|

به خودم می‌بالم که در پاریس 2 بار مردم ایران را خوشحال کردم

ناهید کیانی: به خاطر کیمیا فینالیست شدم

نه ورزش و نه سیاست نمی‌تواند آن عِرقی را که دو ایرانی به هم دارند از آنها بگیرد حس خیلی خوبی است که اشتباهی در مسیر درست قرار بگیری، خدا نگاه ویژه‌ای به من داشته

بعضی قاب‌ها برای این است که مستقیم بروند در دل تاریخ؛ مثل تصویری که از ناهید کیانی و کیمیا علیزاده روی سکوی المپیک پاریس‌ ثبت شد. چه لحظات عجیب و خاصی بود؛ سلفی دو ورزشکار ایرانی و دو دوست و هم‌تیمی سابق که حالا چند سال است فرسنگ‌ها از یکدیگر دور هستند.


ناهید کیانی: به خاطر کیمیا فینالیست شدم

بعضی قاب‌ها برای این است که مستقیم بروند در دل تاریخ؛ مثل تصویری که از ناهید کیانی و کیمیا علیزاده روی سکوی المپیک پاریس‌ ثبت شد. چه لحظات عجیب و خاصی بود؛ سلفی دو ورزشکار ایرانی و دو دوست و هم‌تیمی سابق که حالا چند سال است فرسنگ‌ها از یکدیگر دور هستند. اما هر‌چه هست،‌ هر دو جزئی مهم و لاینفک از تاریخ ورزش کشورمان محسوب می‌شوند؛ یکی نخستین مدال‌آور زنان ایران در المپیک است و دیگری نخستین زن فینالیست در ادوار المپیک. در سالی که شاهد برگزاری المپیک بودیم، تعدادی از ورزشکاران ایرانی درخشیدند و در این بین می‌توان ناهید کیانی را چهره‌ای ویژه دانست؛ تکواندوکاری که به معنای واقعی تاریخ‌ساز شد و نامش در فهرست ورزشکاران موفق و مدال‌آور ادوار المپیک‌ ‌‌درخشید. حالا او یکی از سه زن ورزشکار ایرانی است که در المپیک روی سکو رفته و البته تنها ورزشکار خانم است که با صعود به فینال، دستش به مدال نقره رسیده است. برای ناهید کیانی که دو المپیک متفاوت را تجربه کرده، پاریس حکم آسمان را داشت و توکیو چیزی شبیه زمین بود! او مصداق همان جمله معروف است که «شکست، پلی به سوی موفقیت و پیروزی است». از سویی برای یک ورزشکار چه چیزی بهتر و بالاتر از اینکه محبوب مردم کشورش باشد و با موفقیت‌هایش باعث شادی آنها شود. ناهید کیانی جزء آن دسته ورزشکارانی است که دید وسیعی‌ به مسائل اجتماعی دارد و شاید برای همین است که بعد از دوران قهرمانی‌اش، نه می‌خواهد مربی شود و نه مدیر؛ او قصد دارد در رشته روان‌شناسی تحصیل کند و روان‌شناس شود. برای آشنایی بیشتر با دیدگاه، تفکرات و سلایق ناهید کیانی، مصاحبه مفصل «شرق» با او را بخوانید.

 

 

شما مدال طلای مسابقات جهانی را در سال 2023 به دست آوردید و در سال 2024 صاحب مدال نقره المپیک پاریس شدید. از این یک سال طلایی و رؤیایی شروع کنیم.

من از همان اول هدفم این بود که در مسابقات جهانی و المپیک مدال بگیرم و بیایم جزء رنکینگ. البته‌ در اردوهای قبلی هم در رنکینگ گرندپری بودم، اما متأسفانه برای مسابقات گرندپری‌ چندان روی دخترها سرمایه‌گذاری نمی‌شد. اما این بار که ما در رنک قرار گرفتیم، من خیلی بهتر توانستم خودم را اثبات کنم؛ چون ‌بازیکنی هستم که با حریفان خوب، خیلی بهتر بازی می‌کنم و از بردن آدم‌های بزرگ لذت می‌برم. برای همین وقتی در مسابقات بزرگ مثل گرندپری‌ها بازی کردم و اکثر حریفانم را شکست دادم، این خودباوری در من به وجود آمد که می‌توانم کارهای بزرگی انجام بدهم. بعد از آن، نقطه عطف و شروع من قهرمانی آسیا در آن سال بود که ‌اول شدم و به‌عنوان فنی‌ترین بازیکن آسیا انتخاب شدم.

بلافاصله بعد از آن،‌ مسابقات کشورهای اسلامی را با فاصله کمتر از یک ماه داشتیم که ‌آنجا دوباره توانستم همه حریفانم را با اختلاف ببرم و طلا کسب کنم و بعد از آن مسابقات دانشجویان بود که باز هم همین اتفاق افتاد و با وجود قرعه خیلی سختی که داشتم، باز هم مدال طلا کسب کردم و همین‌طوری ناهید کیانی روی غلتک افتاد و دیگر دوست نداشت ‌سکوی اول را به هیچ‌کس‌ جز خودش بدهد. پس از آن رسیدیم به قهرمانی جهان که همه می‌دانند موفقیت در آن خیلی کار سختی است. حتی من اعتقاد دارم‌ مسابقات قهرمانی جهان از المپیک هم سخت‌تر است؛ به خاطر اینکه ما آنجا پنج، شش بازی می‌کنیم که من شش بازی داشتم. با توجه به اینکه رنک خیلی بالایی نداشتم و همه بازی‌ها اکثرا پشت سر هم است و باید از لحاظ بدنی، آمادگی خیلی بالایی داشته باشی که بدنت نیفتد و بتوانی تا فینال‌ آمادگی بدنت را حفظ کنی. این‌طور شد که من همه مسابقاتم را توانستم با برتری پیش ببرم. با توجه به آمادگی‌ای که داشتم و مهم‌تر از آن، آمادگی روانی‌ای که داشتم، موفق شدم در آنجا هم مدال طلا کسب کنم که برای اولین بار در تاریخ ایران چنین اتفاقی افتاد؛ هم در تکواندو و هم در دیگر رشته‌های المپیکی.

کسب مدال طلا در مسابقات جهانی ارزش دوچندانی داشت؛ چون نخستین مدال طلای تاریخ تکواندوی زنان ایران بود که به نام شما ثبت شد.

