا که ما بودیم، که خب آسیبهای کمتری از بند عمومی داشت، چون یک بند خاص بود، این فرصت برای من فراهم شد که بخوانم و بنویسم و این نوشتهها احتمالا تا اواخر سال یا اوایل سال بعد در یک مجموعه تقدیم میشود. تجربه خاصی است. تجربه تلخی است، اما آنقدر که فکر میکنیم، غیرقابل تحمل نیست. این مهم است. اما اینکه زندان را مطالبه کنیم، نه؛ حتما بیرونبودن افراد برکات بیشتری دارد. بااینحال، از لحاظ فردی به نظرم برای من یک تجربه مثبت بود. خدا را شکر طولانی هم نشد.
این مدت مناظرههای زیادی داشتید (فکر کنم سه یا چهار مورد بود). اهم آن را بفرمایید. چکیده و نتیجهاش برای خودتان چه بود؟ فکر میکنید در این مناظرهها توانستید طرف مقابلتان را قانع کنید؟ اصلا برای قانعکردن رفته بودید؟ فکر میکنید به چه چیزی رسیدید؟
ببینید، به نظر من گمشده جامعه ما «اندیشیدن» است و مقدمه اندیشیدن، مطالعهکردن و گفتوگو درباره اندیشههاست. در این گفتوگوها و مناظرههایی که دو، سه مورد شاید بعد از این دوره بود و قبلش هم چند موردی بود، فرصتی فراهم شد برای اینکه طرفین افکارشان را بیان کنند. اصلا نباید در مناظره به دنبال این باشیم که طرف مقابل را قانع کنیم؛ طرف مقابل سابقه و یک بستر تربیتی دارد، انتخابهایی دارد، در یک ساختارهای خاص اجتماعی، شغلی، فرهنگی و فکری تعریف شده است و ما نباید انتظار داشته باشیم که آن شخص، وسط گفتوگو خودش را از این قالب خارج کند یا بعد از گفتوگو بیاید بیانیه دهد که من حرفهای فلانی را قبول کردم و... . اصلا چنین چیزی نباید مدنظر باشد. اصلا نباید در مقام این باشیم. به نظر من، اثر اصلی این گفتوگوها، روشنشدن افکار برای مستمعان و مخاطبان است؛ یعنی افراد این گفتوگو و حرف طرفین را میشنوند و در نهایت انتخاب میکنند.
اینکه قرآن میگوید بشارت بده به بندگانی که نظرات مختلف را میشنوند و از بهترین آنها تبعیت میکنند، الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَولَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ، یعنی چه؟ ما فرصتی را ایجاد کنیم که افراد بشنوند.
به نظر من جامعه ما به این بلوغ رسیده است. مشکل این است که بخشی از جامعه و بخشی از اصحاب قدرت از گفتوگو پرهیز میکنند. اینها باید حرف بزنند. هر چقدر بیشتر حرف بزنند، به نظر من جامعه راحتتر میتواند قضاوت کند. هرچه بیشتر حرف بزنند، سطح، عمق و ابعاد افکار و اندیشهها روشنتر میشود. در همین داستان قانون حجاب و عفاف، ما از ابتدا گفتیم بیایید حرف بزنید. وقتی حرف بزنید، جامعه میفهمد. هم استدلال و منطق شما را میفهمد و استدلال و منطق طرف مقابل را. آنوقت انتخاب میکند. پرهیز از گفتوگو، اینکه فقط من به صورت مونولوگ باید حرف بزنم، صحیح نیست. اساسا دوره مونولوگ گذشته است. متأسفانه ما دیالوگ نداریم. من میآیم فقط مصاحبه کنم. میآیم و کس دیگری نباید مقابل من باشد! این اشتباه است. به نظر من، جامعه هم این را مطالبه میکند. اثر اصلی را در این مناظرهها جامعه میبرد و قضاوت میکند که کدام حرف اتقان بیشتری دارد و طبیعی است آن را میپذیرد.
