مرجعیت بلامنازع استاد محمدرضا شفیعیکدکنی
دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی هم ادیبی است دانشمند، هم شاعری است فحل، و هم روشنفکری است آزاده؛ عمر بلند و سالها مشارکت فعالش در این هر سه قلمرو، مرجعیتی به وی بخشیده که در ایران عهد جدید، تنها قابل قیاس با مرجعیت بزرگانی است چون ملکالشعرا بهار و دهخدا. در آب و خاکی که قرنها زخمخوردۀ استبداد و مستعدِ سفلهپروری و سفلهسالاری بوده، ظهور و بقا و دوام چنین شخصیتهایی حقا که عجیب است، که اگر سکوت کنند مرجعیتشان پیشِ خلق خدشهدار میشود، و اگر از درِ مخالفتِ آشکار درآیند و بخروشند دوام و هستیشان نابود میشود.

جز این دعات نگویم که رودکی گفته است
هزار سال بزی صدهزار سال بزی
منوچهری
امید طبیبزاده: دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی هم ادیبی است دانشمند، هم شاعری است فحل، و هم روشنفکری است آزاده؛ عمر بلند و سالها مشارکت فعالش در این هر سه قلمرو، مرجعیتی به وی بخشیده که در ایران عهد جدید، تنها قابل قیاس با مرجعیت بزرگانی است چون ملکالشعرا بهار و دهخدا. در آب و خاکی که قرنها زخمخوردۀ استبداد و مستعدِ سفلهپروری و سفلهسالاری بوده، ظهور و بقا و دوام چنین شخصیتهایی حقا که عجیب است، که اگر سکوت کنند مرجعیتشان پیشِ خلق خدشهدار میشود، و اگر از درِ مخالفتِ آشکار درآیند و بخروشند دوام و هستیشان نابود میشود. پس به مکارم ثلاثۀ این بزرگان، عقلِ بقا و شجاعت مقرون با حزم و مسئولیتپذیری اجتماعی و علمی را نیز باید افزود، که به قول سایه نیک دریافتهاند که «امید هیچ معجزی ز مرده نیست، زنده باش!». شفیعی یک جا به طرز کهن فریاد میزند: «دم از زلال خضر زنید و مسلّم است// کز این لجنکدهست همه نان و آبتان»، و جای دیگر به شیوۀ نیمایی میخروشد «بخوان به نام گل سرخ، در صحاری شب// که باغها همه بیدار و بارور گردند...»، و در این میان ریشه در هویت ایرانی میدواند و شاخ و برگ میگستراند و سایه و بروبار میآورد؛ هم قرآن از بر میکند و تا آخرین مراحل درس خارج فقه را در محضر بزرگترین فقیهان زمانۀ خود تلمذ میکند، هم آثار عطار را تصحیح میکند و در «تازیانههای سلوک»ش اشعار سنایی را گزینش و شرح میکند، هم «موسیقی شعر و صور خیال» را تألیف میکند، هم صورتگرایی روسی را در عمل و براساس آثار ادبی فارسی به خوانندگان خود معرفی میکند، هم تاریخ ادبیات معاصر را مینگارد... و هم، از همه مهمتر، در این قحطسال ادبیات و ادبیاتپژوهی، دانشجویانی جوان و مستعد تربیت میکند، و سپس با حمایت همهجانبهاش از آنان، راه خودش و استادان سلفش همچون بهار و بدیعالزمان فروزانفر و پرویز ناتلخانلری و جلال متینی را مستدام میدارد. چنین شخصیتی است که کارش به جایی میرسد که شعرش بر اهمیت پژوهشهایش میافزاید، و پژوهشهایش قدر اشعار و موضعگیریهای اجتماعیاش را بالاتر و بالاتر میبرد، و این همه به مرجعیت بلامنازعش در ملک ادب فارسی و اقلیم ادبپژوهی منجر میشود.