بله‌ و خیلی خوشحالم که این راه توسط من باز شد. امیدوارم همه رشته‌ها و البته تکواندو بتوانیم این را تکرار کنیم و طلاهای جهان را به دورقمی برسانیم و این‌قدر این را تکرار کنیم که دیگر مدال جهانی برایمان یک چیز کاملا عادی ‌بشود. در هر حال، این‌طور شد که من در یک سال موفق شدم به رنکینگ یک وزن خودم و رنکینگ دو المپیکی وزن خودم برسم. با توجه به اینکه یک حریف چینی داشتم که تقریبا تمام مسابقات این سه سال را اول شده بود، اختلافم با او زیاد بود و نمی‌توانستم او را بگیرم و در بهترین حالت می‌توانستم رنک دو باشم و در‌واقع من بهترین حالت ممکن را رقم زدم. زمانی که مسابقات کسب سهمیه‌ برگزار و سهمیه المپیک اعلام شد، من رنک پنج بودم؛ یعنی‌ یک قدم تا از دست دادن المپیک فاصله داشتم؛ چون پنج نفر اول رنکینگ وارد المپیک می‌شوند و با یک‌سری اما و اگر‌ من این سهمیه را گرفتم. ولی بعد از اینکه سهمیه را گرفتم، شروع کردم به انجام مسابقات متعدد‌؛ در‌صورتی‌که هیچ‌کدام از کسانی که سهمیه گرفته بودند، ‌سعی در ارتقای رنک‌ خود نداشتند و همین که سهمیه گرفتند برایشان کافی بود.

اما برای من کافی نبود و دوست داشتم با بهترین رنک ممکن در جدول المپیک قرار بگیرم. برای همین در تورنمنت شرکت کردم که از نظر خیلی‌ها عقلانی نبود و می‌گفتند قبل از المپیک احتمال آسیب و ‌هر چیزی هست و بهتر است‌ بازیکنان از مسابقات دور باشند. اما من دوست داشتم شرکت کنم و این‌طور‌ شد که من با رنکینگ دو، یعنی بهترین حالت ممکن که می‌توانستم برای خودم رقم بزنم، وارد المپیک شدم. خب نگاه تمام ورزشکاران به رنکینگ یک و دو‌ خاص‌تر‌ است؛ وقتی می‌بینند که یکی از دو نفر برتر دنیا روبه‌روی آنها قرار دارد، با استرس بیشتری وارد بازی می‌شوند و من این استرس و این حال را برای حریفانم می‌خواستم و برای همین هم رنکینگ دو شده و موفق شدم در المپیک هم دوم شوم‌. البته فکر می‌کنم اگر در آن بازی یک مقدار از لحاظ بدنی بهتر بودم، اوضاع فرق می‌کرد. همه حریفانم از من قدبلندتر و از لحاظ قدرت جسمانی ‌بالاتر بودند؛ چون من از وزن 53‌ می‌آمدم، اما اکثر آنها از وزن 62 می‌آمدند؛ یعنی دو، سه وزن از من بالاتر. برای همین فکر می‌کنم‌ اگر یک مقدار از لحاظ بدنی برای آن مسابقه (فینال) آماده‌تر بودم و ریکاوری بهتری داشتم، می‌توانستم مدال طلا بگیرم، ولی متأسفانه قسمت من در این مسابقات، مدال نقره بود.

این مدال نقره برای ورزش ایران به اندازه یک طلا می‌ارزید. واکنش‌ها برای خود شما چنین مفهومی داشت؟

بعد از اینکه‌ مدال نقره گرفتم، حقیقتا واکنش‌ها برای من هم از طرف مردم و هم از طرف مسئولان به شکل طلا بود و همه به من طوری نگاه کردند که انگار مدال طلا گرفته‌ام. حتی کمیته ملی المپیک لطف کرد‌ و اعلام کردند که به من جایزه طلا تعلق می‌گیرد که جایزه طلا را هم به من دادند. فقط تنها نکته‌ای که بود، اعلام کرده بودند‌ من قرار است 18 میلیارد جایزه بگیرم، اما این اتفاق نیفتاد و من تا حالا هم جایی درباره این موضوع صحبت نکردم و وزارت‌ جایزه من را همان نقره پرداخت کرد و جایزه طلا را نگرفتم. بااین‌حال، از لحاظ اجتماعی، هم‌ مردم و هم مسئولان واقعا من را به دید مدال طلا نگاه کردند و خیلی خوشحال بودم که توانستم خوشحال‌شان کنم. حتی وقتی از ‌جایی می‌شنیدم که آدم‌هایی در کوچک‌ترین روستاها من را می‌شناسند و مشتاق هستند من را ببینند و بازی‌هایم را دنبال کرده‌اند، واقعا برایم لذت‌بخش بود که توانسته‌ام همه مردم را خوشحال کنم. مهم‌تر از هر چیزی، هدفی که من همیشه در زندگی‌ام برای آن می‌جنگم، این است که نشان دهم دختران سرزمینم می‌توانند کارهایی کنند که واقعا هر‌کسی از پس انجامش برنمی‌آید و دوست دارم قدرت زنان و دختران ایرانی به گوش تمام جهان برسد.

شما 26‌ساله هستید و به نوعی جزء نسل Z محسوب می‌شوید. نظرتان درباره این نسل چیست و چه توصیه‌ای به افراد این نسل دارید؟

من که خودم را جزئی از همه نسل‌ها می‌دانم؛ چون واقعا آدم‌ها اگر بخواهند برای خودشان نسل مشخصی تعیین کنند، نمی‌توانند با آدم‌های مختلف ارتباط بگیرند. ‌من خودم را جزئی از همه می‌دانم و همیشه هم سعی کرده‌ام با کوچک‌تر از خودم و بزرگ‌تر از خودم ارتباط خوبی داشته باشم و خیلی این گارد را نگیرم که آنها در چه سنی هستند و من در چه سنی‌. اما خب من از لحاظ سنی نزدیک به این نسل هستم و در هر صورت درست است که ارتباط‌‌گرفتن با این نسل یک مقدار سخت است. من فکر می‌کنم به خاطر این است که هر‌چقدر زمان گذشته، یک‌سری خودساختگی‌ها در بچه‌ها ایجاد شده و اگر دقت کنید، بچه‌های سن پایین به حدی باهوش هستند که ما بزرگ‌ترها واقعا تعجب می‌کنیم که چطور ممکن است این بچه با این سن چنین چیزی را بداند و مثلا من وقتی در این سن بودم، این را نمی‌دانستم. این نشان می‌دهد‌ هر‌چقدر زمان می‌گذرد، یک خودساختگی در بچه‌ها و کودکان ایجاد می‌شود که این باعث می‌شود آنها بخواهند روی حرف خودشان بیشتر پافشاری کنند و فکر می‌کنم دلیلش این باشد که دانایی‌شان بیش از قبل است و احساس می‌کنند می‌توانند تصمیمات‌ را تنهایی بگیرند که خب البته اشتباه است، ولی دلیلش می‌تواند این باشد که ارتباط‌‌گرفتن با آنها سخت است.