از 1401 به این طرف، مردم ایران چه فرقی کردهاند؟
به نظرم سؤالهای اساسی در ذهن بخشی از جامعه مطرح شد. برای بخشی از جامعه خشم و نفرت بیشتر شد و الان ما در میانه این دو جریان هستیم؛ جریانی که برایش سؤالهای جدی مطرح شده و تردیدهایی پیدا کرده است و به دنبال پاسخ میگردد و جریانی که بهشدت دچار نوعی خشم و نفرت است. به نظر من زمان نشان میدهد که کدام غلبه پیدا میکند؛ یعنی جامعه به سمت نوعی آرامش، اندیشیدن و گفتوگو میرود یا جریانی که پر از خشونت و نفرت است میتواند فضای عمومی را به دست بگیرد.
شما فکر میکنید الان جامعه ایران آنطور که جامعهشناسان هشدار دادهاند، ملتهب است؟
به نظر من در زیر پوست این جامعه یک التهاب شدید وجود دارد.
چقدر از این التهاب را اقتصادی میدانید و چه میزان را فشارهای اجتماعی؟
هر دو عامل هست، اما به نظر من مسائل اجتماعی مهمتر است. ما نباید در تحلیلهای خود فقط مسائل اقتصادی را نگاه کنیم. بعضیها این التهابهای جامعه را فقط به سمت مسائل اقتصادی میکشانند که این اولویت است و باید برای این فکر و اندیشه کنیم؛ ولی به نظر من نه، موتور محرکه جامعه، نخبگان اجتماعی هستند. به نظر من در نزد نخبگان اجتماعی، اولویت اول مسائل اقتصادی نیست و آنها جامعه را حرکت میدهند. البته تحلیلها متفاوت است، اما به نظرم مسائل اقتصادی منشأ این التهاب نیست.
زنان ایران تغییر کردهاند؟
خیلی.
از کجا شروع شد؟
نمیتوانیم نقطه شروعش را 1401 بگیریم؛ شروعش را باید با تحصیلات عالیه زنان بگیریم. به نظر من زمانی که زنان وارد دانشگاه شدند، اطلاعاتشان افزایش پیدا کرد، حقوق و آزادیهای خود را شناختند و با مطالباتشان آشنا شدند و مطالبات خاصی را مطرح کردند، آنجا شروع این تغییر بود. این سیلی که از خانمهای باسواد دارای اندیشه شکل میگیرد، در مقاطعی یکمرتبه ظهور و بروز پیدا میکند. اصحاب قدرت و مدیران ارشد نظام باید این مسئله را حل کنند. تا یک جایی میتوان بر نیمی از جامعه که بخش عظیمی از آنها تحصیلکردهاند، محرومیت بار کرد. شما باید این مطالبات را به رسمیت بشناسید و با این بخش از جامعه به نقاطی برسید که هم مطلوبهای شمای حکومت و مردان و کسانی که دغدغههای متفاوتی دارند، برآورده شود و هم حقوق و آزادی زنان. من قائل به نوعی همافزایی هستم؛ ولی این همافزایی منوط به آن است که این بخش از جامعه به رسمیت شناخته شوند. در عین حال، زنان هم صفر و صدی نگاه نکنند؛ حرکت کلی را گام به گام پیش ببرند تا بتوانیم به مدلی برسیم که حقوق و آزادیها حداکثرسازی شده است.
من فکر میکنم فهم زنان از آنجایی سخت میشود که از نظر حقوقی، آزادیهای آنها کم نگاه شده و اصلا جدی گرفته نشده است. شما بهعنوان یک حقوقدان این را از من میپذیرید؟
این نگاه، نگاهی خاص است. این نگاه که ما با جنس دوم مواجه هستیم، این نگاه که تواناییهای اینها (توانایی ذهنیشان، توانایی مدیریتیشان) کمتر از مردان است، نگاهی تاریخی است و در طول تاریخ غالب بوده است.
صرفا در ایران هم نبوده است.
بله.
ولی یک جاهایی به آن غلبه شده است.
