|

تغییر استراتژیک

آنچه در آستانه انتخاب وزرای کابینه دولت چهاردهم بیش از هر چیز اهمیت دارد، حضور چهره‌هایی است که خبر از تغییر رویکرد در سیاست، اقتصاد و جامعه بدهند. فارغ از اینکه این وزرا تا چه میزان سبب تغییر خواهند شد، خود انتخاب می‌تواند استراتژی تغییر باشد که رئیس‌جمهور برای دولتش تعیین کرده است.

احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

آنچه در آستانه انتخاب وزرای کابینه دولت چهاردهم بیش از هر چیز اهمیت دارد، حضور چهره‌هایی است که خبر از تغییر رویکرد در سیاست، اقتصاد و جامعه بدهند. فارغ از اینکه این وزرا تا چه میزان سبب تغییر خواهند شد، خود انتخاب می‌تواند استراتژی تغییر باشد که رئیس‌جمهور برای دولتش تعیین کرده است. پس «استراتژی تغییر» با انتخاب راه و چهره‌هایی که در این راه قدم می‌گذارند، شکل می‌گیرد. اکنون سال‌ها است که این ایده مارکسیستی که روبنا را زیربنا می‌سازد و همه‌ چیز متأثر از زیربنا (اقتصاد) است، منسوخ شده است. حتی در زمان شکوفایی این ایده که مارکسیست‌ها باور داشتند همه‌ چیز متأثر از زیربنا است، آلتوسر گفته بود در مواردی روبنا بسیار تعیین‌کننده‌تر است. او می‌گوید: «مارکسیست‌ها برای تشریح بازتولید مداوم یک وجه تولید باید توجه‌شان را به نقطه‌ای دیگر معطوف کنند. در مارکسیسم سنتی تصور می‌شد جامعه یک زیربنا دارد که شامل اقتصاد است و یک روبنا که به دو سطح تقسیم می‌شود: دولت و ایدئولوژی. آلتوسر با این ایده که ابتدا از سوی انگلس مطرح شده بود، موافق است؛ طبق نظر انگلس، روبنا در وهله نهایی به زیربنا وابسته است، به این معنی که همه‌ چیز را می‌شود در نهایت به زبان اقتصاد تشریح کرد. هرچند آلتوسر معتقد است نظریه‌پردازان مارکسیست بیش از حد روی وهله نهایی تأکید کرده‌اند و این واقعیت را نادیده گرفته‌اند که روبنا دارای نوعی استقلال نسبی است و می‌تواند روی زیربنا اثر متقابل بگذارد*» اگر بخواهیم این گفته را به وضعیت کنونی دولت که در مرحله انتخاب وزرا است، برگردانیم، باید گفت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزارت علوم به همان میزان اهمیت دارند که وزرای دست‌اندرکار در اقتصاد کشور. البته ناگفته پیدا است با بحران‌هایی که این وزارتخانه‌ها در دوره احمدی‌نژاد و دولت سیزدهم پشت سر گذاشته‌اند، اینک به‌نوعی انتخاب وزیر برای این وزارتخانه‌ها به نماد تغییر در دولت چهاردهم تبدیل شده است؛ چراکه این روشنفکران و اهل فرهنگ‌اند که بیش از هرکسی به وزیدن بادهای تغییر آگاه‌اند. تغییر، یک استراتژی است نه تاکتیک. با تغییرات تاکتیکی نه‌تنها تغییری جدی حاصل نمی‌شود، بلکه این فرصت را برای نهادهای دیگر فراهم می‌کند تا به کژراهه‌های گذشته از مسیرهای تازه ادامه بدهند، به‌ویژه اینکه این روزها عطش بسیاری برای مقام و سوء‌استفاده از جایگاه وجود دارد که نشئت‌گرفته از ناامنی‌های اجتماعی، شغلی و اقتصادی است. اگر دولت چهاردهم به‌ طور نسبی از وزرای قابل‌قبولی تشکیل شود، آن‌گاه می‌توان به سمت جامعه بازگشت. به جامعه‌ای که بسیاری از آن ستایش می‌کنند و این ستایش‌ها بیشتر از آنکه ریشه در واقعیت داشته باشد، سخنان اغراق‌آمیزی است که دولت‌ها و چهره‌های سیاسی برای جبران کوتاهی‌های خود بر زبان می‌آورند، وگرنه واقعیت این است جامعه در بحران‌های اساسی به سر می‌برد. جامعه‌ای که سیاست‌گریز است و بیش از هر چیز دیگر درگیر مجادله‌ها و منفعت‌های فردی است. جامعه‌ای که به‌ندرت در آن جمع شکل می‌گیرد و افراد بیش از هر زمان دیگر نگران هویت خودساخته خویش‌اند و هر انتقادی به خود را حمله به هویت‌شان قلمداد می‌کنند. ازاین‌رو انتقادپذیری در جامعه ایران معنای خود را از دست داده است و جمع‌ها به‌سرعت از هم می‌پاشند و همدلی و کارهای گروهی بسیار اندک است. اگر بپذیریم که تغییر حرکتی استراتژیک است، در اینجا این کار مهم بر دوش رسانه‌های مکتوب، الکترونیکی و نهادهایی است که به‌نوعی با جامعه مستقیم درگیر هستند. دراین‌میان روشنفکران، دانشگاهیان، تحلیلگران سیاسی و فرهنگیان بیشتر از همه مسئولیت دارند. 

برای تغییر استراتژیک باید بازگشت این گروه‌ها و نهادها را به جامعه تسریع و تسهیل کرد. در این زمینه دولت نباید کار خاصی انجام بدهد، فقط باید جلوی کارهای این عده را نگیرد تا این سرشاخه‌های جامعه مدنی قادر باشند در جامعه اعتمادسازی کنند و روحیه کار جمعی و تفکر جمع‌گرایانه را به جامعه بازگردانند. این یعنی بازگشت سیاست به جامعه‌، که سه دولت قبلی در مسیر خلاف این ایده گام برداشته بود. این روزها بیش از هر زمان دیگر درباره تغییر سخن گفته می‌شود و این احساس نیاز به تغییر رویکرد در همه سطوح جامعه دیده می‌شود. سخن‌‌گفتن از امکان تغییر کار دشواری نیست، مهم عمل تغییر است. حتی کسانی که به تغییر باور دارند، هنگامی که دست به تغییر می‌زنند، ثمره کارشان سطحی است. آنچه تغییر واقعی را دشوار می‌کند، رسوبات ذهنی است. از تغییر سخن‌گفتن یعنی تغییر رویکرد و زدودن رسوبات گذشته و هر آنچه از این رسوبات شکل گرفته است.

این همان بزنگاهی است که کار را برای دولت و جامعه دشوار می‌کند. البته ناگفته پیدا است که ظرفیت‌ها و دستیابی به تغییر در دولت‌ها سهل‌تر از جامعه است. بی‌اعتمادی، هویت‌محوری و گریز از سیاست و کارهای جمعی و رسوبات ذهنی علیه تغییر باعث می‌شود کار دشواری در برابر جامعه‌محوران قرار داشته باشد. البته از سوی دیگر مایه خرسندی است که جامعه ایران نشان می‌دهد در عطش تغییر است، حتی اگر این تغییر معنایی با آنچه ما از این تغییر در ذهن داریم متفاوت باشد، اما نفس عطش تغییر راه را برای تغییر همه‌جانبه و استراتژیک فراهم خواهد کرد، با بازسازی آرام هر آنچه در این سال‌ها از دست داده‌ایم.

* «ژیژک و الهیات»، آدام کوتسکو، ترجمه امیررضا گلابی، نشر نی.