من اگر بخواهم یک راهکار به آنها بدهم، به‌خصوص به دختران سرزمینم، می‌گویم اگر در ‌مسیری قرار گرفتید، تا آخرش آن را ادامه بدهید و نگذارید هیچ چیزی در آن مسیر کاری کند که شما پا پس بکشید و مسیرتان را عوض کنید. این تغییر مسیر، مدام شما را در نقطه مبدأ نگه می‌دارد. ‌مسیری را تا آخر ادامه دهید و مطمئن باشید صبر همه چیز است. شما در هر کاری که صبر و تلاش کنید، قطعا به آن می‌رسید. در مسیرتان راه‌هایی را انتخاب کنید که بتوانید به واسطه آن، قدرت زنان ایرانی را به کل جهان نشان دهید؛ یعنی کاری کنید که ایستاده برای ما دختران ایرانی دست بزنند؛ چون واقعا داریم از جان و دل مایه می‌گذاریم که بتوانیم موفق باشیم و مردم‌مان را خوشحال کنیم. شاید تلاش‌های ما کمتر از بقیه دیده شود، اما خودِ ما دختران می‌توانیم به هم کمک کنیم که تلاش‌مان جهانی شود و همه تلاش ما را ببینند و ایستاده برای‌ ما دست بزنند.‌ البته این را برای کل این نسل، نه‌فقط دخترها، ‌می‌خواهم که مسیرشان را تا آخر ادامه دهند و با همه وجودشان بجنگند؛ چون ‌مطمئنم که هر بار، در هر مسیری، سعی و تلاش و صبوری در کنار هم قرار بگیرد، صد درصد نتیجه می‌دهد.

کمی درباره اشتباه جالبی که در بچگی‌تان رخ داد، صحبت کنید. قرار بوده شما را در یک رشته ورزشی ثبت‌نام کنند و شما کاراته را انتخاب کرده بودید، اما مادرتان اشتباهی لباس تکواندو خریده بود و این شد که تکواندوکار شدید. البته حالا مشخص شده که اشتباهی رخ نداده و خیلی هم درست وارد این رشته ورزشی شده‌اید‌.

حس خیلی خوب و قشنگی است؛ اینکه شما اشتباهی و اتفاقی در مسیر درستی قرار بگیرید‌. این نشان می‌دهد‌ خدا ‌نگاه ویژه‌ای به زندگی تو داشته و همه چیز را برای آینده تو برنامه‌ریزی کرده است. به نظر من، برای همه آدم‌ها ‌سرنوشتی در نظر گرفته شده است، یک موفقیت‌ یا‌ زمینه‌ای برای همه انسان‌ها در نظر گرفته شده و سؤال این است که چه کسانی می‌توانند به آن دست پیدا کنند؟ کسانی که می‌روند و دنبالش می‌گردند و پیدایش می‌کنند و چنگ می‌زنند و دیگر آن را رها نمی‌کنند. اما یک‌سری آدم‌ها هستند که نمی‌روند دنبال استعدادشان؛ خودشان را گم می‌کنند و در زندگی‌شان دنبال چیزهای بی‌‌فایده هستند. خدا برای همه یک سرنوشت خیلی خوب رقم زده و آنها که به آن دست پیدا می‌کنند، خودشان خواسته‌اند و آن کسانی که دست پیدا نمی‌کنند، خودشان نخواسته‌اند. من حس می‌کنم سرنوشت من در تکواندو نوشته شده بود و خدا من را به‌طور اتفاقی وارد این راه کرد و من چنگ زدم و رهایش نکردم؛ آن را خواستم و به دست آوردم.

شما در سال 2023 در وزن 53 کیلوگرم قهرمان جهان شدید و یک سال بعد در وزن 57 کیلوگرم نقره المپیک گرفتید. تکرار موفقیت با وجود تغییر وزن یا مسابقه‌دادن در دو وزن متفاوت، کار چندان ساده‌ای نیست. این روند چگونه طی شد؟

قبل از المپیک توکیو من در وزن منفی ۴۹ کیلوگرم مبارزه می‌کردم و تمام رنکینگم در آن وزن بود که بر اساس صلاح‌دید کادر فنی و فدراسیون در آن زمان، تصمیم گرفتند نزدیک به المپیک، وزن من را دو وزن بالاتر ببرند که برای من یک چیز نشدنی بود و حتی اعتراض کردم و گفتم ‌در مسابقات شرکت نمی‌کنم و آن را کار محالی می‌دانستم. اما آمدم وزن 57 و توانستم سهمیه المپیک بگیرم. آنجا احساس کردم‌ شاید این هم یک اتفاق‌ است مثل همان اتفاق لباس‌ها و اینکه مثلا سرنوشت دارد من را در این مسیر قرار می‌دهد. این موضوع را پذیرفتم و آمدم در این وزن؛ در‌صورتی‌که ‌وزنم نسبت به حریفانم خیلی پایین بود. ما یک‌سری مسابقات داریم که مجبوریم در وزن المپیکی شرکت کنیم و یک‌سری مسابقات هست که می‌توانیم در وزن جهانی‌مان شرکت کنیم، مثل قهرمانی جهان و من تصمیم گرفتم مسابقات جهانی و تورنمنت‌ها و مسابقات آسیایی را در وزن خودم شرکت کنم؛ یعنی منفی 53 کیلوگرم و المپیکی را مجبورم 57 کیلوگرم شرکت کنم؛ چون منفی 53‌ کیلوگرم در المپیک وجود ندارد و هر دو وزن با هم ادغام می‌شوند. برای همین درواقع من قبل از المپیک تغییر وزنی انجام ندادم. وزن المپیکی من 57 کیلوگرم بوده که توانستم در چند گرندپری فینالیست شوم و وزن جهانی من هم 53 کیلوگرم بوده که توانستم قهرمان جهان شوم و تغییر وزنی نبوده، فقط چون وزن‌ها با هم ادغام می‌شوند، من مجبورم در مسابقات المپیکی، 57 کیلوگرم شرکت کنم.