بله؛ در جاهایی به آن غلبه شده، اما نتوانسته تثبیت شود و دوباره تخریب شده است. شما از یونان شروع کنید؛ اندیشمندان و فلاسفه بزرگی که آنجا نگاه میکردند، چه در یونان و چه در ایران و جاهای دیگر، این نگاه را دارند.
خود من تجربهای دارم؛ زمانی که ما دانشجوی لیسانس بودیم، اکثریت کلاس آقایان بودند. شاید چهار برابر بودند. خودِ من ذهنیتی داشتم که خب! خانمها انگار حقوق برایشان سخت است. نگاه دانشجویی خودمان بود. کمکم معلم و استاد شدم و دیدم نه، آنجا موقعیت ظهور و بروز نداشتند، واِلا چه تفاوتی بین تحلیل حقوقی یک خانم و تحلیل حقوقی یک آقا وجود دارد؛ چه در فهمش و چه در بیان و چه در مناقشه و استدلالش. زمانی که بستر مناسب شکل میگیرد، ظهور و بروز پیدا میکنید. من یقین داشتم همان زمان همکلاسیهای دوره لیسانس ما هم اگر موقعیتی برای اظهارنظر و ابراز وجود شکل میگرفت، مثل ما بودند. این فضای اجتماع را شکل ندادند؛ ولی دیگر شما نمیتوانید جلوی یک سیل مقاومت کنید. به نظر من باید به این نقطه برسیم که آن نقطه تعادل بشود مسئله ما.
چون بخش عمدهای از قوانین ما از فقه میآید و در این مدت هم به بحث فقه پویا بسیار پرداخته شده است، فکر میکنید اگر واقعا فقه پویا در قوانین مؤثر واقع شود، این تضادهای حقوقی را که درباره زنان وجود دارد، مثل حق ارث، حق حضانت و حتی مدیریت مرد بر زن در خانواده، میتواند مقداری از قانون ما بیرون بکشد که متناسب با وضع اجتماعی امروز بشود؟ در شرایطی که زنان امروز در خانه نانآوری میکنند و به هر حال در زندگی امروز، یک نفر نمیتواند کار بکند و بقیه بخورند. زنان دارند پا به پای مردها کار میکنند و با همدیگر زندگی را میچرخانند. دیگر این مدل نگاه که زن سر کار میرود و بعد پولش را در جیبش میگذارد، وجود ندارد و اصلا امکانش نیست. آیا این مسائل حل میشود؟ اصلا شما بهعنوان یک حقوقدان فکر میکنید این همه اجحافی که در مورد زنان وجود دارد که بارش را هم روی مهریه کلان میاندازند که پرداختش را هم میدانید به چه شکل شده، حلشدنی است؟
ما میتوانیم در مسئله فقه، قانون و حقوق زنان دو نگاه داشته باشیم. من یک نگاه را نگاه درونفقهی مبتنی بر فقه موجود میبینم و یک نگاه هم نگاه ایجاد یک فقه جدید. هر دو این نگاهها نیز بنیانها، بسترها، لوازم و روشهایی دارند. برداشت من این است که حتی بر اساس فقه موجود -یعنی اساسا ما به دنبال ایجاد یک فقه جدید و کنارگذاشتن فقه موجود نباشیم- اینکه پیشفرض شما این است که الان برای من حقوق و آزادیهای زنان مسئله است یا خیر و با پیشفرض عدم تفاوت میان این دو جنس در حقوق و آزادیها و موقعیتهای اجتماعی به سراغ استنباط فقهی بروم یا اینکه ذهنیت من این باشد که این جنس دوم است و حضورش در جامعه منشأ مشکلات و مفاسد و قضایای خاص است و اولویت زنان باید خانهداری و دوری از نامحرم باشد، حتما احکام فقهی و استنباط فقهی متفاوتی را در پی خواهیم داشت. در همینجا از لحاظ موضوعشناسی و نحوه فهم نصوص، کاملا این دو پیشفرض و نگاه تأثیرگذار خواهند بود.
