مهندسی معکوس
تحلیلگران دولتی بر این باورند که جریانهای اجتماعی را میتوان از بیرون کنترل کرد یا به انقیاد درآورد. باوجوداین آنان به دولتها توصیه میکنند پیش از این کار بهتر است در مسیر حرکت جریانهای اجتماعی تغییر و انحراف ایجاد کرد. تحلیلهایی از این دست مبتنی بر دستکاری و مهندسی جامعه است؛ یعنی باور به اینکه با ابزار لازم و برنامهریزی و سازماندهی میتوان جریانهای اجتماعی را مهندسی کرد.
تحلیلگران دولتی بر این باورند که جریانهای اجتماعی را میتوان از بیرون کنترل کرد یا به انقیاد درآورد. باوجوداین آنان به دولتها توصیه میکنند پیش از این کار بهتر است در مسیر حرکت جریانهای اجتماعی تغییر و انحراف ایجاد کرد. تحلیلهایی از این دست مبتنی بر دستکاری و مهندسی جامعه است؛ یعنی باور به اینکه با ابزار لازم و برنامهریزی و سازماندهی میتوان جریانهای اجتماعی را مهندسی کرد. براساس توصیه این تحلیلگران معمولا دولتها موفق میشوند در کوتاهمدت جریانهای اجتماعی را از مسیر خود خارج کرده تا فرصتی برای بهبود اوضاع و شرایط پیدا کنند. حرکت جریانهای اجتماعی سمپتوم یک بیماری است که به وضعیت بحرانی خودش نزدیک شده است و شاید از نظر تحلیلگران دولتی، بهترین و کمهزینهترین تصمیم همین کار باشد. این برخورد، برخوردی کلاسیک با جامعه است که هنوز تحلیلگرانش باور دارند جامعه را جریانهای متفاوت اجتماعی شکل داده است. اگر جریانهای اجتماعی را «سیلانهای اجتماعی- در حال شُدن» بدانیم؛ انگارهای که با وضعیت کنونی جامعه ما مطابقت بیشتری دارد، به این باور خواهیم رسید که صیانت از قدرت به شیوه مهندسی جریانهای اجتماعی حتی برای کوتاهمدت موجب خسارت خواهد شد؛ چراکه جریانهای اجتماعی (سیلانها)، بعد از خروج از مسیر با پارهجریانهای دیگر سرهمبندی شده و ماشینهای میلگر را شکل میدهد که قادرند در مسیر حرکتشان ماشینهای مولد میلگرِ دیگر را شکل بدهند. اگر جریانهای اجتماعی را ماشین ببینیم، دیگر کنترل آنها بیرونی نخواهد بود. این نوع رویکرد، رویکرد ژیل دلوز به جامعه و سیاست است؛ رویکردی که استعلایی نیست و به درونماندگاری سیلانهای اجتماعی در حال شُدن باور دارد. این نوع رویکرد را باید در تقابل و تعارض مارکسیسم و ایدئالیسم دید. ایدئالیستها نظامی از ایدهها را مطرح میکنند که نسبت به حالت مادی چیزها مقدم و متعیناند؛ اما نظرگاه ماتریالیستی در دفاع یا واکنش، این اولویت را واژگون میکند که حالت چیزها نسبت به هر انگارهای مقدم یا پیشینی هستند. برای درک این تعابیر باید آن را به مارکس ارجاع داد؛ جایی که او میگوید: «آگاهی انسانها نیست که هستیشان را تعیین میکند بلکه هستی اجتماعیشان است که آگاهیشان را تعیین میکند». با مارکس فهم دلوز راحتتر است. حالا میتوانیم نقش ماشینهای دلوز را که نقشی مادی دارند، بهتر بفهمیم؛ نقشی که از رویکرد هستیشناسانه دلوز نشئت گرفته است. دلوز مانند اسپینوزا و نیچه، هستی را تکمعنا میداند. نیچه میگوید همه جهان اراده و قدرت است و بس. و اسپینوزا با بیانی دیگر چیزی نزدیک به نیچه را باور دارد: «همه هستی کوشش برای صیانت ذات است»؛ اما دلوز به ارسطو و لوکرتیوس ارجاع میدهد، وقتی از تِرمی به اسم «سیلان» نام میبرد. مایکل هارت این سه نوع جهانبینی را اینگونه صورتبندی کرده است: «جهان اراده به قدرت است، هستی کوشش است، و هستی سیلان و شُدن است». از دلِ این آخری است که ماشینهای میلگر بیرون میآید؛ چراکه در نگاه دلوز هیچ دیگری نسبت به این جهان و هستی در کار نیست. هستی یا جهان، همه آن چیزی است که هست و هیچ جهان دیگر یا قلمرو دیگری ورای این جهان وجود ندارد. دوم اینکه هستی یکتاست؛ هیچ تفاوتی در ماهیت اجزای مختلف هستی وجود ندارد، سوم و مهمتر از همه اینکه فاکتور وحدتبخش در هریک از این ادعاهای هستیشناختی نه یک چیز بلکه یک جنبش است: «اراده به قدرت، کوشش و سیلانها». پس هستی یک فرایند است. فرایندی از شُدن. حالا اگر این فرایند را دنبال کنیم، به خردهسیلانها خواهیم رسید که به ماشینهای مولدِ میلگر تبدیل شدهاند؛ ماشینهایی که بر سر راه خود با ماشینهای دیگر چفتوبست شده و فرایندی را شکل میدهند که دیگر قابل مهندسی نیست. با این نگاه، مهندسی جامعه و سیاست کارکرد معکوسی پیدا خواهد کرد؛ چراکه ایجاد هر انحرافی در مسیر حرکتهای جامعه به نفع سیلانهای اجتماعی خواهد بود و موجب راهاندازی ماشینهایی خواهد شد که تاکنون خاموش مانده بودند. این ماشینهای میلگرِ تازه مسیرهای ناگشودهای را گشوده که مهندسی آنها اگر نگوییم ناممکن، بسیار دشوار و زمانبر خواهد بود. دلوز همه چیز را ماشین میبیند. این نگاه، ما را از نگاه خیالی به جریانهای اجتماعی بازمیدارد و نشان میدهد جریانهای اجتماعی سیلانهای در حال شُدناند که مهندسی آنان بهویژه به انحراف کشیدنشان، مسائل و مشکلات اجتماعی را حل نخواهد کرد؛ چراکه آنان براساس ایده و آرمانی مشترک شکل نگرفتهاند. این پارهسیلانها به شکل ماشینهای میلگر در حال حرکتاند و مهمتر از همه اینکه آنها مقصدی ندارد.
* برای نوشتن این یادداشت از کتاب «نامهای تاریخ و نه نام پدر: سمینارهای ضد ادیپ و هزار فلات»، مایکل هارت، ترجمه زهره اکسیری و پیمان غلامی، نشر رخداد نو استفاده شده است.