چند وقت پیش اعلام شد که وزن المپیکی مبینا نعمت‌زاده تغییر می‌کند و به این ترتیب با شما هم‌وزن می‌شود. مهروز ساعی، مربی تیم ملی تکواندو نیز گفت که از بین کیانی و نعمت‌زاده تنها یک نفر به المپیک لس‌آنجلس می‌رود. حالا این‌طور به نظر می‌رسد که ممکن است یک پتانسیل بسوزد و از میان دو مدال‌آور ایران در المپیک پاریس، یک نفر در المپیک بعدی نخواهد بود.‌

‌مبینا چون وزن زیادی برای 49 کیلوگرم کم می‌کرد، الان تصمیم گرفته‌ این وزن بازی کند و برای وزن یک ورزشکار به نظرم تصمیم اصلی و نهایی را خودش می‌تواند بگیرد و این‌طوری شد که این تصمیم را گرفت و آمده در وزن منفی 57‌ و هر جایی که لازم باشد، ما با هم انتخابی بازی می‌کنیم؛ چون ما حتی وزن جهانی‌مان هم یکی است، زیرا او می‌خواهد‌ همان مسیری را که من رفتم‌ برود و گفته که من مسابقات جهانی را می‌خواهم 53 کیلوگرم بزنم و المپیکی‌ها را می‌خواهم 57 کیلوگرم بزنم. ‌‌بااین‌حال، فکر می‌کنم فدراسیون این نظر را دارد که هیچ‌کدام از پتانسیل‌ها سوخت نشود و دارند درباره این موضوع تصمیم‌گیری می‌کنند و من فکر می‌کنم این چیزها را بسپاریم به فدراسیون و اعتماد کنیم به تصمیمی که می‌گیرند و ببینیم چه اتفاقی می‌افتد. در حال حاضر مسابقات خیلی مهمی نیست که ما مجبور به انتخابی باشیم و اگر تورنمنت‌ یا رویدادی شرکت کنیم، می‌توانیم دو نفرمان در یک وزن شرکت کنیم و شاید همان برای ما بشود حکم یک انتخابی. در هر حال هر دو نفر ما داریم تلاش می‌کنیم و زحمت می‌کشیم و اتفاقا به نظرم اتفاق جذابی است. همیشه حریفان خوب، نعمت بزرگی هستند که هر‌کسی از آن برخوردار نیست و من زمانی که حریف خوب داشته باشم، شاید یک جاهایی که بخواهم پا پس بکشم، به این قضیه فکر کنم و ادامه بدهم. حریف خوب داشتن واقعا نعمت بزرگی است و فکر می‌کنم ما برای هم حریف‌های خوب و انگیزه‌های خوبی هستیم.

در سال‌های اخیر، حساسیت و توجهات نسبت به ورزش زنان بیشتر شده و خیلی از ایرانی‌ها با مدال‌های شما در المپیک، اشک شوق ریختند. چه پیام یا صحبتی با هم‌وطنان دارید که این‌طور از موفقیت ورزشکاران‌شان لذت می‌برند؟

من همیشه و همه جا گفته‌ام که هر چیزی دارم، از مردم است.‌ هم‌وطنان من آدم‌هایی هستند که این‌قدر برای من مهم و ارزشمند‌ند که با انتقادات‌شان می‌توانند من را بکوبند و با انرژی مثبت‌شان می‌توانند من را به آسمان ببرند.‌ بعد از المپیک خیلی‌ خوشحال شدم و انرژی‌ مثبت زیادی از آنها گرفتم. چقدر من احساس غرور کردم که توانستم خوشحال‌شان کنم. چقدر احساس غرور کردم که باعث شدم یک‌سری دخترهایی که فکر می‌کردند شاید در جای درستی قرار نگرفته‌اند، جایگاه خودشان را پیدا کنند و می‌شنیدم که یک‌سری‌ها می‌گفتند ما به خاطر اینکه دیدیم تو توانستی، ‌‌داریم چنگ می‌زنیم به اهداف‌مان و چقدر برای من لذت‌بخش بود. واقعا برای من قشنگ‌ترین و مهم‌ترین قسمت المپیک، مردم بودند؛ کسانی که هم انرژی خیلی مثبتی به من دادند و هم اینکه من خیلی دوست‌شان دارم و از خوشحالی آنها به خودم می‌بالم و هر روز خدا را شکر می‌کنم بابت اینکه شغلی برای من در نظر گرفته که با خوشحالی مردم‌ رابطه مستقیم دارد.

نظرت درباره این جمله یا تیتر بعضی رسانه‌ها که نوشتند «ناهید کیانی جاودانه شد»‌ چیست؟ چه حسی نسبت به آن داری؟

حس قشنگی است؛ اینکه این‌قدر به من لطف دارند یا اینکه مثلا آن‌قدر مرا خوب و عزیز می‌دانند که چنین چیزهایی راجع به من می‌گویند و می‌نویسند. همیشه تمام تلاشم را می‌کنم که این لبخند و این خوشحالی برای مردم جاودانه باشد و تاریخ انقضا‌ نداشته باشد. واقعا خیلی خوشحالم از اینکه یک‌سری القاب به من دادند که شاید از سرم زیاد بود و خیلی‌ به خودم می‌بالم.

خود شما کدام لقب را دوست داری و بیشتر می‌پسندی؟

به من گفته بودند «ققنوس ایران» و این برایم خیلی جذاب بود و یک مورد دیگر هم اینکه‌ مسابقه اول من با کیمیای عزیزم را به «جنگ رستم و سهراب» تشبیه کرده بودند که این هم برای من خیلی جذاب بود.

به این اشاره کردید که نظرات مردم خیلی برای شما مهم است. الان شرایط به‌گونه‌ای است که خیلی از چهره‌ها یا ورزشکاران از طریق فضای مجازی با مردم و هواداران ارتباط دارند. نظر شما درباره فضای مجازی چیست؟

‌در اینستاگرام چندان فعالیت ندارم و خیلی هم اهل اینستاگرام نیستم؛ یعنی در طول روز شاید نهایت‌ نیم‌ساعت وقتم را بخواهم در اینستاگرام بگذارم. خیلی نمی‌روم و می‌دانید که من خیلی فعالیت نمی‌کنم و بیشتر ‌در یوتیوب فعالم، به خاطر اینکه یک‌سری چیزها را می‌توانم آنجا سرچ کنم و درباره آنها بیشتر بدانم و یاد بگیرم. از طرفی متأسفانه اینستاگرام در ایران به سمت و سوی شوآف رفته است. ‌شما هر صفحه‌ای را نگاه می‌کنید، در مورد‌ موضوعی دارند شوآف می‌کنند که از نظر من در 80، 90 درصد مواقع حقیقت ندارد و این شوآف الکی است.