یکی از بزرگان مراجع فرموده بودند اگر فقیهی زن باشد (استنباطکننده حکم یک زن باشد)، همین نصوص را به زنان برای فهم بدهیم، نصوص را بهگونهای دیگر از نصوص ظهورگیری میکنند. استظهار متفاوت میشود.
مثالی میزنم. مثلا یکی از مسائل اصلی که ما 45 سال است درگیر آن هستیم، بحث ریاستجمهوری زنان است. شما ببینید کسی که ذهنیتش به زن، سنتی باشد، برای عدم ولایت زن میآید به بعضی از دلایل تمسک میکند. مثلا به آن آیه قرآن که بله، وقتی خدا با مشرکین در حال محاجه است، میگوید شما زنها را به خدا نسبت میدهید، آیا آن که در زیورآلات بزرگ میشود و در مکالمه و محاجه توانایی ندارد، به خدا نسبت میدهید؟ «أومن ینشؤا فی الحلیه و هو فی الخصام غیرُ مبین». خب، کسی که ذهنیت متفاوتی دارد، میگوید ببینید! این آیه مستند میشود برای محرومیت زن از ولایت. ولایت یعنی حکومت بر جامعهها.
در مقابل، کسی که این نگاه را نداشته باشد، کاملا متفاوت استدلال میکند و میگوید این آیه نه دلالت میکند و نه اصلا روشن است و استناد به این آیه را برای عدم ولایت زن نمیپذیرد. یکی از بزرگان فقه، وقتی تمام ادله را درباره عدم ولایت زن بررسی میکند، سند و دلالت و همه را کنار میگذارد و بعد در نهایت میفرماید که من از مذاق شریعت میفهمم که زن در معرض مراجعه مردان نباشد. «مذاق شریعت»؛ درحالیکه خود بعضی از این بزرگان در اصول «مذاق شریعت» را قبول ندارند. اینجا به نظر میرسد آن ذهنیتها و برخی از آن پیشفرضها، مانع استفاده از ظرفیتهای فقه موجود میشود برای احقاق حقوق زنان.
میخواهم بگویم آن ذهنیت اولیه برای اینکه این شخص/ زن با مرد در حقوق و در فعالیت اجتماعی چقدر میتواند مساوی باشد، در نحوه استنباط ما متفاوت میشود. تازه ما الان در جامعه با محرومیتهایی مواجه هستیم که مستند شرعی هم ندارد، استادیوم و دوچرخهسواری و موتورسواری و مانند آن که اصلا روایت هم نداریم! بله؛ جاهایی هست که نمیتوان اینها را مساوی با هم کرد، اما آنجا هم فقه اجازه میدهد. مگر شما سالها برای تساوی دیه زن و مرد تلاش نکردید؟ نصوص شرعی اجازه نمیداد، اما دیه مسئله شد. چه اتفاقی افتاد؟ گفتند توِ جانی نصف را بده، یک صندوقی را درست میکنیم که دولت هم نصف بقیه دیه را بدهد؛ حالا یا از باب هبه یا از باب دیگری. فقه سر جایش خودش ماند، از ظرفیتهای فقه برای رفع این قضیه استفاده شد. در حضانت هم همین شد.
من نمیخواهم بگویم همه چیز دارد تغییر میکند. آن ذهنیت باید تأثیر بگذارد. اگر آن ذهنیت تغییر کند، به نظر من ظرفیتهایی وجود دارد که کاملا میتوان آن را فعال کرد. اصلا هم نیازی به ایجاد یک فقه جدید نداریم فعلا. روی همین فقه موجود. الان دیه روی فقه موجود مساوی شد. اصلا شما مگر 30 سال پیش میتوانستید تساوی دیه را بگویید؟
فقه را نباید یک دانش ثابت تلقی کرد و به صورت ایدئولوژیک به آن نگاه کرد که ثابت است و تغییر پیدا نمیکند. همین تغییرات را ببینید. شما در دهه 40، در داستان انجمنهای ایالتی و ولایتی که برای اولین بار مسئله حق رأی زنان ایجاد شد، بیانیههایی را که صادر شد، ببینید. اتفاق نظر بود که رأیدادن زن خلاف شرع است. فاصله 1341 تا 1357، 16 سال است. آن زمان بخشی از بدنه اجتماعی مخالفت میکرد، اما حکومت میخواست؛ ولی رسیدیم به 58 و الان بحثکردن از حق رأی زن در جامعه ما خندهدار است. میگویند یعنی چه؟ خب دو نفر هستند، این یک رأی دارد و آن یک رأی دارد، یعنی چه که فقط مردان باید رأی بدهند؟! عینا این مقاومتها درباره تحصیلات زنان مطرح شد و از این مثالها الیماشاءالله میتوان ذکر کرد.
