فرصتی که بهراحتی از دست دادیم
داشتم گزارشهایی که سال گذشته در مورد استارتاپها و چالشهای آنها نوشته بودم یا در یادداشتها و مقالهها خوانده بودم، مرور میکردم. چشمم افتاد به گزارشی که جاب ویژن پایان سال 1400 درباره نیروی انسانی ارائه کرده بود و اتفاقا تحلیلی هم به قلم بنده در مورد نسل Z روی آن انجام شد. نسلی که بدنه اصلی نیروی انسانی استارتاپها را شکل میدهد. جوانهای حداکثر 30سالهای که سرشار از انگیزه و شوق یادگیری و سازندگی بودند و حالا ... .
آزیتا تقوایی*
داشتم گزارشهایی که سال گذشته در مورد استارتاپها و چالشهای آنها نوشته بودم یا در یادداشتها و مقالهها خوانده بودم، مرور میکردم. چشمم افتاد به گزارشی که جاب ویژن پایان سال 1400 درباره نیروی انسانی ارائه کرده بود و اتفاقا تحلیلی هم به قلم بنده در مورد نسل Z روی آن انجام شد. نسلی که بدنه اصلی نیروی انسانی استارتاپها را شکل میدهد. جوانهای حداکثر 30سالهای که سرشار از انگیزه و شوق یادگیری و سازندگی بودند و حالا ... .
یادم میآید عنوان آن یادداشت را گذاشته بودم «نسل z، نسل همیشه حاضر»؛ چراکه نسل Z همیشه آنلاین است و با بهروزترین ابزارهای آنلاین کار میکند، و در واقع شعار کاریاش «نسل همیشه حاضر» است. در یادداشت گفته بودم آنچه بیش از هر چیز برای نسل Z اهمیت دارد، ارتباطات و تعامل است؛ نیروی کار امروز دوست دارد «در جریان» باشد.
یک جایی از تحلیلم نوشته بودم این نسل در کار وفادارتر، خلاقتر، منعطفتر و واقعبینتر از نسلهای قبل از خودش است.
امروز که حدود یک سال از آن یادداشت میگذرد، با خودم فکر میکنم که در این مدت چه بر سر این نسل آمده که دیگر:
- نمیتواند به کسبوکار، همکار و حتی سرزمینش وفادار باشد.
- نمیشود خلاق باشد و به مسائلی مهمتر از بقا و روزمرگیهایش فکر کند.
- نمیخواهد واقعبین باشد و بیشتر از این توان و تاب انعطاف در برابر شکستها و تلخیها و نشدنهای ناخواسته را ندارد.
البته لازم نبود خیلی به پاسخ این پرسشها فکر کنم، تا چشمی کار میکند و عقلی قد میدهد، شواهد عینی و مقالات و مستندات علمی در وصف حال ناخوش نسل z و استارتاپهای آنها وجود دارد.
کافی است پاشنه کفشمان را ور بکشیم و برویم چای بین روزمان را با دوستانمان در فلان شرکت یا استارتاپ بنوشیم.
تا بگوییم چه خبر از اوضاع و احوال؟ نفس جانکاهی میکشد و میگوید: «جلوی هر نقلقول، گزارهای از فکتهای مطرحشده در مقالات و یادداشتهای مرتبط با اکوسیستم استارتاپی را مطرح میکنم».
- امیدی به حال و آینده اوضاع کارم ندارم (تداوم وضعیت نابسامان اقتصادی و نبود چشماندازی از آیندۀ روشن در کشور)
- همه دوستانمان رفتند و تنها ماندیم. طی سالیان اخیر این نابسامانی باعث آغاز و گسترش موج جدیدی از مهاجرت در ایران شده است که میتوان از آن به مهاجرت کسبوکارها یا همان «استارتاپ»ها تعبیر کرد.
- اگر بدانی همین کشورهای دور و بر خودمان چه بهایی میدهند به استارتاپها، یک لحظه هم اینجا نمیمانی. سرمایهگذاری جدی کشورهای همسایه مانند ترکیه و امارات در توسعۀ اکوسیستمهای نوآوری و پروژههایی مانند شهر اینترنتی دوبی است که با توجه به نزدیکی جغرافیایی و تسهیلات قابلتوجه ارائهشده به استارتاپهای مستقر در این اکوسیستمها، شرایط بسیار جذابی را برای مهاجرت استارتاپها از کشورهای دیگر فراهم آورده است.
- کسی دیگر نمانده، همه رفتند؛ بهویژه بچههای تیم فنی، هر کسی هم مانده کلی طاقچهبالا میگذارد و دستمزد آنچنانی میخواهد. این روند روبهرشد مهاجرتی در بین کسبوکارها و همچنین سرمایۀ انسانی شاغل در اکوسیستم استارتاپی کشور، مخاطراتی را با خود به همراه داشته که محسوسترین آنها کاهش تعداد تیمهای مستعد جوان و دارای ایده استارتاپی و همچنین افزایش بیرویۀ دستمزد نیروی کار حرفهای بهخصوص بیشتر کدنویسان نرمافزار مورد نیاز اکوسیستم است.
- معلوم نیست چه بلایی دارد سر استارتاپها میآید، استارتاپهایی که با هر سختیِ پیشرو، داشتند خوب کار و اشتغالزایی میکردند و حسابی نسل جوان را امیدوار کرده بودند. این روند در میانمدت و بلندمدت منجر به از رونقافتادن اکوسیستم استارتاپی در ایران، افزایش ناامیدی در بین جوانان، کاهش رشد GDP و در نهایت مخاطرات امنیتی حاصل از ایجاد کلونیهای نخبگانی مخالف نظام در خارج از کشور خواهد شد.
قند گوشه لپم بیآنکه کامم را شیرین کند آب شد، چایم سرد شد، دیگر رغبتی برای نوشیدن آن نداشتم.
در جایی خوانده بودم حضور جمعیت ایرانیان نخبه و تحصیلکرده در خارج از کشور، شاید در وهلۀ اول یک تهدید به نظر برسد ولی این جمعیت میتواند راه دیپلماسی علموفناوری و دیپلماسی اقتصادی ایران را در فضای بینالمللی باز کند. انتقال تکنولوژی، شناسایی بازارهای صادراتی، تسهیل حضور کسبوکارهای ایرانی در فضای بینالمللی و جذب سرمایهگذاران خارجی به کشور تنها مواردی از مزایای این حضور میتواند باشد.
ناخودآگاه یاد این شعر افتادم و همزمان خنده و گریهام گرفت:
کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم
رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود
دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم
راز این شعر همین مصرع پایانی بود
* دکترای سیاستگذاری علم و فناوری، پژوهشگر مستقل