حتی از نظر من استوری‌ گذاشتن از غذا هم چندان جالب نیست؛ چون ما در کشورمان یک‌سری آدم داریم که‌ محتاج نان شب‌شان هستند، ممکن است اینها را ببینند و شاید احساس پوچی بیشتری به آنها دست بدهد. من احساس می‌کنم فضای مجازی در ایران به سمت شوآف رفته و این خیلی بد است. چقدر خوب است ما صفحاتی داشته باشیم که یک نفر می‌آید داخل آن‌ چیزی یاد بگیرد، انگیزه بگیرد و احساس قدرتمند‌بودن ‌کند که حتی اگر مشکلی دارد، بلند شود و ادامه دهد. اصلا هدف از اینستاگرام و در کل فضای مجازی این است که در هر صفحه‌ای تو بتوانی‌ چیزی یاد بگیری، نه اینکه بروی در این صفحه و ببینی راجع به یک موضوع‌ شوآف کرده‌اند که 90 درصد مردم در شرایط الان جامعه، قادر به انجام این کار نیستند، قادر به داشتن آن موضوع نیستند و می‌بینند و حس پوچی به آنها دست می‌دهد. ‌فکر می‌کنم هر‌کدام از ما با صفحه‌ای که در اختیار داریم، در مقابل مردم مسئول هستیم و باید سعی کنیم طوری رفتار کنیم که کسی این وسط آسیب نبیند.

یادم است یک بار از کامنت‌هایی که دریافت کرده بودید، آزرده‌خاطر بودید و حتی نوشته بودید خشم‌تان را پشت گوشی خالی نکنید. در‌واقع از این کامنت‌های خشونت‌آمیز برخی کاربران گلایه کرده بودید.

اولا من در جایگاهی نیستم که بخواهم کسی را نصیحت کنم، اما چیزی که ‌خودم تجربه کردم، این است که واقعا کامنت‌های منفی می‌تواند یک آدم را به پوچی محض برساند. شما یک کامنت می‌گذاری و می‌روی، ولی به این فکر نمی‌کنی که چه اثری داری روی ذهن آدم می‌گذاری. من در 90 درصد مواقع دیدم همه کسانی که کامنت‌های این مدلی می‌گذارند، در دایرکت دارند انرژی مثبت می‌دهند. من فکر می‌کنم دلیلش این است که احساس می‌کنند اگر به من توهین کنند، کامنت‌شان دیده می‌شود، صفحه‌شان دیده می‌شود؛ در‌صورتی‌که از نظر من این کار خیلی اشتباه است. چقدر خوب است‌ ما اگر یک چیز خوب می‌بینیم، بگوییم و اگر یک چیز بد می‌بینیم، چشم‌پوشی کنیم. من همیشه در زندگی‌ام واقعا عاشق آدم‌هایی هستم که چیزهای خوب را که می‌بینند، می‌گویند؛ مثلا اینکه چقدر تو امروز قشنگ شدی، چقدر خوش‌صدایی، چقدر خوش‌پوشی، چقدر دانایی، چقدر ورزشکار خوبی هستی و از چیزهای بد چشم‌پوشی می‌کنند. از طرفی زمانی که می‌آیید کامنت‌های بدی می‌گذارید درباره یک‌سری آدم‌ها، مطمئن باشید آن فرد خودش در مورد آن موضوع می‌داند. مخصوصا من خیلی مواقع در کامنت‌ها می‌بینم که درباره ظاهر آدم‌ها قضاوت می‌شود.‌ مطمئن باشید که آن فرد در خانه‌شان آینه دارد و خودش تمام خصوصیات ظاهری‌اش را می‌داند و اصلا نیازی به یادآوری من و شما نیست. من احساس می‌کنم باید نگاه‌مان را تغییر دهیم و باز برمی‌گردیم به آن موضوع که فضای مجازی را باید طوری ببینیم که ما نسبت به مردم مسئولیم، ما نسبت به تک‌تک آدم‌ها مسئولیم.

به‌ویژه صفحه‌هایی که فالوورهای بالایی دارند، ‌مسئول‌تر هستند و مسئولیت بیشتری در قبال مردم دارند. به نظر من همه باید دست به دست هم دهیم که این فرهنگ‌سازی‌ها انجام شود، وگرنه اگر مثلا من بخواهم بیایم و این را به همه بگویم که دیگر کامنت بد نگذارید، این نمی‌تواند تأثیرگذار باشد. من می‌توانم از خودم شروع کنم، شما می‌توانید از خودتان شروع کنید و هر‌کسی اگر از خودش شروع کند، کم‌کم می‌بینیم این فرهنگ به وجود آمده که ما فقط راجع به چیزهای خوب داریم صحبت می‌کنیم و چقدر خوب است که در این شرایط که شاید 90 درصد مردم حالشان خوب نیست، بتوانیم حداقل با کامنت‌های مثبت، حال همدیگر را خوب کنیم.

برگردیم به پاریس. بعضی‌ها معتقدند مدال شما که اولین مدال نقره زنان در المپیک است، چیزی شبیه بمب بود که ورزش ایران به‌خصوص ورزش زنان را تکان داد. خودت این موضوع را قبول داری؟

بله، حتما. من بعد از المپیک که آمدم، از خیلی از مربیان می‌شنیدم که می‌گفتند در باشگاه ما جا نیست این‌قدر همه دارند می‌آیند و تکواندو ثبت‌نام می‌کنند. مطمئن باشید از بین آن آدم‌هایی که دارند می‌آیند و تکواندو ثبت‌نام می‌کنند، شاید 10 نفر بتوانند مدال طلای المپیک را بگیرند و این استعداد را داشته باشند و این‌طوری است که یک مدال می‌تواند آینده تکواندو و آینده چیزهای مختلف را تغییر دهد و خیلی به نظر من تأثیرگذار است. مدال کیمیا تأثیرگذار بوده که الان من و مبینا روی سکو می‌ایستیم؛ چون ما باور داریم که یک دختر ایرانی قبل از ما توانسته روی این سکو بایستد و ما هم می‌توانیم و ما هم روی مدال نفرات بعدی می‌توانیم تأثیرگذار باشیم و قطعا همین‌طور است.

سه سال پیش، یعنی المپیک 2020 توکیو که در‌واقع 2021 برگزار شد، شما به کیمیا علیزاده باختید و برگشتید. در فرودگاه تصویری از شما منتشر شد که بازتاب منفی زیادی داشت؛ چون در‌واقع از سوی مسئولان استقبالی از شما نشده بود. آن روز در فرودگاه دقیقا چه گذشت و چه حس و حالی داشتید؟

آن روز علاوه بر من، دو ورزشکار پسر هم بودند که برگشتند و شاید اوضاع برای آنها هم همین ‌‌بود، اما چون بازی من و کیمیا یک مقدار دراماتیک بود، برای همین بحث تنها‌بودن من در فرودگاه بیشتر دیده شد. درست است، همین‌طور بود، ‌کسی برای استقبال از ما نیامده بود. البته من در شرایط روحی‌ای بودم که چندان به این قضایا فکر نمی‌کردم، اما اگر می‌خواستی از دور نگاه کنی، خیلی از کشورهای دیگر هستند که بازیکنان‌شان مدال نمی‌گیرند اما همین که وارد المپیک شده‌اند برایشان مهم است. واقعا به نظر من راه‌‌یافتن به المپیک، از مدال‌آوری در المپیک سخت‌تر است؛ برای اینکه من برای واردشدن به المپیک، چهار سال تلاش کردم و روزی که اعلام شد‌ سهمیه را گرفته‌ام، یک نفس راحت کشیدم و واقعا احساس می‌کنم سهمیه‌گرفتن خیلی کار سختی است.