به نظر من خیلی از حقوق را در همین فقه موجود میتوان نهادینه کرد و خیلی از تفاوتها و تبعیضها را میشود کنار گذاشت.
شما بهعنوان چهره اجتماعی سال از طرف ما در روزنامه «شرق» انتخاب شدید. به این فهرست میتوان افراد بسیار زیادی را اضافه کرد و قطعا همینطور است، ولی برای خودِ من باعث افتخار بود که روبهروی شما بنشینم و درباره این مسئله با شما صحبت کنم. هرچند شاید اگر بخواهم خیلی جدیتر به ماجرا نگاه کنم، بگویم دوست داشتم دو چهره داشتیم؛ یکی زن باشد و یکی مرد. به هر حال رأیها اینطور شد و من بسیار خوشحالم که بهعنوان یک وکیل که وکیل شریف و همیشه در دسترسی بوده، در خدمتتان هستم. میخواهم در مورد ارتباطتان با مردم بعد از 1401 صحبت کنم. شما از یک جایی به بعد شناخته شدید. شاید قبل از آن، مردم شما را بهعنوان یک استاد دانشگاه و حقوقدان در خیابان نمیشناختند؛ ولی همین الان که داشتید پارک میکردید، آقایی که به «کافه شرق» آمده بود تا قهوه بخورد، گفت این آقا همان وکیل است؟ همان وکیلی است که... گفتم بله، آقای برهانی. گفت بله، آقای برهانی. خیلی به ایشان سلام برسانید. به هر حال به نظر من این یک عزت است؛ خصوصا برای یک حقوقدان که مردم اینطور از او یاد کنند و او را بشناسند. خودتان را در این روزها چطور میبینید؟ رابطهتان را با مردم چطور میبینید؟
اینکه لطف دوستان است؛ چه درباره این انتخاب و چه در مورد این لطفی که مردم نسبت به بنده دارند. چند تحلیل از این نگاه میتوان کرد. یکی اینکه ما حقوقیها باید این را مدنظر قرار بدهیم که میشود حقوق را وارد زندگی اجتماعی کرد. میشود اصطلاحات خیلی پیچیده حقوقی را با بیانی به مردم رساند و باعث افزایش آگاهی اجتماعی شد. این شاید برای خودِ من هم تجربه عجیبی بود که به برکت فضای مجازی و زحمتی که شما دوستان در عرصه رسانه کشیدید، پیچیدهترین مباحث فقهی در حیطه جزایی و حقوقی به خانه مردم رفت.