بااین‌حال، وقتی آن اتفاق افتاد، ‌دل‌شکسته شدم و آنجا یک‌سری گروه‌های فیلم‌برداری بودند که آقای کیایی و دست‌اندرکاران عزیزشان داشتند فیلم‌برداری یک فیلم را انجام می‌دادند که من را دیدند و برایم گل آوردند و شروع کردند با من عکس‌گرفتن و انرژی‌دادن و این صحنه‌ای را که من اینجا تنها ایستادم، دیدند و واقعا از من حمایت کردند و به همه نشان دادند که باید برای ورزشکاران، اصلا بحث ناهید کیانی نیست، ‌ارزش ویژه‌ای قائل باشیم؛ چون واقعا ورزشکار جماعت، شغلش با سلامتی و بدنش رابطه مستقیم دارد؛ یعنی ما داریم سلامتی‌مان را کف دست می‌گذاریم و مسابقه می‌دهیم و فکر می‌کنم که ورزشکاران یک‌طور ویژه‌ای باید دیده شوند. حالا این فرهنگ‌سازی به واسطه اتفاقی که برای من افتاد، انجام شد و در مسابقات بعدی دیدم که مسئولان خیلی آگاه‌تر در چنین مواردی رفتار کردند و خیلی خوشحالم که توانستم ‌نقش کوچکی در این موضوع داشته باشم.

بعد از المپیک توکیو و آن اتفاقات، یک پست شایان توجه گذاشتی. واقعا مبارزه شما با کیمیا از نظر خودت سیاسی بود؟ یادم است که نوشتی سیاست در مقابل ورزش قد علم کرد، زور ورزش به سیاست نرسید و بازنده حقیقی مبارزه من و کیمیا، المپیک بود. فکر می‌کنم چنین محتوایی داشت.

بله، صد درصد موضوع سیاسی بود؛ به خاطر اینکه ‌حریفی بود در وزن ما که اگر او شرکت نمی‌کرد، من و کیمیا به هم نمی‌خوردیم. جدول مسابقات ما با 17 نفر برگزار شد؛ در‌حالی‌که برای اولین بار در تاریخ المپیک در همه وزن‌ها این اتفاق افتاده بود و همیشه 16‌نفره برگزار می‌شود. به خاطر اینکه آن بازیکن را با سهمیه وایلد کارت دعوت کرده بودند، یعنی بدون اینکه خودش سهمیه بگیرد، فقط به خاطر اینکه اگر ایشان شرکت می‌کرد، من و کیمیا به هم می‌خوردیم. از طرفی دقیقا سه روز مانده به بازی‌، تست کرونای این بازیکن مثبت شد و اجازه بازی نداشت؛ همین بازیکنی که اگر حضور پیدا نمی‌کرد، من و کیمیا به هم نمی‌خوردیم و در این صورت هیچ اتفاقی نمی‌افتاد و مسابقه ما 16‌نفره‌ برگزار می‌شد، یعنی خیلی عادی و نرمال. اما فدراسیون جهانی این کار را نکرد و رفتند نفر بعد از آن بازیکن را دعوت کردند که باز هم 17‌نفره برگزار شد تا ‌من و کیمیا با هم بازی کنیم. این اتفاق حتی در این المپیک هم افتاد، اما دیگر واقعا من از لحاظ روانی خودم را برای همه این اتفاق‌ها آماده کرده بودم؛ چون این بار هم دو، سه سهمیه خیلی عجیب و غریب داده شد که باز هم جدول این‌طوری چیده شد، اما خوشبختانه این دفعه قرعه به نام من خورد.

در المپیک توکیو، کیمیا در تیم پناهندگان بود، اما در المپیک پاریس شرایط برایش بهتر شده بود و عضوی از کاروان کشور بلغارستان بود. به نظر شما این موضوع باعث شده بود‌ از لحاظ روحی، وضعیت بهتری نسبت به سه سال قبل داشته باشد؟

کلا کیمیا دختری است که به‌شدت از لحاظ روانی قوی است. آدم به‌شدت ‌سازگاری است و با همه چیز کنار می‌آید و خیلی دختر قوی‌ای است از لحاظ ذهنی و واقعا موقعی که با هم دوست بودیم و در ایران بود، از این لحاظ خیلی از او یاد می‌گرفتم. فکر نمی‌کنم که شرایط این‌چنینی توانسته باشد او را به هم بریزد؛ یعنی همیشه طوری است که همه چیز برایش خوب است،‌ از بدترین چیز برای خودش یک چیز خوب درست می‌کند و فکر می‌کنم برای کیمیا چنین موضوعاتی خیلی فرق نمی‌کرد. البته من با او درباره این موارد به‌هیچ‌وجه صحبت نکردم. گرچه کیمیا دوست صمیمی من بود و زمانی که ایران بود، حال هم را می‌پرسیدیم، اما این‌طور‌ نیست که ‌بخواهم درباره زندگی شخصی‌اش چیزی بپرسم.

در پاریس، شما راند اول را به کیمیا باختی، اما دو راند بعدی را بردی. بعد از راند اول، چه حسی داشتی و آن ثانیه‌های کوتاه بین راند اول و دوم چطور گذشت؟

‌شرایط خیلی سختی بود؛ اینکه یک راند را به بازیکن خوب و مدال‌آور المپیک و جهانی باخته‌ای و اگر راند دوم را هم او ببرد، کلا بازی تمام می‌شود. از لحاظ روانی شرایط سختی، اما من ایمان داشتم که قرار است این بازی را ببرم؛ چون ‌بارها و بارها مدال المپیک را تصور کرده بودم، دیده بودم و حتی‌ مدالم را به قولی گرفته بودم و گذاشته بودم گوشه اتاقم و حالا رفته بودم که فقط آن را بگیرم و بیاورم. یعنی من از لحاظ ذهنی، مدالم در خانه بود و مطمئن بودم که قرار است آن بازی را ببرم و ایمان داشتم. من حتی راند سوم که فقط سه ثانیه مانده بود و من سه امتیاز عقب بودم، باز هم ایمان داشتم که می‌توانم این راند را بگیرم؛ در‌صورتی‌که شاید هر‌کس‌ در آن موقعیت بود، آن‌هم در مسابقات المپیک، این موضوع را محال می‌دانست. بااین‌حال، من واقعا ایمان داشتم که می‌گیرم. در نهایت هم توانستم بازی را بگیرم که همه اینها برمی‌گشت به آمادگی روانی؛ چون بازی، بازی‌ای بود که بحث فنی چندان در آن مطرح نبود و بیشتر بحث روانی بود.