دوم اینکه این نگاه مردم به بنده، خیلی مسئولیتزاست. اگر به انتخاب من بود که در این موقعیت قرار بگیرم، شاید خیلی دوست نداشتم؛ چون من الان دیگر فقط برای خودم نمیتوانم زندگی کنم. خیلی از دوستانی که به من توصیه برادرانه و دوستانه داشتند که حالا شما کلا سکوت کنید، عرض من این بود که الان موقعیتی شکل گرفته تا مردم با حقوقشان آشنا بشوند. شاید بخشی از حاکمیت عرایض من را بشنود. این تولید مسئولیت میکند و یک جاهایی هم این لطف مردم باعث میشود بعضی از این نامهربانیها و تلخیها کاهش پیدا کند. لطف مردم است و من هم باید مواظب باشم که جوگیر نشوم. من نه یک انقلابی هستم، نه یک رهبر اجتماعی هستم و نه یک رهبر سیاسی؛ من یک حقوقخوانی هستم که کمی حقوق خواندهام و الان فرصتی هست که بعضی از مسائل را با جامعه مطرح کنم. حتما شما واکنشهایی را که به نوشتههای من میشود، دیدهاید؛ بعضی وقتها دیگر خیلی تند میشود. فقط هم از یک جناح و یک فکر نیست. مطلبی مینویسم، یک طرف برآشفته میشود و تصمیم میگیرد بر اینکه انواع و اقسام انتسابها و واکنشها را به ما بدهد و بعضی وقتها چیز دیگری مینویسیم که طرف مقابل احساس وظیفه اخلاقی و تکلیف میکند که حتما واکنش نشان دهد.
اما باید به یک نقطه برسیم و آن اینکه همه ما باید قبول کنیم آشنایی با حقوقمان (ولو با تفاسیر بنده موافق نباشند) حتما حالمان را بهتر میکند و رنجهای ما را کاهش میدهد و جلوگیری میکند از اینکه در یک موقعیت آسیب کمتری به ما برسد و ما حقوقیها باید انتقال این مطالب به جامعه را پیگیری کنیم.
یک تجربه خاص شد دیگر. شاید برای بسیاری از دوستان حقوقی هم این تجربه، تجربه متفاوتی است. برای خودِ من هم همینطور. زمانی که من شروع به نوشتن کردم، فکر نمیکردم جامعه چنین پذیرشی داشته باشد که مطالب حقوقی و مواد قانونی را بخواند، فکر کند، تحلیل کند و به خانهها برود، چه در شهرهای بزرگ و چه حتی شهرهای کوچک... و بقیهاش هم دیگر لطف مردم است. فقط امیدوارم لایق این الطاف باشم و جوگیر نشوم.
به نظر شما، مسئولان ما به نقطهای رسیدهاند که مطالبات زنان را جدی بگیرند؟
به نظر من بسیاری از مسئولان، بهویژه قانونگذاران، در موقعیت مقاومت در برابر مطالبات قرار دارند و در این بین، برخی به اسم حمایت از خانواده، در برابر حقوق، آزادیها و مطالبات زنان مقاومت میکنند. متأسفانه در ذهن برخی دوگانه حقوق و آزادیهای خانواده شکل گرفته است و تصور میکنند هرچه حقوق و آزادیها بیشتر شود، خانواده آسیب بیشتری میبیند. این دوگانهسازی خطاست.
سال آینده جامعه ایرانی چه دگرگونیهایی را تجربه خواهد کرد؟
کمی آزادی بیشتر خواهد شد و به تبع آن صداهای بیشتری در جامعه شنیده خواهد شد. امیدوارم بهجای نشنیدن و تلاش برای ساکتکردن، تحملها بیشتر شود و فرصتی برای گفتوگو فراهم آید و هر سخنی معادل تشویش اذهان عمومی و تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی دانسته نشود.
آیا قانون حجاب و عفاف در کشور اجرا میشود؟
به نظرم اجرا نخواهد شد.
اگر به دانشگاه برنگردید چه میشود؟ چه کار میخواهید بکنید و برنامهتان چیست؟
اگر برنگردم، کماکان مطلب مینویسم، چه مکتوب و چه در فضای مجازی. در کنار آن، وکالت هم میکنم. اگر هم تصمیم گرفتند که وکالت را نیز از ما بگیرند، باز هم میگوییم و مینویسیم؛ چون فکر میکنم تنها چیزی که نمیشود از آن منع کرد، «گفتن» و «نوشتن» است. ادامه میدهم. تصمیم دارم به مرور بعضی از بسترها را که بیشتر جنبه آموزشی دارد، فعال کنم و یک مقدار این کلاس درس مختصری را که دارم، در سال جدید شاید بیشتر توسعه بدهم.