شما سومین زن ایرانی مدال‌آور در تاریخ المپیک هستی. این برای شما چه معنایی دارد؟

واقعا خیلی خوشحالم از اینکه توانستم در این فهرست قرار بگیرم و فکر می‌کنم روزی که مدال گرفتم، یکی از خاطره‌انگیزترین روزهای زندگی‌ام تا ابد بماند و واقعا خوشحالم و نمی‌توانم آن حسی را که دارم، توصیف کنم.

درباره آن قاب خاص هم صحبت کنید؛ همان تصویری که مدال‌آوران این وزن از‌جمله شما و کیمیا روی سکو با هم سلفی گرفتید.

من همان موقعی که از بازی با کیمیا برنده بیرون آمدم، به استاد مداح گفتم‌ باید بروم فینال. مداح گفت معلوم است که باید بروی فینال. گفتم نه به خاطر خودم، به خاطر کیمیا. گفتم من باید بروم فینال که کیمیا هم بتواند مدال بگیرد. واقعا یکی از بزرگ‌ترین انگیزه‌های من بعد از مسابقه با کیمیا، خودِ کیمیا بود؛ یعنی همیشه به این موضوع فکر می‌کردم که کیمیا هم باید مدال بگیرد و اگر فینال نروم، این شانس از کیمیا هم گرفته می‌شود.

البته بازگشت کیمیا به جدول‌ باعث خوشحالی خیلی از ایرانی‌ها هم شد.

دقیقا همین‌طور است؛ یعنی من توانستم دو بار مردم را خوشحال کنم و چه چیزی قشنگ‌تر از این.

بعد از توزیع مدال، شما دو نفر همدیگر را در آغوش گرفتید که صحنه بسیار زیبایی برای ایرانی‌ها بود.

بله؛ ما همدیگر را در آغوش گرفتیم و به نظرم‌ هیچ‌وقت، هیچ‌وقت، هیچ‌وقت نه ورزش، نه سیاست و نه هیچ چیز دیگری نمی‌تواند آن عِرقی را که دو ایرانی به هم دارند، از آنها بگیرد. ما هر کجای دنیا که برای مسابقات می‌رویم، ایرانی‌هایی هستند که می‌آیند آنجا و دوست دارند ما را ببرند جاهای مختلف. دوست دارند هر طور‌ که می‌توانند به ما خدمات برسانند. چقدر قشنگ و لذت‌بخش است که ایرانی‌ها این‌طور‌ قلب‌شان برای همدیگر می‌تپد و من هم همین‌طور هستم و همیشه می‌گویم با افتخار ایرانی‌ام و با افتخار ایرانی می‌مانم و تا ابد دلم برای ایرانی‌ها در هر جایی ‌که هستند، می‌تپد و مهم نیست که کجا زندگی می‌کنند و در چه شرایطی زندگی می‌کنند؛ قلبم تا ابد برای همه ایرانیان می‌تپد.

اگر روزنامه‌نگار‌ یا مثلا سردبیر یک رسانه بودی، برای آن عکس خودت و کیمیا‌ چه تیتری انتخاب می‌کردی؟

(بعد از مکثی نسبتا طولانی) قله‌ای به طعم ایران در آغوش ایران.

در‌ مقطعی از سال 1401 شایعه‌هایی منتشر شد مبنی بر اینکه ناهید کیانی می‌خواهد از تیم ملی خداحافظی کند. ماجرای آن شایعه‌ها‌ چه بود؟

آن‌موقع‌ شرایطی برایم به وجود آمد که من یک مدت از اردوی تیم ملی دور بودم. خودم هم یک‌جورهایی احساس می‌کردم ‌شرایط برایم طوری رقم خورده که قرار نیست به تیم ملی دعوت ‌شوم، اما خدا را شکر حل شد و من برگشتم. راستش من تا الان هیچ‌وقت قصد کنارگذاشتن تکواندو را به صورت جدی نداشته‌ام، ولی خب آن مقطع برای مدتی از اردوی تیم ملی دور بودم و شاید همین موضوع باعث شد که این شایعه‌ها‌ به وجود بیاید. از طرفی خیلی‌ها مثلا اطرافم همیشه می‌گفتند چون تو مدال جهانی داری، مدال آسیایی داری و 90 درصد مدال‌ها را داری، برای همین این ذهنیت ایجاد شده بود که ناهید اگر مدال المپیک بگیرد، شاید دیگر ادامه ندهد.

علاوه بر ورزش که تخصص و حرفه فعلی‌تان است، به چه چیزی علاقه دارید؟

‌به نویسندگی خیلی علاقه دارم. به روان‌شناسی هم خیلی علاقه دارم و قطعا بعد از اینکه حرفه فعلی‌ام تمام شد، می‌روم در روان‌شناسی تحصیل می‌کنم که در آینده بتوانم هم به ورزشکاران کمک کنم در بحث روان‌شناسی و هم به مردم. اگر بخواهم از چیزهای دیگر بگویم، ‌از موسیقی خیلی لذت می‌برم، ساززدن را دوست دارم، سازهای مختلف دارم، اما خیلی وقت نکردم که کلاس‌هایش را مرتب بروم، ویولن خیلی دوست دارم و البته ساز‌دهنی که دارم و آن را ادامه می‌دهم.

یعنی بعد از اتمام دوران قهرمانی‌تان در ورزش، سراغ مربیگری یا مدیریت در ورزش نمی‌روید؟

نه، چندان علاقه ندارم.

الان تحصیلات شما در چه رشته‌ای است؟

فوق‌دیپلم تربیت‌بدنی، ولی اصلا به رشته تربیت‌بدنی علاقه ندارم. می‌خواهم در رشته روان‌شناسی تحصیل کنم.

به نظر شما یک المپین باید چه امتیازاتی داشته باشد؛ چه تحصیلی و چه شغلی؟

من نظرم‌ تا جایی که حق کسی ضایع نشود، اگر ‌شرایطی برای ورزشکار فراهم شود که بتواند زندگی راحت‌تری داشته باشد، خوب است. من فکر می‌کنم چون ورزشکارها رشته‌شان با سلامتی‌شان در ارتباط است و دائما مسابقه می‌دهند، شاید ‌هیچ‌وقت شرایط جسمانی را که یک آدم مثلا 40‌ساله در‌ 40‌سالگی دارد، نداشته باشیم و شرایط بدتری داشته باشیم و آسیب‌هایی که بالاخره دچار آن می‌شویم. همین الان من در ‌26‌سالگی تمام انگشت‌های دستم آسیب دارد و شاید بیشتر از پنج دقیقه نتوانم خودکار دستم بگیرم و دستم دچار یک خستگی می‌شود و آسیب‌های دیگری که برای ما ماندگار می‌شود. برای همین به نظرم ورزشکاران حق‌شان خیلی بیشتر از این حرف‌هاست و تا جایی که حق هیچ‌کسی در هیچ عرصه‌ای ضایع نشود، واقعا ورزشکاران هم می‌توانند تسهیلاتی داشته باشند.

ورزش تکواندو رشته تخصصی شماست، آیا به ورزش دیگری مثلا فوتبال هم علاقه دارید؟

بازی‌های خارجی را خیلی نگاه نمی‌کنم، ولی به لحاظ شخصیتی، رونالدو را خیلی دوست دارم. خیلی شخصیت حرفه‌ای دارد و رفتارش را من در یک‌سری بازی‌ها با بچه‌ها و آدم‌های عادی دیدم و ‌برایم تحسین‌برانگیز است که‌ آدمی با آن جایگاه، با مردم این‌چنین رفتار قشنگ و خالصانه‌ای دارد و به نظرم‌ این بهترین ویژگی یک ورزشکار می‌تواند باشد.

شما اصالتا بختیاری هستی، اما در ‌اصفهان بزرگ شده‌ای. الان در این شهر، زنان برای رفتن به ورزشگاه‌‌ و تماشای فوتبال با کلی مشکل مواجه هستند و عملا جزء معدود شهرهایی است که نمی‌توانند بروند. نظرت در‌این‌باره چیست؟

این واقعا کمترین حقی است که دخترهایی که به فوتبال علاقه دارند، می‌توانند داشته باشند. ‌اگر ما بخواهیم آنها را از تماشای چیزهایی که دوستش دارند هم محروم کنیم، واقعا ‌نوعی بی‌انصافی است. من دوست دارم شرایطی باشد که هر آدمی در هر عرصه‌ای به هر رشته‌ای که علاقه دارد، بتواند آزادانه دنبالش کند، آزادانه آن مسابقات را ببیند و واقعا قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد. فکر می‌کنم این کمترین کاری است که می‌شود برای دختران ایرانی انجام داد. این را هم بگویم که ما در بوشهر هم زندگی کردیم و تقریبا من بیشتر زمان زندگی‌ام را در بوشهر بودم و کلا ما در حال مهاجرت در ایران بودیم.‌ اگر این اتفاق در اصفهان افتاده، خیلی متأسفم و امیدوارم هرچه سریع‌تر حل شود.

به وجوه انسان‌دوستی و رفتار قابل تحسین رونالدو اشاره کردی، نظرت درباره دو چهره ایرانی یعنی علی دایی و رسول خادم که در این زمینه فعالیت‌هایی دارند، چیست؟

واقعا اسطوره‌هایی تکرارنشدنی هستند. هر انسانی که به نظر من در زندگی‌اش از یک جایی به بعد باید دست‌ آدم‌هایی که نیازمندند، را بگیرد، خدا طوری در زندگی‌شان به آنها برمی‌گرداند که خودشان هم متوجه نمی‌شوند و فکر می‌کنم این عزتی که الان دارند و هرجا می‌روند‌ همه به احترام آنها بلند می‌شوند و درباره آنها با افتخار صحبت می‌کنند، ‌‌همین مردمی که به آنها کمک می‌کنند، به آنها داده‌اند و من واقعا امیدوارم‌ خدا این دو نفر را حفظ کند. امیدوارم‌ من هم بتوانم تا جایی که می‌توانم، این مسیر را ادامه دهم و به نوبه خودم‌ دست مردم را بگیرم و راه این دو نفر را ادامه دهم.

تا حالا شده به موضوعاتی مثل مهاجرت فکر کنی یا اینکه مثلا با تغییر تابعیت برای کشور دیگری در تکواندو فعالیت داشته باشی؟

من تا به حال‌ به این موضوع فکر نکرده‌ام و همیشه گفته‌ام که با افتخار ایرانی هستم و تا زمانی که ورزش می‌کنم، اسم من را در میان ورزشکاران ایرانی می‌بینید؛ چون هر‌کسی یک اعتقادی دارد و اعتقاد من این است که تا پای جانم برای مردم ایران می‌جنگم.

در پایان کمی درباره نوروز صحبت کنیم. به کدام رسم و رسوم نوروز بیشتر علاقه دارید و در خانواده سعی می‌کنید حتما انجامش دهید؟ شما معمولا درگیر مسابقات و اردو و تمرینات هستی‌ و با این شرایط می‌توانی برنامه‌ای برای سفر داشته باشی؟

‌برای عید برنامه خاصی ندارم، ولی رسم و رسوماتش را خیلی دوست دارم. اینکه فال حافظ می‌گیریم، خیلی دوست دارم و معمولا پدرم در هنگام تحویل سال برایمان شاهنامه می‌خواند. علاقه خیلی شدیدی به شاهنامه دارد و برایمان توضیح می‌دهد و می‌خواند که این دورهمی‌ها خیلی قشنگ است و من فکر می‌کنم اصلی‌ترین موضوع عید، این است که همه ما کنار هم جمع می‌شویم و برای چند لحظه، برای چند ساعت یا برای چند روز هر غم و غصه‌ای که داریم، ‌کنار بگذاریم و مدام شادی ‌کنیم. فکر می‌کنم این قشنگ‌ترین قسمت عید است، وگرنه اینکه خانه را مرتب کنیم یا لباس نو بخریم، همه اینها بهانه‌ای است برای اینکه ما کنار هم جمع شویم.‌ اینها اصلا چیزهای مهم و اساسی این موضوع نیست و اگر نباشد هم اتفاقی نمی‌افتد، ولی اینکه در کنار هم باشیم، خیلی قشنگ است و من از همه کسانی که الان شرایط بهتری دارند، خواهش می‌کنم اگر فکر می‌کنند می‌توانند یا کسی را می‌شناسند که می‌توانند قبل از عید یک مقدار از دردهایش کم کنند، این کار را انجام دهند. یک مقدار از شادی خودمان کم کنیم و بدهیم به بقیه، اتفاقی نمی‌افتد و امیدوارم همه در کنار هم، عید شادی  داشته باشیم.